باب هشتم ابطال تناسخ نفوس و ارواح و رد ادله قائلین به تناسخ
فصل هفتم مراتب وجود انسان
کلام ارسطو در مراتب وجود انسان
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

کلام ارسطو در مراتب وجود انسان

کلام ارسطو در مراتب وجود انسان[1]

‏ارسطو دربارۀ انسان طبیعی که عبارت از من و تو باشد، گفته است: «فیه کلمتان:‏‎ ‎‏کلمة الانسان العقلی و کلمة الانسان النفسی».‏‎[2]‎

‏و مرادش در حقیقت این است که این انسان موجودی است که فهرست تمام عالم‏‎ ‎‏است و چنانکه از ‏‏اثولوجیا‏‏ برمی آید ایشان می خواسته برساند که در انسان، کلمۀ انسان‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 315

‏نفسی است؛ یعنی یک مرتبه از این انسان، کلمه و آیه و ظلّ نفوس فلکیه است، و‏‎ ‎‏همین طور در انسان، کلمۀ انسان عقلانی است، یعنی یک مرتبۀ انسان، کلمه و ظلّ‏‎ ‎‏عالم عقل است و این مراتب به هم متصل است، البته مرادش از اتصال، وصل جسمی‏‎ ‎‏به جسمی نیست، بلکه مرادشان این است که اتصال و ربط علّی و معلولی و ظلّی و ذی‏‎ ‎‏ظلّی برقرار است.‏

‏در همین کتاب، ارسطو دربارۀ انسان روحانی که تمام اعضای انسان خاکی را دارد‏‎ ‎‏و کل عضو فی کل عضو، اصرار دارد،‏‎[3]‎‏ البته مرادش این نیست که آن هم فردی از‏‎ ‎‏دست به این شکل دارد و یا قدری بزرگ تر از آن و یا قدری کوچک تر از آن ولی‏‎ ‎‏لطیف تر، بلکه مرادش این است که این دست، بسط و قبض دارد و حقیقت دست این‏‎ ‎‏است که چیزی را بردارد و بر این معنی توانایی داشته باشد و در آن فرد روحانی هم‏‎ ‎‏این معنی هست، منتها تو اگر بخواهی چیزی را برداری و در جایی بگذاری، با این‏‎ ‎‏دست و این آلت است؛ ولی او چنین آلتی ندارد و برداشتن او با اراده اش انجام‏‎ ‎‏می گیرد، پس این ارادۀ برداشتن که با آن اشیاء برداشته می شود، دست آن انسان‏‎ ‎‏روحانی است. و سایر قوا حتی قوۀ لامسه نیز چنین است؛ چون حقیقت لمس به این‏‎ ‎‏نیست که انسان یکی از اعضایش را به ملموسی بمالد، بلکه حقیقتش این است که‏‎ ‎‏کیفیت جسم پیش لامس حضور داشته باشد، و همین طور حقیقت رؤیت وابسته به‏‎ ‎‏این نیست که وضع و محاذاتی باشد، بلکه معنایش این است که مرئی پیش رائی‏‎ ‎‏حضور داشته باشد، و همچنین در سایر احساسات.‏

‏بعضی از غیر اهل فلسفه گفته اند: جزئیات را احساس کردن، متقوّم است به اینکه‏‎ ‎‏مدرِک، جزئی باشد، و لذا گفته اند که خداوند متعال فقط ادراک کلیات می کند.‏‎[4]‎

‏ولی محققین اهل فلسفه گویند: خداوند متعال موجودات جزئیۀ شخصیه را به‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 316

‏همان نحوی که جزئیت دارند، ادراک می کند،‏‎[5]‎‏ و اگر در بعضی عبارات گفته اند که‏‎ ‎‏خداوند متعال کلی را ادراک می کند نه جزئی را،‏‎[6]‎‏ مرادشان این نیست که جزئیات را به‏‎ ‎‏نحو جزئی درک نمی کند، بلکه مرادشان این است که همۀ موجودات عالم طبیعت،‏‎ ‎‏جزئیت و شخصیت دارند و خدا به همین نحو جزئیت آنها را می بیند، ولی هم بصر ما‏‎ ‎‏و هم مرئی ما جزئی است، و بصر حضرت حق کلی است، محدود نیست و حدی‏‎ ‎‏ندارد؛ و حد و حدود در ناحیۀ مرئی است نه در ناحیۀ رائی.‏

‏بالجمله: ارسطو گفته است: در این انسان دو کلمه است، و همچنین گفته است:‏‎ ‎‏انسان عقلی هم احساس دارد،‏‎[7]‎‏ یعنی ملموسات را لمس می کند و مشمومات را، شمّ‏‎ ‎‏می کند. و می توان گفت: عقل که درک کلیات می کند، همان دیدن معقولات و ارباب‏‎ ‎‏انواع نوریه است و در حقیقت چون در عالم، همۀ موجودات خارجیه جزئی است،‏‎ ‎‏لذا عقل هم اینها را که می بیند و درک می کند، درک جزئیات است، منتها مدرکات عقل‏‎ ‎‏سعۀ وجودی دارند.‏

‏بالجمله: ارسطو نظرش این است که در این انسان طبیعی، کلمۀ عالم عقل و کلمۀ‏‎ ‎‏عالم نفس هست؛ یعنی او ظلّ عالم عقل است و ظلّ عالم متوسط یعنی عالم نفس‏‎ ‎‏است، پس ظلّ ظلّ است.‏

‏مرحوم آخوند به فرمایش ارسطو استشهاد می کند‏‎[8]‎‏که هر انسانی سه انسان است:‏‎ ‎‏انسان طبیعی که دارای اعضا و بدن شهادتی است، انسان مثالی و انسان عقلی، و کمال‏‎ ‎‏فوق در مرتبۀ مادون به طور ضعیف هست و کمال ادنی در اعلی، به طور اعلی هست.‏

‏می گوید: اگر انسان بتواند از قوای طبیعی، خودش را خلاص کند، عالم برزخ برای‏‎ ‎‏او کشف می شود؛ چنانکه در خواب انسان می بیند، می نوشد و می خورد و حقیقةً‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 317

‏می گوید: دیدم و نوشیدم و خوردم، ولی اگر در حال بیداری زید را تخیل کند، اسمش‏‎ ‎‏رؤیت نیست، بلکه تخیل رؤیت است، و اگر بگوید: در این تخیل زید را دیدم، غلط‏‎ ‎‏است، ولی اگر در خواب که دیده، بگوید: دیدم، درست است.‏

‏و اینکه انسان در عالم خواب می بیند و می شنود و می خورد، اینها موجودات عالم‏‎ ‎‏برزخند که نفس در آن مقام با آنها ارتباط دارد، منتها در این طبیعت به واسطۀ اشتغال و‏‎ ‎‏قوّت قوای طبیعی در حال بیداری، درِ آن عالم باز نیست و در خواب که درِ طبیعت‏‎ ‎‏قدری بسته می شود، دری به آن طرف باز می گردد و اگر از طبیعت بمیرد، کاملاً درِ آن‏‎ ‎‏عالم باز می شود.‏

‏اگر کسی درِ عقلانیات هم به رویش باز باشد ـ البته آن وقتی است که قوای عقلیه‏‎ ‎‏بروید و انسان آن مرتبۀ عقلانیت را پیدا کند و بتواند درِ عالم طبیعت و عالم برزخ را‏‎ ‎‏ببندد و به اینها مشغول نشود ـ جبرئیل را به وجود عقلانی درک می کند و اسرافیل را‏‎ ‎‏هم به همان نحو وجودی که دارد می بیند، منتها اگر این مرتبه در نفس انسانی موجود‏‎ ‎‏شود و فعلیت یابد، همۀ کمالات عالم شهادت به طور اعلی در انسان هست و حقیقت‏‎ ‎‏احساس و رؤیت هم هست؛ چنانکه حضرت رسول اکرم  ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ فرمود: ‏‏«أبیت عند‏‎ ‎‏ربّی، یطعمنی و یسقینی».‏‎[9]‎‏ البته مراد از بیتوته، بیتوته ای نیست که نزد یکی از‏‎ ‎‏زوجاتش می کرد، بلکه حقیقت بیتوته است، و هکذا ‏‏«یطعمنی»‏‏ که می فرماید، حقیقت‏‎ ‎‏اطعام است نه طعام طبیعی شهوانی، و هکذا در حس بصر حضرت می فرماید: ‏‏«زویت‏‎ ‎‏لی الأرض ‏‏ـ یعنی زمین جمع شد ـ ‏‏فاُریت مشارقها و مغاربها».‏‎[10]‎‏ البته با این بصر که‏‎ ‎‏نمی شود دید، بلکه با رؤیت عقلانی دیده است. و هکذا می فرماید: «خداوند متعال‏‎ ‎‏دستش را بر کتف من گذاشت که من بین دو ثدی خود بَردی را احساس کردم».‏‎[11]‎‏ و‏‎ ‎‏هکذا در سایر قوا، که همه به نحو عقلانی است.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 318

  • )) اسفار، ج 9، ص 71.
  • )) اثولوجیا، ص 146.
  • )) اثولوجیا، ص 69.
  • )) رجوع کنید به: مباحث مشرقیه، ج 2، ص 498؛ شرح مواقف، ج 8، ص 74؛ شرح مقاصد، ج 4، ص 122.
  • )) شفا، بخش الهیات، ص 496 ـ 501؛ شرح اشارات، ج 3، ص 307 ـ 315؛ مطارحات، درمجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، ج 1، ص 487 ـ 488.
  • )) شفا، بخش الهیات، ص 499؛ شرح اشارات، ج 3، ص 315.
  • )) اثولوجیا، ص 146 ـ 147.
  • )) اسفار، ج 9، ص 73.
  • )) من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 111؛ صحیح بخاری، ج 9، ص 736، حدیث 2052 و 2053.
  • )) سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1304، حدیث 3952.
  • )) مسند احمد، ج 1، ص 368.