استدلال شیخ بر مطلب
شیخ بر عدم فساد نفس به فساد بدن اقامۀ حجت نموده به اینکه: مصاحبت نفس با بدن، مصاحبت اتفاقیه است و ملازمه و ارتباط بین آنها لزومیه نیست، و چون مصاحبت، اتفاقیه است فساد یکی ملازم با فساد دیگری نیست.
تقریب برهان به این نحو است که معیت نفس و بدن، معیت در ماهیت نیست والاّ لازم می آید که نفس و بدن متضایفین باشند و تصور ماهیت یکی، محتاج به تصور ماهیت دیگری باشد و حال آنکه ثابت شده است که آنها جوهر هستند نه اینکه از قبیل متضایفین و از مقولۀ تضایف باشند. بلی معیت آنها با هم، معیت در وجود است و البته دو چیزی که با هم در وجود «مع» باشند با زوال و فساد یکی، اصل معیت زایل می شود نه آنکه وجود دیگری هم زایل گردد، و بین آنها صحابت لزومیه نیست بلکه صحابت اتفاقیه می باشد؛ چون اگر صحابت لزومیه باشد، باید نسبت به یکدیگر علیت و معلولیت داشته باشند؛ پس یا باید نفس، علت باشد که اگر نفس علت باشد، لازم است بدن معدوم نشود مگر به انعدام نفس؛ چون هر چیزی که وجودش علت چیزی باشد، عدمش هم علت عدم او خواهد بود.
و به عبارت دیگر: علت عدم معلول، عدم علتش است؛ چنانکه علت وجودش،
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 135 وجود علت است؛ زیرا ما می بینیم فساد بدن گاهی به واسطۀ فساد مزاج و قطع اعضاست نه اینکه علتش فساد نفس باشد.
و یا بدن، علت نفس است که اگر بدن علت باشد، لابد یکی از علل اربعه خواهد بود. اما علت فاعلی نخواهد بود؛ چون اگر بدن بجسمیته فاعل نفس باشد، لازم می آید هر جسمی فاعل هر نفسی باشد و این درست نیست، و اگر بصورته المادیه علت باشد، این هم محال است؛ برای اینکه صورت مادیه در تأثیرش محتاج به داشتن وضع و حیّز با چیزی است که در آن تأثیر می کند و حال آنکه نفس مجرد است، و همین طور بدن، علت مادی هم نمی تواند باشد؛ چون نفس، مجرد است و ماده ندارد، و همچنین بدن، علت صوری هم نیست؛ چون علت صوری از نفس اضعف است با اینکه نفس أولی است که صورت بدن باشد، و اما علت غایی نیست؛ چون اخسّ نمی تواند علت غایی برای اشرف باشد.
گفته نشود که در حدوث نفس، بدن شرط است و در جایی که شرط فاسد شود، مشروط هم فاسد می شود.
چون گفته می شود: فاعل مجرد، در فاعلیت مستقل است، ولی ممکن است متأثر، در حدوث وجودش محتاج به تکمیل استعداد و مرور زمانی باشد، ولی بدن، شرط وجود علی الاطلاق نفس نیست تا با زوال شرط، اصل وجود فاسد شود، بلکه شرطِ حدوثِ وجود است، البته شرط حدوث، غیر از شرط اصل وجود ولو بقاءً می باشد، پس عیب ندارد که بدن شرط نفس در حدوث باشد نه اینکه شرط اصل وجود باشد. هذا کله برهانی است که شیخ از حکما مرضیاً نقل کرده است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 136