بچه ها به انحای مختلف، از شعار دادن علیه امام فرار می کردند. جالب اینکه وقتی عراقی ها این قضیه را فهمیدند گفتند: چرا شما مرگ بر خمینی نمی گویید؟ گفتیم: ما چیزی را که شما خواسته اید انجام می دهیم و بیشتر از این نمی توانیم. گفتند: نه، باید یکی یکی بیایید، و اینجا جلوی ما بگویید. بعد، یک نفر را انتخاب می کردند و می گفتند: تو بگو مرگ بر خمینی می گفت: مرگ بر سیدی. گوششان را تیز می کردند، ولی متوجه نمی شدند که واقعاً می گوید خمینی یا سیدی یا چیز دیگر. این بود که الحمدلله ما آنجا را خوب گذراندیم؛ یعنی از عهده برآمدیم.
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 233