ما این درس را گرفته بودیم که اگر در مقابل عراقی ها کوتاه بیاییم، آنها هر بار جلوتر می آیند و چیزهای دیگری از ما مطالبه می کنند؛ اما با مقاومت ـ گرچه در بسیاری از موارد برای ما گران هم تمام می شد ـ عراقی ها به زانو در می آمدند و مجبور به توقف می شدند و از اینکه خواسته های جدیدی از ما داشته باشند منصرف می شدند. برای مثال، اردوگاهی کنار اردوگاه ما بود که ما را هم بعدها به آنجا منتقل کردند. این اردوگاه فرماندهی داشت که به خاطر مقاومت بسیار زیاد بچه ها به ذلت کشیده شده بود و خطاب به بچه های اسیر ایرانی گفته بود: شما اگر قول بدهید که مرگ بر صدام نگویید، من سربازانم را مجبور می کنم خادم شما باشند.
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 66