فصل هفتم
مادۀ آخرت و هیولای صور باقیه
انسان هر عملی را که انجام دهد، اثری از آن عمل در نفس او باقی مانده و در جوهر وجود انسانی، اثری از خود به یادگار می گذارد و هرچه بیشتر تکرار شود، بروز اثر بیشتر می گردد و به تدریج با آن عمل انس حاصل گردیده و در نتیجه، اشتغال و جرأت بر آن بیشتر می شود.
مثلاً اگر فعل شهوانی از اول که با فعل کوچکی شروع شده، به تدریج تکرار گردید و کدورت نفس زیادتر شد، قوۀ شهوت تربیت می یابد و ظهور و بروز پیدا کرده و بر سایر قوا غلبه نموده و فعلیت کامله حاصل می کند؛ در نتیجه در داخل مملکت انسانی، یک سلطان قاهر و غالب و قوی به وجود می آید و همۀ قوا را تحت تسخیر و نفوذ خود قرار داده و آنها را عمّال خود می گرداند، حتی قوۀ عاقله را هم یکی از عمّال سلطنت شهوت می نماید و در چنین موقعی، هر عملی که از انسان صادر شود، طبق «الناس علی دین ملوکهم» به میل و فرمان قوۀ شهوت انجام می شود، حتی اگر قرآن هم بخواند، طبق فرمان شهوت می خواند و اگر علم فقه و فقاهت و علم فلسفۀ الهی هم بخواند، برای ابزار ساختن آن در فراهم آوردن وسایل شهوت رانی، می خواند. و ممکن است این چنین شخصی در علم فقه و فلسفه و مسائل دینیه، عالم و
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 605
متبحّر گردد، ولی همۀ حیثیات خود را تحت یک حیثیت درآورده و همۀ قوایش ضعیف و از شعبات عمّال قوۀ شهویه گردیده اند، در نتیجه وقتی به عالم آخرت منتقل می شود، مبدأ فعّالۀ او در آخرت، همین قوۀ شهوت می شود و مادۀ آخرت این شخص همین قوه است، و البته ماده در اینجا به اصطلاح، مبدأ فعّال است نه مادۀ انفعالیه که هیولای اولای عالم طبیعت باشد؛ زیرا این را مادۀ عالم طبیعت گویند، و ماده به معنای مبدأ، مصطلح است؛ چنانکه عرفا، ظلّ منبسط را مادة المواد عالم گویند.
و بالجمله: وقتی که قوۀ شهویه، ماده؛ یعنی مبدأ فعّالۀ آخرتی شخص شد، هنگامی که از طبیعت خارج شد، این مبدأ به فعالیت خود شدت داده و همۀ عمّال هم، تحت حکومت او هستند و لذا بدن مناسب خود را انشا می کنند، ولی چنانکه سابقاً گفتیم، نه اینکه بدن، معلول نفس باشد، بلکه اگرچه به فعالیت نفس است، ولی مرتبه ای از مراتب آن است، نه آنکه معلولی از معالیل آن باشد تا دو هویت باشند.
معنای فعالیت نفس و انشای بدن مناسب به وسیلۀ نفس، این است که مناسب باطن خود، ظهور می کند و ظهور شی ء، خود شی ء است، نه اینکه هویت دیگری باشد؛ چون اگر دو هویت باشند، لذت، مال یکی و الم، مال دیگری است، پس لذت و الم مال یکی نیست؛ چنانکه الم و لذات ما، الم و لذت عقل فعّال نیست.
والحاصل: شخصی که قوۀ شهوتش به اندازه ای فعلیت پیدا کرد که توانست سلطنت علی الاطلاق داشته باشد، این سلطان شهوانی، یک سلطنتی تشکیل می دهد و با فعالیت خود و عمّالیت تمام قوای در حول خود، یک عائلۀ شهوانی تشکیل می دهد؛ چنانکه اگر قوۀ غضبیه زنده باشد، مادۀ آخرتی شخص غضوب، قوۀ غضبیه می باشد که یک عائلۀ غاضبه تشکیل داده و به تناسب مبدأ، درنده هایی از سِباع غضوب، مراتب دیگر آن شخص را مورد حمله و افتراس قرار می دهند، و مانعی نیست که مرتبه ای از مراتب نفس، مبدأ اثر باشد و مرتبۀ دیگری از مراتب او متألم گردد؛ چنانکه حرارتی که از انسان غضوب به هنگام غضب، احداث و ایجاد می شود و از ملایمات قوۀ غضبیۀ اوست، مرتبۀ دیگر را محترق می کند و از صدمۀ فعالیت او، قلب انسان می ترکد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 606
و همچنین است اگر قوۀ دیگری در طبیعت رشد کرده و قوای دیگر مسخّر او شوند؛ مثل قوۀ واهمه که مادۀ آخرتی شخص، قوۀ واهمه و شیطنت و نُکراء آن باشد و قوای باقی مانده مسخّر آن قوه واقع شوند، این چنین شخصی در آخرت، به صورت شیطان ظاهر می شود و تشکیل عائلۀ شیطانی خواهد داد، و این سه قوه، اصولی هستند که در آخرت می توانند برأسه مواد باشند که اگر یکی از آنها به تنهایی در اینجا رشد کند، آنجا هم فقط او ماده است.
و ممکن است صورت مزدوجه حاصل شود در صورتی که دو تا از اینها یا هر سه زنده باشند، و در صورت مزدوج شدن، هفت قسم ممکن است تصور شود: 1ـ مادۀ شهوت فقط، 2ـ غضب فقط، 3ـ قوۀ واهمه فقط، 4ـ شهوت و غضب، 5ـ غضب و واهمه، 6ـ شهوت و واهمه، 7ـ هر سه قوه با هم مزدوج باشند.
و این چنین اشخاصی گرفتار عذابهایی هستند که اکثرشان به فعالیت مبدأ واحد یا مبادی مختلفه ـ چنانکه شرح دادیم ـ حاصل می گردد، و چون مجرد تا از عالم طبیعت رفت، بدون هیولی و امکان استعدادی است، موجبات الم و عذاب که یک عائلۀ شرورند برای او خواهند بود تا سرانجام عالم غیب ظاهر شود، و سلطنت رحمانیت غلبه کند و آخرین شافع، یعنی ارحم الراحمین، به شفاعت کبری تجلی فرماید، بعد از آنکه دستها از دامن شافعین دیگر کوتاه شود. و از احسان قدیم الاحسان امید آن است که هیچ کسی از ورود به دار الاحسان عمومی ممنوع نگردد، اگرچه از اصناف اشقیایی که گفتیم باشد.
و این چنین اشخاص عدۀ قلیلی هستند؛ چون به ندرت اتفاق می افتد که تمام شهوت کسی به فعلیت برسد و قوای دیگر و هیچ یک از اوصاف جمیله در او بروز و ظهور نداشته باشد، و یا کسی باشد که فقط قوۀ غضب خود را تربیت کرده باشد و همۀ قوا مسخّر سلطنت غضبیه باشند. و اگر به ندرت به یکی از صور هفت گانه ای که گفتیم باشد، چون فطرت توحید از بین رفتنی نیست ـ اگرچه می تواند محجوب شود علی اختلاف الحُجُب ـ سرانجام با ظهور نور منوّر مبدأ کل غیب و اصل منبع فطرت که از آن منبع، نور انور فطرت توحید، ساطع است و منوّر تمام زوایای وجود موجودات
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 607
است، همه از زنگبار و نکبت تاریکی و ظلمتِ ظلام ملکات و حجاب فرقت محبوب بیرون می آیند و مورد لطف و عنایت و توجهات ارحم الراحمین قرار می گیرند.
و با امید به این رحمت است که خلود را در کلام مبارکش که فرمود: «هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» به معنای خلود متعارف حمل می کنیم و به خود اجازه نمی دهیم با این سابقۀ رحمانیتی که از او دیده ایم و غیر از رحمت، از او هیچ ندیده ایم، ناامیدی از الطافش را به دل خود راه دهیم، حتی جهنمش هم رحمتی است که اگر سیاهی روی ما بندگان سیه روی را با فشارهای قبر و مواقف روز قیامت نتوانست پاک کند، با جهنم، سیاهی دل ما را بشوید تا رذایل و حجابات بسوزد و جمال فطرت نمایان گردد، و نور فطرت ظاهر شده و با نور شافع اکبر، مزدوج گردیده و به جذبۀ نور احدی، نور فطرت توحید مجذوب شود. و این آخرین آشنایی است که اگر انسان نتوانست با یکی از انوار شفعا، از انبیا و ائمۀ هدی علیهم السلام آشنایی و تناسب پیدا کند، او به شفاعت می آید؛ چون «شفاعت» از «شفع» است و مراد از «شفع» جفت شدن نورین است و لذا لازم است یک ارتباط اخلاقی و وصفی با یکی از ائمه علیهم السلام حاصل نمود، تا نور ولایت آنها موجب شفاعت شود.
بالجمله: جهنم سر راه بهشت است که گذرگاه است، منتها کسی که در آن سقوط کرد، تاریکی و سختی و زیادتی عذاب با کثرت حجاب و ضخامت و شدت ملکه برای او ناهنجار است.
تا اینجا مادۀ آخرتی اشقیا را شرح دادیم و گفتیم هفت تا است.
اما مادۀ آخرتی سعداء، قوۀ عاقله است که انسان می تواند این قوه را زنده کند و قوای دیگر همگی مسخّر او شوند و از عمّال و مستخدمین او گردند، حتی شهوت را هم عقلانی کند و بر اساس میزان عقلانیت که با سلطنت مطلقۀ عاقله برپا شده است اداره شود، و بالاتر از این مرتبه، آن مرتبه ای است که قوۀ عاقله به صبغۀ الهیه رنگین شود و الهی گردد و قوۀ عشق، به کمال مطلق الهیه برسد، به طوری که هرچه انجام دهد
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 608
به حب الهی انجام دهد و به هرچه بنگرد به دیدۀ مهر، و با این دید که نشانه و اثر محبوب است بنگرد.
البته این مرتبه و مقامی است که برای هر کسی میسّر نیست، این مرتبه رحمة للعالمین، نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را می خواهد، که اگر به سنگ هم نگاه می کرد، به مهر اینکه اثر محبوب است می نگریست و ابوجهل را هم با این نظر نگاه می کرد و می توان گفت قتل او هم با مهر بود؛ چون می دانست که هرچه بماند، بر خسرانش افزوده خواهد شد.
علاوه بر آن، تنظیم امور و مراعات حق دیگران اقتضا می کرد که اگر عضو فاسدی در بین آنها باشد، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به قانون، عمل فرماید و او را به کیفر برساند؛ چنانکه ما هم تحت قانون هستیم، و باید تولّی و تبرّی داشته باشیم، ولی آنها فوق قانون بوده اند، رحمة للعالمین بوده اند.
همان گونه که ما مسلمین در این عالم زیر سایۀ رحمت الهیه؛ یعنی نور پاک محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم هستیم، امیدواریم در آخرت هم زیر نور شفاعت محمّدیه قرار بگیریم ان شاءالله ، و ما از این امیدواری نا امید نباشیم.
امیدگاها! امیدوارم که از عنایت خود روا نداری که امیدواری عاصیان به نا امیدی مبدل شود.
خدایا! اگر ما را از آستان خود برگردانی، به چه کسی ملتجأ شویم!
وای از خجلت و رسوایی ما اگر پرده بر عیوب ما نکشی!
وای بر ناتوانی ما اگر شفقت نفرمایی!
خدایا! جز لطف تو، پریشانی ما را برطرف نمی کند و جز انعام و احسان تو، نیاز و حاجت ما را برطرف نمی کند و جز امان تو، اضطراب و ترس ما را ساکن نمی نماید.
خدایا! وسوسۀ قلوب ما را برطرف نمی کند مگر نور هدایت تو ای طمأنینۀ دلهای مؤمنین، ما را به برهان فنّی احتیاجی نیست، تویی آرامش دل بندگان و اگر ظلّ عنایتت بر دلهای ما نرسد، در غمرات جهل و نادانی غوطه وریم، اگرچه تمام فنون استدلال را بدانیم.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 609
خدایا! تو قادری ما را از آن آتش سوزنده به آن نحوی که قول داده ای، برگردانی و ما به هر نحوه ای که تو فرموده ای هستیم، البته به آن مقداری که از آثار هدایت تو فهمیده ایم.
خدایا! اگر هرگونه کجی در سخنان ما پیدا شود، از نقص استعداد ماست و کسی که به نقص خود و کمال تو مقرّ است اجمالاً به آیین پاک تو عقیده مند است.
خدایا! برای ما جز اظهار بندگی چاره ای نیست و برای ما جز اشک چشم، سلاحی نیست.
خدایا! می دانیم، نار جهنم را جز قطرات آب دیدگان خاموش نمی کند.
خدایا! چشم به لطف تو به اندازۀ حسرت داریم.
هر کس سر سودایی دارند و تمنایی........ من بنده فرمانم تا دوست چه فرماید
همه چشمیم تا برون آیی........ همه گوشیم تا چه فرمایی
خدایا، نیم ز لطف تو نومید گر خطایی رفت........ گنه ز بنده و بخشایش از خداوند است
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید........ هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
سر ما پیش تو از بار گنه، در پیش است........ جرم ما بیش ز حد، لطف تو بیش از پیش است
گرچه غم افزون زحصر و درد بیرون ازحد است........ شاد باش ای دل که آخر غم گساری می رسد
ولله الحمد والمنة
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 610