توهم برتری همۀ انسانها بر تمامی حیوانات و رد آن
اشکال: اگر قضیه چنان است پس چرا در بین جمیع افراد بشر متعارف است که انسان از سایر انواع حیوان برتر است و چرا ما انسانها معتقدیم که حیوانات قابلیت هم نوعی با بشر را ندارند؟
جواب: علت و ریشۀ این گمان باطل که انسان خودش را از سایر انواع حیوان برتر می داند دو چیز است:
الف ـ چون قلم در دست دشمن است و انسان در این قضیه و منازعه حاکم و قاضی می باشد و حاکم خودش را داناتر و عزیزتر و شریف تر از آن می بیند که خودش را با سایر حیوانات مقایسه کند و چون خودش را به مراتب بالاتر و در ارتقای وجودی می بیند، چنین حکم می کند که انسان از آنان برتر است، و چون قلم در کف اوست
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 396 هرچه می خواهد بر صفحات کاغذ می نویسد و حکم به اشرفیت و اعلمیت و افضلیت افراد بشر می کند، و حکم نمودن به فضیلت، مقتضای فطرت همه است که خودشان را بالاتر و برتر از دیگران می بینند.
چنانکه آن مور ضعیف و ناتوان وقتی که حاکم شود و قلم قضاوت را به دست گیرد، به جهالت و بی علم بودن انسان حکم می کند؛ گرچه طرف مقابل، حضرت سلیمان پیامبر علیه السلام و همراهانش باشند.
«حَتَّی إذَا أتَوْا عَلَی وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ یَا أیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لاَ یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لاَ یَشْعُرُونَ * فَتَبَسَّمَ ضَاحِکاً مِنْ قَوْلِهَا وَ قَالَ رَبِّ أوْزِعْنِی أنْ أشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلَی وَالِدَیَّ وَ أنْ أعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَ أدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ».
در این آیۀ شریفه، مور حضرت سلیمان را هم داخل در «لاَ یَشْعُرُونَ»می بیند و بر او هم حکم می کند.
و در آیۀ دیگر از همین سورۀ مبارکه مشاهده می شود که هدهد احاطۀ خودش را از حضرت سلیمان علیه السلام بیشتر می داند: «وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقَالَ مَا لِیَ لاَ أرَی الْهُدْهُدَ أمْ کَانَ مِنَ الْغَائِبِینَ * لاَُعَذِّبَنَّهُ عَذَاباً شَدِیداً أوْ لَأذْبَحَنَّهُ أوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ * فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ فَقَالَ أحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَأٍ بِنَبَأٍ یَقِینٍ * إنِّی وَجَدْتُ امْرَأةً تَمْلِکُهُمْ وَ اُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ لَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ». پس حاکم، خودش و نوعش را با فضیلت می داند؛ گرچه ممکن است منشأ و ریشۀ حکم کردن به فضیلت خود و نوعش، دانستن معلوماتی از قبیل «الواحد نصف الاثنین» باشد.
ب ـ جهت دیگری که موجب آن اعتقاد شده این است که مثلاً شیخ الرئیس در کتاب شفا، کتاب حیوان و انسان دارد و منطقیان، نباتات و حیوانات و انسان را از هم جدا نموده اند و این بحثها و کتابهای جداگانه موجب آن گمان باطل و آن اعتقاد
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 397 متعارف شده که انسان از سایر انواع حیوان برتر است.
ولی آن بحثها و کتابهای جداگانۀ منطقیها و فلاسفه دربارۀ انسان، جهت دیگری دارد و آن جهت این است که فلاسفه و منطقیها دیده اند که کمّلینی از انسانها به راستی از حیوانیت بیرون رفته اند و به طوری کامل شده اند که نمی شود آنها را جزء حیوانات محسوب کرد؛ زیرا آنها به فوق مرتبۀ تجرد رسیده اند و حقایق عقلیه را بالمشاهده می بینند، و چون فلاسفه و منطقیها، این گونه اشخاص برتر و نادر را در جامعۀ بشری دیده اند، برای انسان یک شأن برتر قائل شده اند و برای آنها احکام دیگری ثابت نموده اند.
و چون نتوانستند آنها را تحت غائلۀ حیوانی ببینند، احکام منحصر به فرد و نوع جداگانه ای را در نظر گرفتند. و این گونه کمّلین که موجب تهیۀ احکام جداگانه شده اند و فلاسفه و منطقیها را وادار کرده اند تا بحثها و کتابهای جداگانه برای نوع بشر داشته باشند، موجب شده اند که این اعتقاد در بین مردم متعارف شود، که نوع انسان از انواع دیگر حیوان برتر بوده و از فضیلت ویژه ای برخوردار باشد؛ غافل از اینکه قضیه چنین نیست که آنها گمان دارند.
آن کمّلین از انسانها کسانی هستند که با کسب اختیاری، آنچه که لازم بوده با خود برداشتند و از این عالم خارج شدند، گرچه در اصل حرکت جوهریه با دیگران همسان بوده و با دیگران فرقی نداشتند؛ زیرا من و آن گیاه و حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله وسلم، هرسه حرکت جوهریه داریم و حرکت جوهریه که از قوه به فعلیت آمدن و اخراج از دار طبیعت می باشد برای هرسه موجود، قهری است، منتها حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله وسلم در این راه و سیر کمالی به خاطر اکتساب اختیاری به مقامی رسید که برای احدی رسیدن به آن مقام ممکن نیست.
و بالجمله: گرچه همۀ افراد با حرکت جوهریه از دار طبیعت بیرون می روند، لیکن بعضیها این راه را به مدت دویست سال طی می کنند و بعضی دیگر ممکن است به مدت پنجاه سال از ماده خلاص شوند، و نیز ممکن است یکی از افراد مثلاً به واسطۀ
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 398 لطافتهایی که به خاطر تصادف و مواظبت پدر و مادر نصیبش می شود، جوهرش به طوری لطیف و شفاف باشد که صورت الطفی به آن افاضه شود؛ زیرا هرچه ماده لطیف تر و ضعیف تر باشد، صورت هم لطیف تر خواهد شد، و اگر چنین شخصی به هیچ گونه کدورتی آلوده نگردد و در صلب آبا و ارحام امّهات شامخه و مطهّره هم قرار گرفته باشد، جوهرۀ او از غایت زلالی و صافی فقط احتیاج به یک اشاره برای تحصیل کمالات دارد؛ «یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِی ءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَی نُورٍ»، چنین موجودی احتیاج به تعلّم و تدرّس ندارد و فقط با یک اشاره، متوجه همۀ حقایق عالم هستی شده و همۀ آنها را درک خواهد نمود.
بلی، توجهی در سیر کمالی لازم است و برای رسیدن به کمال شایستۀ مقام انسانی، اکتسابی در کار است و صرف صاف تر بودن ماده، گرچه برای پذیرش وجود مستعدتر است، لیکن امکان دارد شخصی جلوی راهش را بگیرد و نگذارد طبق استعدادش، از کمالات برخوردار گردد.
به عبارت دیگر: در صورتی که ماده صاف و زلال باشد، امکان رسیدن به عقل محض را دارد، لیکن ممکن است با ایجاد موانع به عقل محض نرسد؛ چنانکه هیولای اُولی قابلیت دریافت درجات انسانی را دارد ولی برای رسیدن به این درجات انسانی، احتیاج مبرم به عمل و ارتیاض نفسانی و کسب روحی و خروج از «جنّ اللیل» دارد تا همانند حضرت ابراهیم خلیل الرحمان علیه السلام با دیدن یک افول، از آفل روی گرداند و به او اعتنایی نداشته باشد و به آن مقام برسد که بگوید: آفل چیزی نمی باشد؛ زیرا اگر آفل چیزی بود و از هستی برخوردار بود، می توانست خودش را نگه بدارد، ولی امثال ما نمی تواند در طول عمر از یک آفل بگذرد، بلکه همۀ آفلها را رب دانسته و به آن توکل داشته و از آن متوقع هستیم و در طول عمر نتوانستیم برای یک بار هم که شده از «جنّ اللیل» بیرون آییم.
سرّ آن سیر نبی الله که در قرآن بیان شده این است که طریقۀ سیر را به ما نشان بدهد
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 399 و ببینیم چگونه باید به سوی شمس حقیقت، سیر نمود؛ چنانکه آن نبی الله با دیدن افول، از آفل گذشت و به شمس حقیقی که افول بر آن محال است نایل شد و فرمود: «إنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمٰوَاتِ وَ الْأرْضَ حَنِیفاً وَ مَا أ نَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»، و چنین شخصی است که دایرۀ وجود را یک دور تکمیل می نماید.
ولی متأسفانه ما هم گمان می کنیم که کسی هستیم، گرچه در اصل حرکت جوهریه ـ که همان بیرون رفتن قهری از دار طبیعت و سفر من النقص الی الکمال و سفر من المادیه الی التجرد می باشد ـ با اولیای الهی و کمّلین از انسانها شریک هستیم و همه در یک کاروان قرار داریم و مَثل ما و آنها مَثل اشخاصی است که در یک ماشین در حرکت می باشند؛ بعضی از آنها سرگرم خوردن و خوابیدن و صحبت کردن هستند و بعضی دیگر گویا مأمورند که نقشۀ اوضاع و کیفیات و خصوصیات این سرزمین را بردارند و هنگامی که سیرشان به پایان می رسد، هرکدام استفادۀ ویژه ای از این مسافرت نموده اند، و کیفیت استفاده نمودن از عالم در این مسافرت بستگی به نظر و دیدگاهشان دارد که چگونه به این عالم نگاه می کردند، و با اینکه همه در حرکت بودند، ولی نحوه و کیفیت استفاده متفاوت است؛ همچنین با اینکه همۀ موجودات حرکت جوهریه دارند، ولی کیفیت استفاده از حرکت جوهریه، از جهت نظری و کسبی، ممکن است متفاوت باشد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 400