باب هفتم احوال نفس ناطقه و نسبت آن به عالم طبیعت
فصل دوم حدوث نفس بشری
دلیل سوم بر عدم تجرد نفس قبل از بدن
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

دلیل سوم بر عدم تجرد نفس قبل از بدن

دلیل سوم بر عدم تجرد نفس قبل از بدن

‏دلیل سوم این است که: اگر نفس مجرد بود لازم بود که نفس هر یک از افراد انسان،‏‎ ‎‏یک نوع مستقل از مجردات باشد؛ برای اینکه تکثرات یا در نوع و یا در فرد واقع‏‎ ‎‏می شود و در نتیجه کثرات یا کثرت فردی و یا کثرت نوعی است.‏

‏اما کثرت فردی مسبّب از هیولی است که هیولی به واسطۀ اینکه ذاتاً قابل تکثر‏‎ ‎‏است، اگر فیض بر آن وارد شود به واسطۀ تحصّص آن به حصص در موضوعات‏‎ ‎‏متعدده و نضج و تابش حرارت، ممیزات فردی پیدا می کند.‏

‏اما تکثر نوعی، ذاتی است و آن در مجردات بالذات است و چون آنجا هیولی‏‎ ‎‏نیست لذا کثرت فردیه پیدا نمی شود و اگر کثرتی پیدا شود باید کثرت نوعیه باشد، و‏‎ ‎‏چون هیولی و صورت آنجا نیست ـ که آنها مأخذ جنس و فصل عقلی هستند ـ لذا‏‎ ‎‏جنس و فصل هم نیست تا شرکت متحقق گردد، پس هر یک، نوع خاص منحصر در‏‎ ‎‏فرد می باشند. و اینکه به آنها عالم عقل و یا عالم تجرد گفته می شود به این معنی است‏‎ ‎‏که نحوۀ وجودشان غیر محتاج به ماده و مدّه است.‏

‏و حال آنکه خلاف بداهت است بگوییم که این همه اشخاص که می بینیم، جامع‏‎ ‎‏ندارند و تحت یک حقیقت نوعیه مندرج نیستند؛ چون ما در باب اتحاد نوع، بیش از‏‎ ‎‏این لازم نداریم که عقل به یک کسی که نگاه می کند بعد از انسلاخ حشو و زواید و‏‎ ‎‏موجبات غیریت ـ از کمّ و کیف و مکان و زمان و اضافه و غیره ـ عین معنایی را از او‏‎ ‎‏بفهمد که از دیگری می فهمد.‏

‏البته ناگفته نماند: اگر کسی قائل شد به اینکه نفس خلیقه و ولیدۀ این عالم طبیعت‏‎ ‎‏نیست، و مثل ما قائل نشد به اینکه نفس جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاست، باید‏‎ ‎‏قائل شود به اینکه قدیم است. پس محدثین آنچه را گفته اند، به توالی فاسدۀ آن پی‏‎ ‎‏نبرده اند و به معنای اخبار آن طوری که بوده نرسیده اند؛ برای اینکه اگر حدوثی که آنها‏‎ ‎‏گفته اند به معنای حدوث زمانی باشد لازم می آید از عقیدۀ خود بر اینکه نفس مجرد‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 84

‏است دست بردارند، به جهت آنکه چیزی که مجرد باشد معنایش این است که محتاج‏‎ ‎‏ماده نیست، و اگر احتیاج به ماده نداشت صرف وجود امکانی اش در موجودیت آن‏‎ ‎‏ـ به مقتضای قاعدۀ عدم بخل در فیاض ـ کافی است و باید ازلاً موجود باشد و حدوث‏‎ ‎‏زمانی معنی ندارد، پس باید به حدوث ذاتی قائل باشند.‏

‏در غیر این صورت یا باید بگویند جسمانی بوده که محتاج ماده و تخصص‏‎ ‎‏استعداد می باشد و وجودش باید بعد از استکمال استعداد ماده باشد و یا اینکه ـ نعوذ‏‎ ‎‏بالله ـ نقصی در مبدأ قائل باشند که در مبدأیت، فعلیت نداشته بلکه در مبدأیت، قوه‏‎ ‎‏داشته و هر موقع از قوه بیرون آمد و حیثیت مبدأیت فعلیت پیدا کرد، نفس موجود‏‎ ‎‏می شود، و این مستلزم این است که در مبدأ به ماده قائل باشند و بودن ماده در مبدأ،‏‎ ‎‏مستلزم ترکیب، و ترکیب مستلزم امکان، و امکان، مستلزم بطلان واجب است و واجب‏‎ ‎‏اگر باطل شود مستلزم بطلان عالم است. پس روی این میزان امکان ندارد کسی که قائل‏‎ ‎‏به تجرد نفس است به حدوث زمانی اش قبل از بدن قائل شود. پس اخباری که در این‏‎ ‎‏باب وارد شده باید گفت که درصدد بیان مرتبه ای از مراتب طولی وجود نفس می باشند؛‏‎ ‎‏چنانکه غیر از نفس، موجوداتی در مراتب عالیه، به وجود دیگری موجودند.‏

‏شاید کلام عظما و حکما در این باب ناظر به مراتب دیگری باشد. و می توان گفت:‏‎ ‎‏افلاطون الهی هم، آنچه را گفته در نفوس جزئیه نیست و شاید نظر وی به همان‏‎ ‎‏عقیده اش در وجود ارباب انواع باشد که از قدم نفس، رب النوع نفوس را اراده کرده‏‎ ‎‏باشد. و بالجمله: این وجوهی بود که اقوال مخالفین آخوند را ابطال می کند.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 85