اشکالات آخوند به جواب شیخ اشراق
مرحوم آخوند به کلمات صاحب مطارحات اشکال می کند و می گوید: اینکه گفتید قدما به مادی بودن خیال قائلند، نسبت صحیحی نیست؛ زیرا ما در آنجایی که اثبات خیال کردیم، گفتیم که قدما به این حرف ـ که آنها مجرد بودن خیال را قبول نکرده اند ـ تکلم نکرده اند، بلکه آنها هم، خیال را مجرد می دانند.
دیگر اینکه گفتید: عیبی ندارد که نفس مانند عقل فعّال در مادیات تصرف کند، البته این حرف هم غلط است؛ زیرا تصرف عقل فعّال فقط تصرف فاعلی است ولی خودش منفعل از اینها نیست، به خلاف نفس که منفعل از قوای خود می باشد و اگر تصرف در اینها کند، خودش هم از آنها منفعل می شود.
و اما اینکه صاحب مطارحات روی مذاق خود می گوید: محل قوا و خود قوا کاره ای نیستند، بلکه اینها نفس مجرد را مستعد می کنند که نفس، خودش چیزی را ایجاد نماید؛ مثلاً رحم چیزی نیست مگر اینکه مجردی را مستعد می کند که تصویر در صورت جنین نماید.
آخوند می فرماید: این قول هم بی معنی می باشد؛ چون اگر مراد این است که قوای
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 310 طبیعیه، بنفسه و مستقلاً این کار را می کنند، این باطل است؛ زیرا چیزی که آثار شعور و علم و نظام از آن ساطع و لامع است، مسلّماً اثر و معلول عدیم الشعور نخواهد بود.
ولی اگر گفته شود که آثار آنها چیزی نیستند و باطل هستند، خواهیم گفت: به آن نظر همه چیز باطل است، نه اینکه فقط این گونه آثار باطل باشند، زیرا به این نظر ما خلا الله باطل است.
و اما اگر بگوییم که قوای طبیعیه وساطت دارد؛ یعنی موجود مجردی این را طوری درست کرده که فلان اثر و فلان نظام اتقن از آن حاصل آید، این سخن قابل اشکال نیست؛ مثلاً کسی که اتومبیل در حال حرکت را می بیند اگر بگوید: این دستگاه هیچ اثری ندارد و محرک و حرکت دهنده همان شخص است که اتومبیل را درست کرده است، البته سخن غلطی است، و حق این است که اجزاء و قطعات، اتومبیل را حرکت می دهند؛ ولی نه اینکه خودشان مستقلاً و بدون اینکه دست صانعی اینها را به این نحو تنظیم کرده باشد، منظم شده و به این نحو اثر داشته باشند.
ولی اگر بگوییم که اینها حرکت می دهند چون طوری اینها را صانع و مخترع ساخته که از اینها این اثر به عمل می آید، سخن درستی است، پس در حقیقت این طور نیست که عالم طبیعت از این آثار و افعال برکنار باشد و دخالت نداشته باشد، بلکه دخالت دارد اما نه به طور استقلال، پس موجود مجردی این عالم را طوری خلق کرده که فلان آثار را داشته باشد، لذا مانعی نیست که بگوییم قوۀ متصوره وجود دارد و تصویر می کند.
حاجی رحمه الله این قوه را قبول ندارد، ولی ظاهراً مقدس مآبی اش گل کرده است؛ چون گفتیم به یک نظر ما خلا الله باطل است و به یک نظر همه در جای خود صاحب آثارند. لذا یک عالم طبیعی که آن مراکز را مورد مطالعه قرار داد، نباید بگوید هرچه هست اینهاست؛ به شهادت اینکه اگر به یکی از این مراکز آفت برسد، شعوری و حسی از انسان خراب می شود، پس اینها دخیل هستند. زیرا ما در جواب چنین
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 311 شخصی می گوییم: این سخن که اگر یکی از مراکز خراب شود، حسی از انسان مثلاً مفقود می شود، با وجود مبدأ مجرد ـ به آن بیانی که شد ـ منافات ندارد.
و بالجمله: صاحب مطارحات گفته است: اصلاً نباید به غیر موجود مجرد روحانی قائل شد؛ زیرا اگر به این قوای جسمانی که مکثّرین به آنها قائلند قائل باشیم نمی توان گفت این افعال منظم و متقن از این قوا به عمل می آید؛ چون این قوا شعور ندارند.
صاحب مطارحات به اشکال تعدد قوا ـ که می بینیم وقتی که به عضوی آفت رسید، فعل مخصوصی را انسان فاقد می شود، پس معلوم می شود هر یک از این اعضا برای فعلی است ـ چنین پاسخ می دهد که این اعضای مستعد کنندۀ آن موجود روحانی، برای فعل مخصوصی هستند؛ مثلاً بصر برای دیدن و گوش برای شنیدن است و هکذا، پس وقتی که به یکی از اعضا آفتی رسید و خراب شد، چون مستعد کننده وجود ندارد، موجود روحانی مجرد هم کاری نمی کند.
آخوند می فرماید: این حرف موافق کلام حِکْمی نیست؛ برای اینکه چه معنی دارد که موجود روحانی، قابل فعالیت باشد ولی چون اعضا خراب می شوند دیگر فعالیت آن موجود مجرد روحانی تعطیل شود. علاوه، چون نوع مردم در آخر عمر قوایشان کاسته می شود و چه بسا خیلی از اعضا خراب می شوند، لازمۀ سخن صاحب مطارحات قسر نوعی است؛ که مجرد روحانی قسر شود، و چون در نظام وجود، قسر نوعی غلط است، پس حرف ما درست است که بگوییم: موجودی است که در اوایل، به امور طبیعی مشغول است ـ چون وجهۀ طبیعی بیشتر است و از این جهت به انتظام و تقویت امور طبیعی و شهادت و قوای شهادت و حسی اشتغال دارد ـ و چون کم کم سیر کمالی می کند و روی به عالم تجرد می گذارد، جنبۀ طبیعی اش کاسته می شود و یا به حال وقفه درمی آید و مسلّماً وجهۀ آن به طرف عالم طبیعت کمتر می شود و وقتی که نظرش را منعطف به عالم تجرد می نماید و مجذوب عالم تجرد می شود، در نتیجه این طرف، یعنی وجهۀ طبیعت و اعضای بدن، ضعیف و نحیف و خراب می شود.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 312