باب ششم تجرد نفس ناطقه انسانی
حجت سوم بر تجرد نفس ناطقه
نقد حجت سوم
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نقد حجت سوم

فصل اول در بیان جسم نبودن نفس ناطقه

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

نقد حجت سوم

نقد حجت سوم[2]

‏ممکن است کسی اشکال کرده و بگوید‏‎[3]‎‏: آیا صورت معقولۀ کلیۀ انسان، موجود‏‎ ‎‏است یا خیر؟ اگر وجود ندارد، پس چگونه ممکن است گفته شود محل آن واجب‏‎ ‎‏است، با این وصف موجود باشد؟ و اگر برای آن وجودی است، پس لامحاله برای او‏‎ ‎‏صورت شخصیه ای است که حالّ در نفس باشد. چون موجود مادامی که متشخّص‏‎ ‎‏نباشد، وجود پیدا نمی کند و محال است مطلقات در اعیان تحقق پیدا کنند. پس آن‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 9

‏صورت معقوله از حیث اینکه صورت شخصیۀ قائم به نفس شخصیه است، در بین‏‎ ‎‏اشخاص غیر مشترک است به دو جهت:‏

‏اولاً: امر شخصی، مشترک نمی شود.‏

‏و ثانیاً: صورت، عرض قائم به نفس است واشخاص بذواتها جواهر مستقلّه‏‎ ‎‏می باشند. چگونه امکان دارد گفته شود حقیقتِ جواهر قائمه بذواتها عرض قائم به‏‎ ‎‏غیر باشند؟‏

‏سپس مستشکل سخن را درضمن اشکال وجوابهایی ادامه داده ومی گوید: اگر‏‎ ‎‏گفته شود که مراد از این صورت کلیه این است که از یک فرد انسانی ـ مانند زید ـ‏‎ ‎‏تمام لواحق و عوارضش را سلخ کرده و پوست و قشر و عوارضِ غیر دخیل در‏‎ ‎‏انسانیتش را کنده و آن را به ذهن ببریم، در نفس ما یک صورتی حاصل می شود که‏‎ ‎‏اگر قشر و عوارض را از عمرو هم کنده باشیم و مغز آن را به ذهن برده باشیم،‏‎ ‎‏این صورت کاملاً با صورت اولیه ای که از زید به ذهن برده ایم منطبق خواهد بود.‏‎ ‎‏و همین طور اگر تمام افراد را به این نحو تقشیر و تعریه نماییم، صور همۀ آنها‏‎ ‎‏با یکدیگر تطابق خواهند کرد؛ زیرا در صورتِ تقشیر و تعریه، عریض و غیر‏‎ ‎‏عریض، دراز و کوتاه نداریم، مثل اینکه اگر مُهری را به مومی زده باشیم و دوباره‏‎ ‎‏همان مهر را به همان جا بزنیم، همان اثری را که در دفعۀ اول حاصل می شود،‏‎ ‎‏خواهیم داشت. و چون این اثر، روی آن واقع شود و تطابق حاصل گردد، هرگز دو‏‎ ‎‏اثر، نمایان نخواهد شد. ولیکن اگر مهر دیگری را که از نوع اول نباشد به موم بزنیم،‏‎ ‎‏اثر محسوس دیگری که مباین با اثر اول است نمایان خواهد شد. چنانچه اگر ما‏‎ ‎‏از فرس، انتزاع صورت نموده و آنچه را که غیر دخیل در فرسیت است تقشیر نماییم‏‎ ‎‏و باقی را به ذهن ببریم، غیر آن اثری نمایان خواهد شد که از یک فرد انسانی‏‎ ‎‏حاصل نموده ایم. پس اگر معنای کلیت این باشد، چرا جایز نباشد که در محل‏‎ ‎‏جسمانی حاصل شود؟‏

‏اگر گفته شود: چنانچه آن صورت در جسم حاصل شود برای آن صورت به سبب‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 10

‏جسم، مقدار معین و شکل معین خواهد بود و این مانع از کلی بودن است.‏

‏می گوییم: صورت حاصله در نفس شخص نیز چنین است؛ زیرا اگر در نفس،‏‎ ‎‏صورت و اثر، موجود و حاصل شود، صورت شخصیه و عرض قائم به محل معین‏‎ ‎‏می شود و این از کلی بودن صورت منع می کند. و اگر ممکن باشد صورت قائمه در‏‎ ‎‏نفس، به اعتبار دیگری اخذ شود که به آن اعتبار، کلی گردد ـ گرچه شخصیت و‏‎ ‎‏وحدتش در نفس، مانع کلی بودنش می باشد ـ چرا امکان نداشته باشد همین اعتبار را‏‎ ‎‏برای آن صورت بکنیم؛ گرچه آن صورت در جسم بوده باشد؟‏

‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 11

  • )) اسفار، ج 8، ص 280.
  • )) رجوع کنید به: مباحث مشرقیه، ج 2، ص 377.