در طول اسارت، بچه ها همیشه افتخارشان به این بود که به حرف امام گوش کرده اند و به جبهه آمده اند و به خاطر اطاعت از امام، این مصائب و رنجها را تحمل کرده اند. آنها هیچ نگرانی و دلخوری ای نداشتند و سختیها را تحمل می کردند. بعضی مواقع هم که عرصه بر آنان تنگ می شد و سختیها و فشارها و کتکها و کمبودها زیاد می شد، به امام فکر می کردند و سخنی از سخنان ایشان را به یاد می آوردند و دلخوشی شان این بود که امام از دستشان راضی است.
بچه ها فقط با یاد امام رنجهای اسارت را تحمل می کردند و اینها همه نشان دهنده
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 253 نفوذ کلام امام و میزان حرف شنوی بچه ها از امام و ولایت پذیری آنها بود. آری، بچه ها با این امید که اگر روزی از اسارت آزاد شدیم و به ایران بازگشتیم، امام از ما راضی است، روحیه خود را حفظ می کردند.
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 254