باب هفتم احوال نفس ناطقه و نسبت آن به عالم طبیعت
فصل دوم حدوث نفس بشری
استدلال ابوالبرکات بغدادی بر حدوث نفس
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

استدلال ابوالبرکات بغدادی بر حدوث نفس

استدلال ابوالبرکات بغدادی بر حدوث نفس

‏ابوالبرکات برای حدوث نفوس دلیل دیگری اقامه کرده است و حاصلش این است‏‎ ‎‏که اگر نفوس قدیم باشند ـ البته ناگفته نماند که مراد از قدم، قدم ذاتی نیست بلکه مراد‏‎ ‎‏قدم زمانی است ـ از دو حال خالی نیست: یا در ازل و قدیم به ابدان متعلق بوده اند،‏‎ ‎‏سپس به ابدان دیگر متعلق شده اند که تناسخ لازم می آید و تناسخ باطل است. و اگر‏‎ ‎‏قبلاً متعلق نبوده اند، لازم می آید وجودشان معطّل و عاطل و باطل مانده باشد؛ و این‏‎ ‎‏هم از مبدأ محال است که موجودات عاطل خلق فرموده باشد.‏‎[2]‎

‏آخوند می فرماید: این دلیل ابوالبرکات مخدوش است، و از آن سه جواب می دهد.‏‎[3]‎

‏جواب دوم آخوند از ابوالبرکات این است که: تعطیل وقتی لازم می آید که نفوس‏‎ ‎‏قبل از ابدان، جهت نفسیت داشته باشند و قبل از ابدان و مادامی که با آلت در بدن کار‏‎ ‎‏نکنند، اصلاً نفسیت ندارند؛ یعنی از مجردات عالم حساب می شوند و هر طور که‏‎ ‎‏مجردات باشند اینها هم همان طور هستند، حالا کارش چه باشد برای ما معلوم نیست؛‏‎ ‎‏چون ما کارهای مجردات را نمی دانیم.‏

‏و بالجمله: نفوس قبل از تعلق به ابدان مثل عقول مجرده بوده اند و جهت نفسیت‏‎ ‎‏بعد از تعلق به ابدان درست می شود و چون شغل نفس، تصرف و تدبیر در ابدان است،‏‎ ‎‏قبل از این تدبیر، نفس نیستند.‏

‏جواب سوم آخوند این است که: آن تناسخی باطل است که نفسی از بدن مادی به بدن‏‎ ‎‏مادی دیگری وارد شود، واماتناسخ از بدن مثالی به بدن مادی، بطلانش ثابت نشده است.‏‎[4]‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 97

‏ناگفته نماند: معلوم نیست آخوند در این جواب اخیر چه اراده کرده است؟ اگر‏‎ ‎‏آنچه ظاهر این جواب ثالث است مراد باشد، محمول بر این است که بشر مصون از‏‎ ‎‏خطا نیست، و ممکن است از طغیان قلم باشد والاّ در قوس نزولی، وحدت منثلم‏‎ ‎‏نیست تا اینکه فیض به این دار کثرت طبیعت نازل شود. و اگر در این سیر، وحدت‏‎ ‎‏جمعی محفوظ مانده باشد معنی ندارد که قائل به بدن مثالی باشیم؛ زیرا بدن مثالی در‏‎ ‎‏سیر صعودی مکتسب می شود و نفس، بدن مثالی را از همین دار طبیعت کسب‏‎ ‎‏می نماید و این از مرابحات دار طبیعت است. چنانکه در سابق به این معنی اشاره شد‏‎ ‎‏که بدن مثالی در آغاز نبوده، سپس بعد از اینکه مادۀ متحصّصه در سیر به راهی افتاد که‏‎ ‎‏به طور لا بشرط از مواقف جمادی و نباتی و حیوانی به درجۀ انسانی می رسد و از‏‎ ‎‏علقه به مضغه، و از آن به مراتب دیگر تا اول درجۀ احساس لمسی، و بعد قوای دیگر،‏‎ ‎‏و بعد خیال، و بعد تجرد عقلانی پیدا می شود؛ بدن مثالی بنا به عقیدۀ جمعی، همان‏‎ ‎‏احساس لمسی است و به عقیدۀ آخوند قوۀ خیالی می باشد، البته اینها از ثمرات شجرۀ‏‎ ‎‏طبیعت است و قبل از این عالم، وحدت در مراحل سیر نزولی دست نخورده است.‏

‏بالجمله: در مراتب نزول ممکن نیست مراتب دیگر نفس به جز در عالم طبیعت به‏‎ ‎‏طور کثرت باشد و طبیعت داری است که کثرت از اینجا سرچشمه می گیرد و مثار‏‎ ‎‏کثرت اینجاست و تفرقه از اینجا شروع می شود، و اینجا محل خطیئه است، و‏‎ ‎‏اینجاست که شقّ العصا می شود.‏

‏و به همین جهت است که می توان گفت: خطای نفس آدمی همین بود که نظر به‏‎ ‎‏این مرتبۀ کثرت کرد و به مجازات این نظر، از «جمعی» گرفتار «فرقت» شد تا هبوط از‏‎ ‎‏جنت وصل، به دار فرقت دنیا حاصل گردید؛ و معنای «هبطت الیک من المحلّ‏‎ ‎‏الارفع»‏‎[5]‎‏ همین است.‏

‏ ‏

 

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 98

  • )) معتبر، ج 2، ص 377 ـ 378.
  • )) جواب اول آخوند در تقریرات موجود از قلم افتاده است.
  • )) اسفار، ج 8، ص 341 ـ 342.
  • )) مطلع عینیۀ شیخ الرئیس بوعلی سینا، رجوع کنید به: منطق المشرقیین، ص «کب» از مقدمه.