باب نهم شرح ملکات و منازل نفس انسانی
فصل چهارم کیفیت ارتقای مدرکات و مراتب تجرد
توهم برتری همه انسانها بر تمامی حیوانات و رد آن
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

توهم برتری همه انسانها بر تمامی حیوانات و رد آن

توهم برتری همۀ انسانها بر تمامی حیوانات و رد آن

‏اشکال: اگر قضیه چنان است پس چرا در بین جمیع افراد بشر متعارف است که‏‎ ‎‏انسان از سایر انواع حیوان برتر است و چرا ما انسانها معتقدیم که حیوانات قابلیت‏‎ ‎‏هم نوعی با بشر را ندارند؟‏

‏جواب: علت و ریشۀ این گمان باطل که انسان خودش را از سایر انواع حیوان برتر‏‎ ‎‏می داند دو چیز است:‏

‏الف ـ چون قلم در دست دشمن است و انسان در این قضیه و منازعه حاکم و‏‎ ‎‏قاضی می باشد و حاکم خودش را داناتر و عزیزتر و شریف تر از آن می بیند که خودش‏‎ ‎‏را با سایر حیوانات مقایسه کند و چون خودش را به مراتب بالاتر و در ارتقای وجودی‏‎ ‎‏می بیند، چنین حکم می کند که انسان از آنان برتر است، و چون قلم در کف اوست‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 396

‏هرچه می خواهد بر صفحات کاغذ می نویسد و حکم به اشرفیت و اعلمیت و افضلیت‏‎ ‎‏افراد بشر می کند، و حکم نمودن به فضیلت، مقتضای فطرت همه است که خودشان را‏‎ ‎‏بالاتر و برتر از دیگران می بینند.‏

‏چنانکه آن مور ضعیف و ناتوان وقتی که حاکم شود و قلم قضاوت را به دست‏‎ ‎‏گیرد، به جهالت و بی علم بودن انسان حکم می کند؛ گرچه طرف مقابل، حضرت‏‎ ‎‏سلیمان پیامبر  ‏‏علیه السلام‏‏ و همراهانش باشند.‏

‏«‏حَتَّی إذَا أتَوْا عَلَی وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ یَا أیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لاَ‎ ‎یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لاَ یَشْعُرُونَ * فَتَبَسَّمَ ضَاحِکاً مِنْ قَوْلِهَا وَ قَالَ رَبِّ‎ ‎أوْزِعْنِی أنْ أشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلَی وَالِدَیَّ وَ أنْ أعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَ‎ ‎أدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ‏»‏‏.‏‎[2]‎

‏در این آیۀ شریفه، مور حضرت سلیمان را هم داخل در ‏‏«‏لاَ یَشْعُرُونَ‏»‏‏می بیند و بر‏‎ ‎‏او هم حکم می کند.‏

‏و در آیۀ دیگر از همین سورۀ مبارکه مشاهده می شود که هدهد احاطۀ خودش را از‏‎ ‎‏حضرت سلیمان  ‏‏علیه السلام‏‏ بیشتر می داند: ‏‏«‏وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقَالَ مَا لِیَ لاَ أرَی الْهُدْهُدَ أمْ کَانَ‎ ‎مِنَ الْغَائِبِینَ * لاَُعَذِّبَنَّهُ عَذَاباً شَدِیداً أوْ لَأذْبَحَنَّهُ أوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ * فَمَکَثَ‎ ‎غَیْرَ بَعِیدٍ فَقَالَ أحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَأٍ بِنَبَأٍ یَقِینٍ * إنِّی وَجَدْتُ امْرَأةً‎ ‎تَمْلِکُهُمْ وَ اُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ لَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ‏»‏‏.‏‎[3]‎‏ پس حاکم، خودش و نوعش را‏‎ ‎‏با فضیلت می داند؛ گرچه ممکن است منشأ و ریشۀ حکم کردن به فضیلت‏‎ ‎‏خود و نوعش، دانستن معلوماتی از قبیل «الواحد نصف الاثنین» باشد.‏

‏ب ـ جهت دیگری که موجب آن اعتقاد شده این است که مثلاً شیخ الرئیس در‏‎ ‎‏کتاب ‏‏شفا‏‏، کتاب حیوان و انسان دارد و منطقیان، نباتات و حیوانات و انسان را از هم‏‎ ‎‏جدا نموده اند و این بحثها و کتابهای جداگانه موجب آن گمان باطل و آن اعتقاد‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 397

‏متعارف شده که انسان از سایر انواع حیوان برتر است.‏

‏ولی آن بحثها و کتابهای جداگانۀ منطقیها و فلاسفه دربارۀ انسان، جهت دیگری‏‎ ‎‏دارد و آن جهت این است که فلاسفه و منطقیها دیده اند که کمّلینی از انسانها به راستی‏‎ ‎‏از حیوانیت بیرون رفته اند و به طوری کامل شده اند که نمی شود آنها را جزء حیوانات‏‎ ‎‏محسوب کرد؛ زیرا آنها به فوق مرتبۀ تجرد رسیده اند و حقایق عقلیه را بالمشاهده‏‎ ‎‏می بینند، و چون فلاسفه و منطقیها، این گونه اشخاص برتر و نادر را در جامعۀ بشری‏‎ ‎‏دیده اند، برای انسان یک شأن برتر قائل شده اند و برای آنها احکام دیگری ثابت‏‎ ‎‏نموده اند.‏

‏و چون نتوانستند آنها را تحت غائلۀ حیوانی ببینند، احکام منحصر به فرد و نوع‏‎ ‎‏جداگانه ای را در نظر گرفتند. و این گونه کمّلین که موجب تهیۀ احکام جداگانه شده اند‏‎ ‎‏و فلاسفه و منطقیها را وادار کرده اند تا بحثها و کتابهای جداگانه برای نوع بشر داشته‏‎ ‎‏باشند، موجب شده اند که این اعتقاد در بین مردم متعارف شود، که نوع انسان از انواع‏‎ ‎‏دیگر حیوان برتر بوده و از فضیلت ویژه ای برخوردار باشد؛ غافل از اینکه قضیه چنین‏‎ ‎‏نیست که آنها گمان دارند.‏

‏آن کمّلین از انسانها کسانی هستند که با کسب اختیاری، آنچه که لازم بوده با خود‏‎ ‎‏برداشتند و از این عالم خارج شدند، گرچه در اصل حرکت جوهریه با دیگران همسان‏‎ ‎‏بوده و با دیگران فرقی نداشتند؛ زیرا من و آن گیاه و حضرت ختمی مرتبت  ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏،‏‎ ‎‏هرسه حرکت جوهریه داریم و حرکت جوهریه که از قوه به فعلیت آمدن و اخراج از‏‎ ‎‏دار طبیعت می باشد برای هرسه موجود، قهری است، منتها حضرت ختمی‏‎ ‎‏مرتبت ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ در این راه و سیر کمالی به خاطر اکتساب اختیاری به مقامی رسید که‏‎ ‎‏برای احدی رسیدن به آن مقام ممکن نیست.‏

‏و بالجمله: گرچه همۀ افراد با حرکت جوهریه از دار طبیعت بیرون می روند، لیکن‏‎ ‎‏بعضیها این راه را به مدت دویست سال طی می کنند و بعضی دیگر ممکن است به‏‎ ‎‏مدت پنجاه سال از ماده خلاص شوند، و نیز ممکن است یکی از افراد مثلاً به واسطۀ‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 398

‏لطافتهایی که به خاطر تصادف و مواظبت پدر و مادر نصیبش می شود، جوهرش به‏‎ ‎‏طوری لطیف و شفاف باشد که صورت الطفی به آن افاضه شود؛ زیرا هرچه ماده‏‎ ‎‏لطیف تر و ضعیف تر باشد، صورت هم لطیف تر خواهد شد، و اگر چنین شخصی به‏‎ ‎‏هیچ گونه کدورتی آلوده نگردد و در صلب آبا و ارحام امّهات شامخه و مطهّره هم قرار‏‎ ‎‏گرفته باشد، جوهرۀ او از غایت زلالی و صافی فقط احتیاج به یک اشاره برای تحصیل‏‎ ‎‏کمالات دارد؛ ‏‏«‏یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِی ءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَی نُورٍ‏»‏‏،‏‎[4]‎‏ چنین موجودی‏‎ ‎‏احتیاج به تعلّم و تدرّس ندارد و فقط با یک اشاره، متوجه همۀ حقایق عالم هستی شده‏‎ ‎‏و همۀ آنها را درک خواهد نمود.‏

‏بلی، توجهی در سیر کمالی لازم است و برای رسیدن به کمال شایستۀ مقام انسانی،‏‎ ‎‏اکتسابی در کار است و صرف صاف تر بودن ماده، گرچه برای پذیرش وجود مستعدتر‏‎ ‎‏است، لیکن امکان دارد شخصی جلوی راهش را بگیرد و نگذارد طبق استعدادش، از‏‎ ‎‏کمالات برخوردار گردد.‏

‏به عبارت دیگر: در صورتی که ماده صاف و زلال باشد، امکان رسیدن به عقل‏‎ ‎‏محض را دارد، لیکن ممکن است با ایجاد موانع به عقل محض نرسد؛ چنانکه هیولای‏‎ ‎‏اُولی قابلیت دریافت درجات انسانی را دارد ولی برای رسیدن به این درجات انسانی،‏‎ ‎‏احتیاج مبرم به عمل و ارتیاض نفسانی و کسب روحی و خروج از «جنّ اللیل» دارد تا‏‎ ‎‏همانند حضرت ابراهیم خلیل الرحمان  ‏‏علیه السلام‏‏ با دیدن یک افول، از آفل روی گرداند و به‏‎ ‎‏او اعتنایی نداشته باشد و به آن مقام برسد که بگوید: آفل چیزی نمی باشد؛ زیرا اگر آفل‏‎ ‎‏چیزی بود و از هستی برخوردار بود، می توانست خودش را نگه بدارد، ولی امثال ما‏‎ ‎‏نمی تواند در طول عمر از یک آفل بگذرد، بلکه همۀ آفلها را رب دانسته و به آن توکل‏‎ ‎‏داشته و از آن متوقع هستیم و در طول عمر نتوانستیم برای یک بار هم که شده از «جنّ‏‎ ‎‏اللیل» بیرون آییم.‏

‏سرّ آن سیر نبی الله که در قرآن بیان شده این است که طریقۀ سیر را به ما نشان بدهد‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 399

‏و ببینیم چگونه باید به سوی شمس حقیقت، سیر نمود؛ چنانکه آن نبی الله با دیدن‏‎ ‎‏افول، از آفل گذشت و به شمس حقیقی که افول بر آن محال است نایل شد و فرمود:‏‎ ‎‏«‏إنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمٰوَاتِ وَ الْأرْضَ حَنِیفاً وَ مَا أ نَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ‏»‏‏،‏‎[5]‎‏ و‏‎ ‎‏چنین شخصی است که دایرۀ وجود را یک دور تکمیل می نماید.‏

‏ولی متأسفانه ما هم گمان می کنیم که کسی هستیم، گرچه در اصل حرکت جوهریه‏‎ ‎‏ـ که همان بیرون رفتن قهری از دار طبیعت و سفر من النقص الی الکمال و سفر من‏‎ ‎‏المادیه الی التجرد می باشد ـ با اولیای الهی و کمّلین از انسانها شریک هستیم و همه در‏‎ ‎‏یک کاروان قرار داریم و مَثل ما و آنها مَثل اشخاصی است که در یک ماشین در حرکت‏‎ ‎‏می باشند؛ بعضی از آنها سرگرم خوردن و خوابیدن و صحبت کردن هستند و بعضی‏‎ ‎‏دیگر گویا مأمورند که نقشۀ اوضاع و کیفیات و خصوصیات این سرزمین را بردارند و‏‎ ‎‏هنگامی که سیرشان به پایان می رسد، هرکدام استفادۀ ویژه ای از این مسافرت‏‎ ‎‏نموده اند، و کیفیت استفاده نمودن از عالم در این مسافرت بستگی به نظر و‏‎ ‎‏دیدگاهشان دارد که چگونه به این عالم نگاه می کردند، و با اینکه همه در حرکت‏‎ ‎‏بودند، ولی نحوه و کیفیت استفاده متفاوت است؛ همچنین با اینکه همۀ موجودات‏‎ ‎‏حرکت جوهریه دارند، ولی کیفیت استفاده از حرکت جوهریه، از جهت نظری و‏‎ ‎‏کسبی، ممکن است متفاوت باشد.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 400

  • )) نمل (27): 18 ـ 19.
  • )) نمل (27): 20 ـ 23.
  • )) نور (24): 35.
  • )) انعام (6): 79.