باب هفتم احوال نفس ناطقه و نسبت آن به عالم طبیعت
فصل دوم حدوث نفس بشری
اشکال چهارم فخر رازی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

اشکال چهارم فخر رازی

اشکال چهارم فخر رازی

‏ایراد چهارم فخر این است که چرا جایز نباشد نفوس قدیماً به ابدان متعلق باشند،‏‎ ‎‏سپس به سلسلۀ دیگر ابدان متعلق شوند و هکذا لا الی نهایه. والحاصل نفوس در مرتبۀ‏‎ ‎‏اول متکثر باشند و نحوۀ تکثرشان به جهت تکثر ابدان باشد البته به طور تناسخ در‏‎ ‎‏سلسله ای از ابدان و سپس در سلسلۀ دیگر باشند؟ و اما آنان که تناسخ را باطل دانستند‏‎ ‎‏آن را مبتنی بر حدوث نفوس دانسته و گفته اند: وجه بطلان تناسخ این است که اگر‏‎ ‎‏نفوس، حادث به حدوث ابدان باشند، لازم می آید در موقع حدوث بدن، نفسی حادث‏‎ ‎‏شود و اگر نفوس دیگری که مستنسخه هستند وارد بدن شوند، لازم می آید یک بدن‏‎ ‎‏دو نفس داشته باشد و این محال است. پس بطلان تناسخ را مبتنی بر حدوث نفس‏‎ ‎‏قرار داده اند و اگر حدوث نفس، متوقف بر ابطال تناسخ باشد، دور است.‏‎[2]‎‏ چنانکه‏‎ ‎‏ابوالبرکات این دور را از کلام جماعت فهمیده و تعجب کرده است.‏‎[3]‎

‏آخوند گویا این وجه را قبول داشته و در جواب می گوید: ما بطلان تناسخ را از راه‏‎ ‎‏دیگری اثبات می کنیم.‏‎[4]‎

‏حال آنکه حق جواب این است که بطلان تناسخ و مسألۀ حدوث نفس، دارای یک‏‎ ‎‏ماده برهان هستند که با آن ماده برهان، هم تناسخ را ابطال می کنیم و هم حدوث نفوس‏‎ ‎‏را اثبات می نماییم. و آن ماده برهان در هر دو مقام این است که واجب الوجود بالذات،‏‎ ‎‏باید واجب الوجود من جمیع الجهات باشد، پس واجب الوجود، باید واجب الفاعلیه‏‎ ‎‏باشد و نقصان در فاعلیت، مساوق با نقصان واجب الوجود است و نقصان ذاتی در‏‎ ‎‏واجب الوجود، مساوق با بطلان آن است و این محال است.‏

‏در نتیجه بعد از آنکه بدن مستعد شد، فیض بر او واجب است و باید نفس بر او‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 93

‏افاضه شود. البته این «باید» باید فقهی نیست، بلکه باید الهی است، که با کامل شدن‏‎ ‎‏بدن، و وسیع تر شدن آن نمی تواند برای افاضۀ فیض، آنی معطّل بماند؛ چون تعطیل در‏‎ ‎‏فیض است و این محال است.‏

‏و بالجمله: تمامیت استعداد همان، و افاضه همان؛ بلکه تمامیة الاستعداد منفک از‏‎ ‎‏رسیدن فیض به آن نیست، بلکه فیض بر بدن، بعد از این استعدادِ متقدم است؛ اگرچه‏‎ ‎‏در رتبۀ عقلیه باشد، و حال آنکه اگر نفس در جای دیگر باشد و آن را بیاورند و وارد‏‎ ‎‏بدن نموده و به آن الحاق نمایند، این الحاق به بدن، فیض نیست و این فاعلیت الهیه‏‎ ‎‏نمی شود، این حرکت دادن چیزی از جایی به جایی است بدون اینکه فاعلیت الهیه‏‎ ‎‏بوده باشد.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 94

  • )) مباحث مشرقیه، ج 2، ص 401.
  • )) معتبر، ج 2، ص 376.
  • )) اسفار، ج 8، ص 339.