نقد حجت سوم
ممکن است کسی اشکال کرده و بگوید: آیا صورت معقولۀ کلیۀ انسان، موجود است یا خیر؟ اگر وجود ندارد، پس چگونه ممکن است گفته شود محل آن واجب است، با این وصف موجود باشد؟ و اگر برای آن وجودی است، پس لامحاله برای او صورت شخصیه ای است که حالّ در نفس باشد. چون موجود مادامی که متشخّص نباشد، وجود پیدا نمی کند و محال است مطلقات در اعیان تحقق پیدا کنند. پس آن
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 9 صورت معقوله از حیث اینکه صورت شخصیۀ قائم به نفس شخصیه است، در بین اشخاص غیر مشترک است به دو جهت:
اولاً: امر شخصی، مشترک نمی شود.
و ثانیاً: صورت، عرض قائم به نفس است واشخاص بذواتها جواهر مستقلّه می باشند. چگونه امکان دارد گفته شود حقیقتِ جواهر قائمه بذواتها عرض قائم به غیر باشند؟
سپس مستشکل سخن را درضمن اشکال وجوابهایی ادامه داده ومی گوید: اگر گفته شود که مراد از این صورت کلیه این است که از یک فرد انسانی ـ مانند زید ـ تمام لواحق و عوارضش را سلخ کرده و پوست و قشر و عوارضِ غیر دخیل در انسانیتش را کنده و آن را به ذهن ببریم، در نفس ما یک صورتی حاصل می شود که اگر قشر و عوارض را از عمرو هم کنده باشیم و مغز آن را به ذهن برده باشیم، این صورت کاملاً با صورت اولیه ای که از زید به ذهن برده ایم منطبق خواهد بود. و همین طور اگر تمام افراد را به این نحو تقشیر و تعریه نماییم، صور همۀ آنها با یکدیگر تطابق خواهند کرد؛ زیرا در صورتِ تقشیر و تعریه، عریض و غیر عریض، دراز و کوتاه نداریم، مثل اینکه اگر مُهری را به مومی زده باشیم و دوباره همان مهر را به همان جا بزنیم، همان اثری را که در دفعۀ اول حاصل می شود، خواهیم داشت. و چون این اثر، روی آن واقع شود و تطابق حاصل گردد، هرگز دو اثر، نمایان نخواهد شد. ولیکن اگر مهر دیگری را که از نوع اول نباشد به موم بزنیم، اثر محسوس دیگری که مباین با اثر اول است نمایان خواهد شد. چنانچه اگر ما از فرس، انتزاع صورت نموده و آنچه را که غیر دخیل در فرسیت است تقشیر نماییم و باقی را به ذهن ببریم، غیر آن اثری نمایان خواهد شد که از یک فرد انسانی حاصل نموده ایم. پس اگر معنای کلیت این باشد، چرا جایز نباشد که در محل جسمانی حاصل شود؟
اگر گفته شود: چنانچه آن صورت در جسم حاصل شود برای آن صورت به سبب
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 10 جسم، مقدار معین و شکل معین خواهد بود و این مانع از کلی بودن است.
می گوییم: صورت حاصله در نفس شخص نیز چنین است؛ زیرا اگر در نفس، صورت و اثر، موجود و حاصل شود، صورت شخصیه و عرض قائم به محل معین می شود و این از کلی بودن صورت منع می کند. و اگر ممکن باشد صورت قائمه در نفس، به اعتبار دیگری اخذ شود که به آن اعتبار، کلی گردد ـ گرچه شخصیت و وحدتش در نفس، مانع کلی بودنش می باشد ـ چرا امکان نداشته باشد همین اعتبار را برای آن صورت بکنیم؛ گرچه آن صورت در جسم بوده باشد؟
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 11