همه اسرا به عشق امام و به این امید که روزی به دیدار امام نائل می شوند، آنهمه سختی را تحمل می کردند. تصور احساس شوقی که در لحظه دیدار با امام به آنان دست می داد، مانع از ناامیدی و یأس آنها می شد و با این آرزو روزهای اسارت را سپری می کردند. اما بنا به تقدیر الهی، امام خمینی(س) در ایام اسارت ما فوت کردند و هاله ای از پریشان حالی و ناامیدی اسرا را فرا گرفت. با اینکه دست تقدیر مانع از رسیدن بچه ها به این آرزو شده بود، ولی ما خود را نباختیم. در ایام تبادل اسرا، با هم مشورت کردیم که برای بازگشت به ایران چه کنیم. قرار گذاشتیم ابتدا به زیارت حضرت امام و بهشت زهرا برویم. اتفاقاً، من برای این کار زیارتنامه ای هم تنظیم کرده بودم که وقتی به مرقد امام رفتیم آن را دسته جمعی خواندیم. همچنین قرار شد هر کدام از بچه ها مقاله ای درباره امام بنویسند.
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 229
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 230