باب هفتم احوال نفس ناطقه و نسبت آن به عالم طبیعت
فصل چهارم بیان عدم فساد نفس به فساد بدن
استدلال شیخ بر مطلب
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

استدلال شیخ بر مطلب

استدلال شیخ بر مطلب

‏شیخ بر عدم فساد نفس به فساد بدن اقامۀ حجت نموده به اینکه: مصاحبت نفس با‏‎ ‎‏بدن، مصاحبت اتفاقیه است و ملازمه و ارتباط بین آنها لزومیه نیست، و چون‏‎ ‎‏مصاحبت، اتفاقیه است فساد یکی ملازم با فساد دیگری نیست.‏

‏تقریب برهان به این نحو است که معیت نفس و بدن، معیت در ماهیت نیست والاّ‏‎ ‎‏لازم می آید که نفس و بدن متضایفین باشند و تصور ماهیت یکی، محتاج به تصور‏‎ ‎‏ماهیت دیگری باشد و حال آنکه ثابت شده است که آنها جوهر هستند نه اینکه از قبیل‏‎ ‎‏متضایفین و از مقولۀ تضایف باشند. بلی معیت آنها با هم، معیت در وجود است و البته‏‎ ‎‏دو چیزی که با هم در وجود «مع» باشند با زوال و فساد یکی، اصل معیت زایل می شود‏‎ ‎‏نه آنکه وجود دیگری هم زایل گردد، و بین آنها صحابت لزومیه نیست بلکه صحابت‏‎ ‎‏اتفاقیه می باشد؛ چون اگر صحابت لزومیه باشد، باید نسبت به یکدیگر علیت و‏‎ ‎‏معلولیت داشته باشند؛ پس یا باید نفس، علت باشد که اگر نفس علت باشد، لازم است‏‎ ‎‏بدن معدوم نشود مگر به انعدام نفس؛ چون هر چیزی که وجودش علت چیزی باشد،‏‎ ‎‏عدمش هم علت عدم او خواهد بود.‏

‏و به عبارت دیگر: علت عدم معلول، عدم علتش است؛ چنانکه علت وجودش،‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 135

‏وجود علت است؛ زیرا ما می بینیم فساد بدن گاهی به واسطۀ فساد مزاج و قطع‏‎ ‎‏اعضاست نه اینکه علتش فساد نفس باشد.‏

‏و یا بدن، علت نفس است که اگر بدن علت باشد، لابد یکی از علل اربعه خواهد‏‎ ‎‏بود. اما علت فاعلی نخواهد بود؛ چون اگر بدن بجسمیته فاعل نفس باشد، لازم می آید‏‎ ‎‏هر جسمی فاعل هر نفسی باشد و این درست نیست، و اگر بصورته المادیه علت‏‎ ‎‏باشد، این هم محال است؛ برای اینکه صورت مادیه در تأثیرش محتاج به داشتن وضع‏‎ ‎‏و حیّز با چیزی است که در آن تأثیر می کند و حال آنکه نفس مجرد است، و همین طور‏‎ ‎‏بدن، علت مادی هم نمی تواند باشد؛ چون نفس، مجرد است و ماده ندارد، و همچنین‏‎ ‎‏بدن، علت صوری هم نیست؛ چون علت صوری از نفس اضعف است با اینکه نفس‏‎ ‎‏أولی است که صورت بدن باشد، و اما علت غایی نیست؛ چون اخسّ نمی تواند علت‏‎ ‎‏غایی برای اشرف باشد.‏

‏گفته نشود که در حدوث نفس، بدن شرط است و در جایی که شرط فاسد شود،‏‎ ‎‏مشروط هم فاسد می شود.‏

‏چون گفته می شود: فاعل مجرد، در فاعلیت مستقل است، ولی ممکن است متأثر،‏‎ ‎‏در حدوث وجودش محتاج به تکمیل استعداد و مرور زمانی باشد، ولی بدن، شرط‏‎ ‎‏وجود علی الاطلاق نفس نیست تا با زوال شرط، اصل وجود فاسد شود، بلکه شرطِ‏‎ ‎‏حدوثِ وجود است، البته شرط حدوث، غیر از شرط اصل وجود ولو بقاءً می باشد،‏‎ ‎‏پس عیب ندارد که بدن شرط نفس در حدوث باشد نه اینکه شرط اصل وجود باشد.‏‎ ‎‏هذا کله برهانی است که شیخ از حکما مرضیاً نقل کرده است.‏‎[2]‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 136

  • )) رجوع کنید به: شفا، بخش طبیعیات، ص 355 ـ 356؛ مباحث مشرقیه، ج 2، ص 408.