باب هفتم احوال نفس ناطقه و نسبت آن به عالم طبیعت
فصل دوم حدوث نفس بشری
اشکال فخر رازی بر قائلین به حدوث نفس‌
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

اشکال فخر رازی بر قائلین به حدوث نفس‌

اشکال فخر رازی بر قائلین به حدوث نفس

‏فخر رازی به برهان ایشان خدشه کرده و گفته: هر جسم و صورت مقداریه قابل‏‎ ‎‏انقسام است، ولی نه اینکه هر چیزی که قابل تجزیه باشد باید صورت مقداریه داشته‏‎ ‎‏باشد. وی می گوید: موجبۀ کلیه، کنفسها منعکس نمی شود، پس ممکن است نفس در‏‎ ‎‏آغاز واحد بوده و سپس متکثر شود، بدون اینکه تکثر نوعی باشد و بدون اینکه تکثر،‏‎ ‎‏محتاج لواحق باشد و بدون اینکه لازم بیاید نفس دارای صورت مقداریه باشد.‏‎[2]‎

‏آخوند در جواب این اشکال می فرماید: البته اگر اختلاف و تمیّز این نفوس در‏‎ ‎‏ماهیت باشد، لازمۀ آن، این است که از اول تمییز داشته باشند و اگر تمیّز در ماهیت‏‎ ‎‏نباشد، باید تمیّز فردی باشد، منتها اگر آن طوری باشد که ایشان می گویند که نفس در‏‎ ‎‏مرتبۀ اول واحد باشد سپس تکثر پیدا کند، نسبت در این صورت نسبت جزء و کل‏‎ ‎‏می شود و چون جزء و کل در فردیت با اصل طبیعت شرکت دارند، و همچنین اجزاء‏‎ ‎‏در طبیعت شرکت دارند؛ برای همین جهت سؤال می کنیم: چه باعث شده یک فرد کل‏‎ ‎‏شده و اجزاء در حال ملاحظۀ جزئیت، جزء طبیعت شده اند؟ و این نیست مگر اینکه‏‎ ‎‏صورت مقداریه قابل تقسیم بوده باشد. بالجمله: در این معنی شکی نیست، اگر مراد از‏‎ ‎‏اینکه واحد بوده و متکثر شده این گونه تکثر باشد. ولی ممکن است واحد، به غیر این‏‎ ‎‏معنی تکثر داشته باشد که فخر آن را نمی گوید و شاید آن معنی به نظر فخر رازی نیاید،‏‎ ‎‏و اگر آن گونه تکثر را که به واحد حاصل می شود بخواهیم بگوییم، لازم است در فلسفه‏‎ ‎‏صفحۀ دیگری باز کنیم و آن صفحۀ وحدت در کثرت است. البته آن تکثر، دیگر از این‏‎ ‎‏تکثرها نیست که بیایند و واحد را قیچی کنند، بلکه معنای تکثر واحد؛ چنانکه آنهایی‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 88

‏که به ارباب انواع قائل شده اند و می گویند: یک فرد نورانی عقلانی از هر نوعی بوده که‏‎ ‎‏برای افراد نازله علیت داشته و چون این افراد نازله فی ء و ظلّ او هستند، کأنّه عین او‏‎ ‎‏هستند. این است که واحد، در عین حفظ مرتبۀ شامخۀ خود، به مرتبۀ طبیعت تنزل‏‎ ‎‏کرده و کثرات از طبیعت این عالم است. پس برای اشیاء در وجود، مراتب هست، البته‏‎ ‎‏نه اینکه واحد بهویته تکثر پیدا کند، بلکه در مراتب شدت و ضعف، وجود هرچه رو به‏‎ ‎‏تنزل می گذارد به کثرت نزدیک و هرچه بالاتر رود به وحدت نزدیک می شود. و‏‎ ‎‏بالجمله: با این گفتۀ ما منافات ندارد که موجودات فردی این عالم حادث باشند و‏‎ ‎‏قدیم نباشند.‏

‏اما روایاتی که ادعا کرده اند که آنها بر حدوث نفس قبل از اجساد دلالت می کند، با‏‎ ‎‏این صفحه ای که ما در فلسفه باز کردیم، معلوم می شود نظرشان به آن مراتب دیگر‏‎ ‎‏است. زیرا مثلاً در خبر شریف نبوی  ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ که می فرماید: ‏‏«کنت نبیاً و آدم بین الماء و‏‎ ‎‏الطین»‏‎[3]‎‏ مراد از نبوت، این نبوتی که اِخبار و انباء احکام باشد نیست؛ چون به‏‎ ‎‏ضرورت اجماع مسلمین آن نبوتی که حضرت داشته بعد از چهل سالگی بوده است‏‎ ‎‏وکسی نمی تواند خلاف این ضرورت مسلمین را بگوید، بلکه مسلم است نبوت به‏‎ ‎‏معنای انباء تا چهل سالگی اصلاً نبوده است، پس باید خلاف ظاهر مرتکب شد. و اگر‏‎ ‎‏بنابر ارتکاب خلاف ظاهر باشد چه داعی دارد که تأویل شود به غیر آنچه ما می گوییم؟‏‎ ‎‏بلکه ما به نوبۀ خود می گوییم: نبوت به یک مرتبه از وجود بوده، که وجود نور‏‎ ‎‏محمّدی ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ واسطۀ فیض در وصول نور وجود و کمال بوده است.‏

‏و همچنین خبر شریف: ‏‏«الأرواح جنود مجنّدة فما تعارف منها ائتلف و ما تناکر‏‎ ‎‏منها اختلف»‏‎[4]‎‏ چه دلالتی دارد بر اینکه قبل از بدن ارواح حادث بوده است؟ بلکه‏‎ ‎‏معنای روایت این است که ارواح در صورتی که با حدوث بدن حادث شوند، جنود‏‎ ‎‏مجنّده هستند؛ بعضی با بعضی قریب و متآلف و مناسبتش بیشتر است، بعضی مناسبت‏‎ ‎‏و رفاقت و سنخیتی با هم ندارند.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 89

‏و همین طور خبر شریف: ‏‏«خلق الأرواح قبل الأجساد بألفی عام»‏‎[5]‎‏ مسلّم است‏‎ ‎‏که جمع بودن ارواح در اینجا به نحو جمع استغراقی بوده نه اینکه به طور جمع‏‎ ‎‏مجموعی باشد؛ و هکذا اجساد. پس اگر ظاهر خبر را بگیریم درست نیست، برای‏‎ ‎‏اینکه جسد یکی ـ مثلاً ـ قبل از پنج هزار سال، و جسد دیگری بعد از پنج هزار سال‏‎ ‎‏خلق شده، و درست نیست که روح کسی دو هزار سال جلوتر از جسدش خلق شده‏‎ ‎‏باشد. پس ناگزیر باید خلاف ظاهر مرتکب شد. ما چه داعی داریم که تبعیت کنیم از‏‎ ‎‏دیگران که چطور تأویل می کنند؟ بلکه دیگران بیایند تابع تأویل ما شده و مرتکب این‏‎ ‎‏خلاف ظاهر شوند که ما در عام تصرف می کنیم و عام را الهی می گیریم و آن مراتب‏‎ ‎‏وجود است و در عام الهی، برای اشیاء مثلاً هزار درجۀ مترتب بر یکدیگر وجود دارد.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 90

  • )) مباحث مشرقیه، ج 2، ص 401.
  • )) عوالی اللئالی، ج 4، ص 121، حدیث 200.
  • )) عوالی اللئالی، ج 1، ص 288، حدیث 142.
  • )) معانی الاخبار، ص 108، حدیث 1.