حضور حاج آقا آنقدر آثار مثبت با خود داشت که پس از مدتی عراقی ها می دیدند دیگر از جاسوسها خبری نمی آید و آرامش به اردوگاه باز گشته است. حقیقت این است که عراقی ها زیاد طالب آرامش اردوگاه نبودند و دوست نداشتند همه با هم باشند. وقتی عده ای از این جاسوسهای ضعیف الایمان می دیدند که نوچه هایشان دیگر به سراغ آنها نمی آیند و از آنها اطاعت نمی کنند، یا آن عده انگشت شماری که پیرو گروههای الحادی مثل منافقین یا فداییان بودند به عراقی ها اطلاع می دادند که از وقتی این سید آمده جوّ اردوگاه را از ما گرفته؛ عراقی ها ایشان را برمی داشتند و به اردوگاه دیگری منتقل می کردند. از خوش شانسی، ایشان را دقیقاً به جایی منتقل می کردند که به وجود ایشان خیلی نیاز بود؛ یعنی جایی که جوّ اردوگاه داشت از هم گسیخته می شد. حاج آقا از شش ماه تا دو سال در یک اردوگاه می ماند و جوّ را آرام می کرد؛ به طوری که بعد از ایشان هم دیگر همۀ کارها رله شده بود. وقتی این اردوگاه آرام می شد، دوباره ایشان را می فرستادند به اردوگاهی دیگر. به همین شکل، ایشان را منتقل می کردند و همه را از برکت وجود ایشان بهره مند می کردند.
در مورد حاج آقا ابوترابی ـ رحمة الله ـ خاطرات خیلی زیاد است. خداوند ایشان را رحمت کند و ما را توفیق دهد که مدیون ایشان نمانیم و حقی را که بر گردن ما دارند ادا کنیم. ان شاءالله باید یک مجموعه زیبا و خواندنی هم از خاطرات اسیران درباره حاج آقا ابوترابی تهیه شود تا مردم بیشتر با این چهره ماندگار اردوگاههای اسیران ایرانی آشنا شوند.
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 69
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 70