اسباب اختلاف در نفوس
یکی از اسباب اختلاف بین افراد، بنابر مسلک حق و حرکت جوهریه ـ که نفس، ولیدۀ عالم طبیعت است ـ همان مواد اغذیۀ این عالم است که اصل آدم از آن حاصل شده است، البته مواد اغذیه به جهت صلابت و لطافت در قبول فیض از عالم اعلی متفاوت هستند؛ یکی صلب و کثیف و دیگری لطیف است و از این باب، اختلاف عریضی در افراد انسان حاصل می گردد؛ چون مواد اغذیه خیلی مختلف هستند؛ زیرا به بسایط و مرکبات تقسیم می شوند و انسان هم که به یک غذا کفایت نمی کند، مواد و اغذیۀ مختلف را به هم مخلوط نموده و هر روز چند قسم از اغذیه را می خورد؛ از قبیل مواد رطوبتی، حرارتی، قندی، تلخی، میوه های گوناگون، سبزی جات، انواع خورشهای مختلف و نانهای متفاوت. حتی در بعضی از مواد، مثل گندم، اصناف مختلفی وجود دارد، و اختلاط انواع و اصناف و افراد این مواد مأکولی و مشروبی عالم
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 333 در اختلاف افراد دخالت دارند؛ چون مبدأ تکوّن افراد انسان هستند.
از اینجاست که می بینیم اولاد طبقۀ اشراف وتوانگران از نظر ظاهر وجمال، از اولاد طبقۀ رعایا و برزگران، نوعاً جمیل ترند، و چنانکه در جمال ظاهری و بدن و لطافت جسمی، با آنها مختلف هستند لابد در لطافت روحی و اخلاقی هم مختلف خواهند بود.
و بالجمله: همان طوری که آن مواد با این عرض عریض موجب اختلاف می باشند، اصلاب رجال و روحیات آنها و لقمه های آنها از حیث حرمت و حلیت نیز موجب اختلاف در نطفه ها خواهند بود، و رحم امّهات هم از حیثیات مختلف موجب اختلاف در اولاد است؛ از حیث حرارت و برودت، طهارت و پاکی، و از حیث ارتزاقاتی که در ارحام امّهات حاصل می گردد، حتی فرح و شادی و غم و غصه و گرفتگی مزاجشان و صحت و سلامت بدنشان، همه در خلقت و خُلق اولاد دخیل می باشند.
بعد از آنکه طفل از مادر متولد شد، شیری که از پستان مادر می خورد به ویژه شیری که در حال پریشانی روح و خاطرِ مادر تناول می کند یا در حال نشاط و سرور، و تمام اغذیه ای که مادر می خورد در وجود او تأثیر دارد، بعد خود او هم که بزرگ وغذاخور شد، همۀ اینها موجب اختلافات خَلقی وخُلقی می شود، و سپس اینکه به کدام مکتب و مدرسه می رود و با چه علوم و روشهایی تربیت می یابد و با چه اشخاصی رفاقت دارد، همۀ اینها موجب فرق و اختلاف در بین افراد انسانی می گردد.
آن کسی که از اول در اصلاب شامخه و ارحام مطهره قرار گرفته و مثلاً همۀ آبائش پیغمبر بوده و از آدم ابوالبشر به ترتیب سلسله از صلبی به صلبی منتقل شده و همۀ پدرانش انبیا و مرسلین و یا اوصیای انبیا بوده اند که با کمال دقت در انتخاب مواد اغذیه، متغذّی شده اند و همۀ اخلاق و روحیاتشان با میزان و دستور الهی بوده و اولادشان را با علوم و آداب انسانی تربیت نموده و در تربیت آنها کوشیده اند، اگر به این نحو یک نطفۀ لطیفه در اصلاب شامخه قرار گرفته باشد و از طرف امّهات هم در ارحام
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 334 پاک پرورش یافته باشد و به دنیا هم که آمد، شیرش از پستان یک زن عاقله که از اغذیۀ لطیفه تولید شده باشد، و نوبت تربیتش که رسید با تربیت روحانی تربیت یابد، این چنین موجودی، ذات و وجودش در کمال صفا و ضیاء و روشنی بوده، و چنین موجود معتدل، طوری صفای ذاتی دارد که مستعد قبول فیوضات غیبیه بوده و در صفا و زلالی و استعداد همانند زیتون است؛ «یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِی ءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ» که اگر انسان به مطلب علمی اشاره کند آن را می فهمد، و تا فیض اشاره شود قبول می نماید؛ چنانکه خداوند متعال می فرماید: چنین شخصی مثل روغن زیتون است که تا نزدیک نار شود؛ گرچه نار و شعلۀ آتش به آن نرسد، شعله ور می شود؛ یعنی شعله را خیلی سریع جذب نموده و می رباید.
اگر گاهی انبیا و مرسلین آثار و خواص مطعومات را بیان فرموده اند، نظرشان نظر طبی نبوده است، چنانکه اطبا نظر به آثار و خواص اغذیه می کنند و آثار آنها را بیان می نمایند و مرادشان بیان تأثیر و خاصیت آنها در فربهی بدن و یا تقویت کبد و یا زیادی خون است؛ بلکه این گونه آثار از نظر انبیا کنار بوده است، و نظر ایشان به همان جهت مواد اغذیه است که موجب صفای روحی و توجه به کمال و قبول فیض و کمالات می باشد.
اگر پیامبری در مورد آثار و خواص خربزه ـ مثلاً ـ سخنی فرموده و به آن ترغیب و تحریص نموده است، همان جنبه و خاصیتش را که موجب لطافت روح و صفای ذات و لطافت وجود است در نظر دارد.
و اگر طبیب خاصیت آن را بیان کرده و به آن ترغیب نماید، نظر به چاق نمودن جسم و کلفت نمودن گردن انسان دارد و هرگز اطبا و حکمای طبیعی با عقولشان نمی توانند بیشتر از این آثار را بفهمند؛ آثار و خواص اشیاء را از آن حیث که دخالت در سعادت ذاتیه و صفای وجود و ضیاء ذوات دارند، فقط سلسلۀ انبیا و مرسلین به تعلیم الهی و غیبی می دانند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 335 ممکن است غذایی در مذاق و ذائقۀ نوع مردم، طعم و حظّ و لذت قابل اهمیت نداشته باشد، بلکه خوش نیاید، اما خاصیت لطافت وجودی و قبول فیض و کمالات را بیشتر داشته باشد، و ای بسا اغذیه ای که در ذائقۀ مردم، خوش طعم و گوارا باشد ولی ماده اش صلب و غیر قابل برای کمالات و فیوضات باشد و کدورت و ظلمت وجودی و صلابت داشته باشد.
اگر در ابواب اطعمه و اشربۀ کتب فقهیه در لسان انبیا و ائمۀ هدی از برخی مواد غذایی انتقاد شده و طباع را از آنها تنفّر داده اند و یا به بعضی تحریص و ترغیب نموده اند و بعضی از مواد را تحریم فرموده اند و بعضی را مستحب و مباح اعلام نموده اند، نظرشان به تحریص بر خوردن و خدمت به بطن نیست؛ زیرا این کار، شأن انبیا نمی باشد بلکه شأن طبّاخین است؛ زیرا آنها که به نام خدمت به بشریت بشر و روحانیت انسان و صفای ذوات و روحیات و تنویر قلوب و افکار خود را معرفی نموده اند، مرام و منظور خود را تعقیب می نمایند نه دعوت به دنیا و خوردن و نوشیدن، و در هر حکمی اصل منظور خود را در نظر دارند که تودۀ بشر را به عالم نور گسیل دهند و قلوب را به مبدأ عالم جلب نمایند و صفحۀ الهی وجود انسانی را صیقل و صاف و زلال نمایند، و در همان تحریص و ترغیب به اغذیه، استکمال وجود بشر و صفای ذات افراد انسان را در نظر دارند.
اگر انبیا دستور نکاح و تزویج داده اند، این دستور عین توجه دادن مردم به روحانیات و دعوت به عالم نور و کمال است، و همان مجلس عقدی که به دستور آنها منعقد می شود، دعوت به حق و کمال است؛ برای اینکه شهوت برای بشر ذاتی و لابد منه است و لذا بشر باید شهوت خود را اعمال نماید، ولی شهوت در وجود انسان به طور اطلاق است و در شهوتِ انسان نخوابیده است که چگونه شهوت خود را اسکات کند، و شهوت به نحو اطلاق، تقاضا دارد که شهوترانی نماید، ولی دعوت انبیا به تزویج و نکاح، در حقیقت شهوت را قانونی کردن و تحدید شهوت مطلقه است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 336 بلی، به کلی جلوی شهوت را گرفتن غلط است و ممکن نیست، چون هم قسر و هم انقطاع نسل است، پس باید آن را قانونی کرد. لذا ترغیب و تحریص به ازدواج با قوانین مقرّره، یعنی شهوت مطلقه را تحت قانون درآوردن.
حرص به مال و مال به دست آوردن، به طور اطلاق در ذات انسان است و در آن نوشته نشده که حرص انسانی برای طلب مال از چه راهی باشد، آنچه در ذات انسان است مال به دست آوردن و با آن اعاشه کردن است از هر راهی و با هرعملی باشد، این اطلاق را شرع تحدید نموده ودرحقیقت مال به دست آوردن علی الاطلاق را قانونی کرده است، و غیر قانونی را تحت قانون درآورده است.
بالجمله: شأن انبیا، همان توجه دادن و دعوت کردن مردم به حق است.
اما در عبادات، مستقیماً دعوت به حق و ارتقا دادن ارواح و مرتبط نمودن آنها به کمال مطلق است.
و در معاملات هم با تمام اقسامش از تناکح و تجارات و زراعات و صنایع و غیره، باز دعوت به حق است و اطلاق این شهوات و رغبات را تحدید نمودن است، و آنها در هیچ مورد دعوت به دنیا و شهوت و خوابیدن ندارند، منتها چون در نظام اتمّ و حکمت، باید اصل الشهوه و اصل الرغبه باشد وگرنه بقای نوع بشر ممکن نمی گردد، لذا شأن انبیا هم تحدید و قانونی کردن اینهاست. حتی اینکه از تزهّد از دنیا و رهبانیت منع می نمایند در عین حال که جلوگیری از رهبانیت و تزهّد است، خودش نوعی سوق دادن به زهد و جلوگیری از دنیا و توجه دادن به عالم نور است؛ زیرا قوۀ شهوت و حرص به دنیا که در کمون ذات انسانی است، اگر به طور کلی جلویش را بگیرند و خفه اش کنند، وقتی که حوصله اش تنگ شد و زور آورد، منفجر می شود و آن چنان منفجر می شود که عالم را خراب می کند؛ همان طور که انسان اگر یک قوۀ ناریه را در یک چیز مسدود من جمیع الجهات نگه دارد، اگر بتواند از یک منفذی بیرون رود، آتش فشانی نموده و آنچه که روی آن را گرفته است با ترکیدن از بین می برد. بنابراین چند روزی تزهّد از دنیا باعث می شود که انسان برای همیشه اهل دنیا شود و زهد از
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 337 آخرت داشته باشد و به تجربه فراوان دیده شده آنها که در اول جوانی خود را گرفتار فشار نموده اند، بالاخره نتوانستند از عهده برآیند و نفس، افسار گسیخته شده و به طوری مطلق العنان گشته اند که از زیر بار دیانت به کلی خارج شده اند.
بالجمله: همۀ دعوت انبیا و مرسلین در هر حکم و تحریص و ترغیبی دعوت به حق و به کمال رساندنِ افراد انسانی است و توجه دادن آنان به عالم غیب و روحانیت است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 338