کلام ارسطو در مراتب وجود انسان
ارسطو دربارۀ انسان طبیعی که عبارت از من و تو باشد، گفته است: «فیه کلمتان: کلمة الانسان العقلی و کلمة الانسان النفسی».
و مرادش در حقیقت این است که این انسان موجودی است که فهرست تمام عالم است و چنانکه از اثولوجیا برمی آید ایشان می خواسته برساند که در انسان، کلمۀ انسان
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 315
نفسی است؛ یعنی یک مرتبه از این انسان، کلمه و آیه و ظلّ نفوس فلکیه است، و همین طور در انسان، کلمۀ انسان عقلانی است، یعنی یک مرتبۀ انسان، کلمه و ظلّ عالم عقل است و این مراتب به هم متصل است، البته مرادش از اتصال، وصل جسمی به جسمی نیست، بلکه مرادشان این است که اتصال و ربط علّی و معلولی و ظلّی و ذی ظلّی برقرار است.
در همین کتاب، ارسطو دربارۀ انسان روحانی که تمام اعضای انسان خاکی را دارد و کل عضو فی کل عضو، اصرار دارد، البته مرادش این نیست که آن هم فردی از دست به این شکل دارد و یا قدری بزرگ تر از آن و یا قدری کوچک تر از آن ولی لطیف تر، بلکه مرادش این است که این دست، بسط و قبض دارد و حقیقت دست این است که چیزی را بردارد و بر این معنی توانایی داشته باشد و در آن فرد روحانی هم این معنی هست، منتها تو اگر بخواهی چیزی را برداری و در جایی بگذاری، با این دست و این آلت است؛ ولی او چنین آلتی ندارد و برداشتن او با اراده اش انجام می گیرد، پس این ارادۀ برداشتن که با آن اشیاء برداشته می شود، دست آن انسان روحانی است. و سایر قوا حتی قوۀ لامسه نیز چنین است؛ چون حقیقت لمس به این نیست که انسان یکی از اعضایش را به ملموسی بمالد، بلکه حقیقتش این است که کیفیت جسم پیش لامس حضور داشته باشد، و همین طور حقیقت رؤیت وابسته به این نیست که وضع و محاذاتی باشد، بلکه معنایش این است که مرئی پیش رائی حضور داشته باشد، و همچنین در سایر احساسات.
بعضی از غیر اهل فلسفه گفته اند: جزئیات را احساس کردن، متقوّم است به اینکه مدرِک، جزئی باشد، و لذا گفته اند که خداوند متعال فقط ادراک کلیات می کند.
ولی محققین اهل فلسفه گویند: خداوند متعال موجودات جزئیۀ شخصیه را به
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 316
همان نحوی که جزئیت دارند، ادراک می کند، و اگر در بعضی عبارات گفته اند که خداوند متعال کلی را ادراک می کند نه جزئی را، مرادشان این نیست که جزئیات را به نحو جزئی درک نمی کند، بلکه مرادشان این است که همۀ موجودات عالم طبیعت، جزئیت و شخصیت دارند و خدا به همین نحو جزئیت آنها را می بیند، ولی هم بصر ما و هم مرئی ما جزئی است، و بصر حضرت حق کلی است، محدود نیست و حدی ندارد؛ و حد و حدود در ناحیۀ مرئی است نه در ناحیۀ رائی.
بالجمله: ارسطو گفته است: در این انسان دو کلمه است، و همچنین گفته است: انسان عقلی هم احساس دارد، یعنی ملموسات را لمس می کند و مشمومات را، شمّ می کند. و می توان گفت: عقل که درک کلیات می کند، همان دیدن معقولات و ارباب انواع نوریه است و در حقیقت چون در عالم، همۀ موجودات خارجیه جزئی است، لذا عقل هم اینها را که می بیند و درک می کند، درک جزئیات است، منتها مدرکات عقل سعۀ وجودی دارند.
بالجمله: ارسطو نظرش این است که در این انسان طبیعی، کلمۀ عالم عقل و کلمۀ عالم نفس هست؛ یعنی او ظلّ عالم عقل است و ظلّ عالم متوسط یعنی عالم نفس است، پس ظلّ ظلّ است.
مرحوم آخوند به فرمایش ارسطو استشهاد می کندکه هر انسانی سه انسان است: انسان طبیعی که دارای اعضا و بدن شهادتی است، انسان مثالی و انسان عقلی، و کمال فوق در مرتبۀ مادون به طور ضعیف هست و کمال ادنی در اعلی، به طور اعلی هست.
می گوید: اگر انسان بتواند از قوای طبیعی، خودش را خلاص کند، عالم برزخ برای او کشف می شود؛ چنانکه در خواب انسان می بیند، می نوشد و می خورد و حقیقةً
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 317
می گوید: دیدم و نوشیدم و خوردم، ولی اگر در حال بیداری زید را تخیل کند، اسمش رؤیت نیست، بلکه تخیل رؤیت است، و اگر بگوید: در این تخیل زید را دیدم، غلط است، ولی اگر در خواب که دیده، بگوید: دیدم، درست است.
و اینکه انسان در عالم خواب می بیند و می شنود و می خورد، اینها موجودات عالم برزخند که نفس در آن مقام با آنها ارتباط دارد، منتها در این طبیعت به واسطۀ اشتغال و قوّت قوای طبیعی در حال بیداری، درِ آن عالم باز نیست و در خواب که درِ طبیعت قدری بسته می شود، دری به آن طرف باز می گردد و اگر از طبیعت بمیرد، کاملاً درِ آن عالم باز می شود.
اگر کسی درِ عقلانیات هم به رویش باز باشد ـ البته آن وقتی است که قوای عقلیه بروید و انسان آن مرتبۀ عقلانیت را پیدا کند و بتواند درِ عالم طبیعت و عالم برزخ را ببندد و به اینها مشغول نشود ـ جبرئیل را به وجود عقلانی درک می کند و اسرافیل را هم به همان نحو وجودی که دارد می بیند، منتها اگر این مرتبه در نفس انسانی موجود شود و فعلیت یابد، همۀ کمالات عالم شهادت به طور اعلی در انسان هست و حقیقت احساس و رؤیت هم هست؛ چنانکه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «أبیت عند ربّی، یطعمنی و یسقینی». البته مراد از بیتوته، بیتوته ای نیست که نزد یکی از زوجاتش می کرد، بلکه حقیقت بیتوته است، و هکذا «یطعمنی» که می فرماید، حقیقت اطعام است نه طعام طبیعی شهوانی، و هکذا در حس بصر حضرت می فرماید: «زویت لی الأرض ـ یعنی زمین جمع شد ـ فاُریت مشارقها و مغاربها». البته با این بصر که نمی شود دید، بلکه با رؤیت عقلانی دیده است. و هکذا می فرماید: «خداوند متعال دستش را بر کتف من گذاشت که من بین دو ثدی خود بَردی را احساس کردم». و هکذا در سایر قوا، که همه به نحو عقلانی است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 318