توحید نفس راهی برای شناخت توحید حق
از بیانی که در حقیقت نفس و توحید نفس داشتیم، صاحب فراست و ذکاوت، توحید ذات احدی را هم می فهمد، و اگر کسی با برهان و دیدۀ عقل، وحدت نفس و ذاتش را نفهمد، چطور احدیت و توحید حق را می فهمد؟ ولی کسی که به حقیقت توحید ذات خودش دست یافت، می تواند توحید حق را هم بفهمد. حقیقت انسان مرتبۀ غیب را داراست با اینکه واجد مرتبۀ شهادت هم هست و درطبیعت ومرتبۀ شهادت طبیعی است و در مرتبۀ خیال و حس مشترک موجود برزخی است و در مرتبۀ عاقله موجود مجرد است، با اینکه یک شخص است.
پس وجود انسان عصارۀ تمام عالَم و تمام موجودات است و وجودش یک نقشۀ کوچکی می باشد که از روی نقشۀ بزرگ عالم و کون کبیر از عقل اول تا آخرین نقطۀ وجود برداشته شده است و این وجود انسانی همانند یک نقشۀ کوچکی است که از وجود کل عالم کبیر برداشته شده است که «من عرف نفسه فقد عرف ربّه».
چنانکه گفتیم، کمالات مرتبۀ شهادت، در مرتبۀ برزخ به نحو الجمع هست و با یک قوه، همۀ آنچه را که حواس ظاهره درک می کنند، درک می کند و همۀ کمالات شهادت و نشئۀ برزخیه، در مرتبۀ عاقله به نحو وحدت، جمع است. همین طور همۀ مراتب شهادت و عالم طبیعت را حق تعالی واجد است، البته اصل کمالشان را، نه قیود و نقصان آنها را و نه اینکه حضرت حق هم یک حقیقت ذو مراتب باشد، بلکه در آنجا قضیۀ مراتب به این نحو نیست که عالم شهادت مرتبه ای از مراتب آن باشد، بلکه حضرت حق نسبت به سایر موجودات، علت است و علیت و معلولیت بین او و بین تمام موجودات حاصل است، و عرفا که می گویند: «عَلا فی دنوّه و دنا فی علوّه» و می گویند: در عین علوّش نازل در تمام منازل است از این جهت است که هویت معلولی بتمامها، متعلق به اوست و حق تعالی به علم حضوری، عالم به همۀ معالیل
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 303 است و همه پیش او حاضرند و همۀ کمالات معالیل در وجود حق به نحو الوحدة الکامله جمع است، البته نه به حدودها و نقصاناتها، بلکه به اصل کمالها و کلیتها، و بدون هیچ تقید و تحدد و تعینی، تقیدات در اینهاست و اصل در آنجاست؛ سمع الکل است و کل السمع است و کله السمع، بصر الکل است و کل البصر است و کله البصر، علم الکل است و کل العلم است و کله العلم، قدرة الکل است و کل القدرة است و کله القدرة، و سایر اوصاف کمالیه که هرچه در عالم شهادت و طبیعت و برزخ و عالم عقل است آنجا همه به نحو الجمع و الکمال جمع است، ولی همۀ این کثرات در نهایت و غایت وحدت است، به طوری که کله الوحدة است، و وحدة الکل است، و کل الوحدة است. و در عین حال که تمام کمالات است و این تمام کمالات هم نه به نحو الکثرة، بلکه به نحو الوحدة همه جمعند و در حقیقت، ذات حق فاقد فقداناتی است که در مراتب وجود است و حیثیات عدمی را فاقد است و وجدان الکل است، ولی پیش عقل که اسم تمام کمالات را می برند، کثرت کمالات تعقل می کنیم، ولی نه چنین است بلکه کل الکمال است، کله الکمال است، کمال الکل است و همۀ کمالات به نحو وحدت است.
سمعه یرجع الی بصره و بصره یرجع الی سمعه، و چون کل البصر است لذا هرچه می بینی می بیند و چون سمع الکل است هرچه می شنوی می شنود، البته نه با سمع و بصر محدود و ناقص تو که سمع از بصر و بصر از سمع ممتاز است بلکه بسمع الکل یسمع و ببصر الکل یبصر.
بالاخره توحید نفس و چگونگی آن را که مشروحاً به عرض رساندیم آیۀ توحید ذاتی حق است؛ چنانکه افعال نفس، آیۀ توحید افعالی حق است، عالم شهادت به سبب نقصانی که دارد، وجود در آن نازل است و دارای حدود و نقصانات است. و لذا قوا در عالم شهادت، کثرت دارند و محل یکی، غیر دیگری است ولی همه مظهر یک هویت هستند. مثلاً اگر کوّه هایی اندرون خانه باشد و ما در خانه نشسته باشیم و از هر کوّه ای نوری بیفتد، می گوییم: این انوار کثیر است ، ولی بیرون که می رویم و به نور فضای بیرون که از شمس ساطع است و نور مطلق و وسیع است نگاه می کنیم، می دانیم
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 304 که نور واحدی است که از کوّه ها افتاده، منتها حدود کوّه ها و نقصان هر یک از انوار داخل اتاق باعث تخیل کثرت از سوی ما شده است؛ همچنین نفس اگر در مرتبۀ شهادت ظهور کند، لابد تجلّیاتش کثیره به نظر خواهد آمد.
در فعل خداوند متعال قضیه همین طور است، مقام فعل حضرت حق عبارت است از وجود منبسط و فیض مقدس که مشیت الله و مقام مشیت حق و فعل اوست و این وجودی واحد و بسیط است و هیچ حدی هم ندارد؛ چون معقول نیست از لاحد، محدود صادر شود، بلکه چون مبدأ، صرف الوجود است، این هم صرف الوجود است و قضیه صدور وجود از وجود است، منتها این وجود صادر که بر عالم کثرات افتاده، به توسط حدود است نه اینکه حد چیزی باشد و کثرت هم چیزی، بلکه قرب و بعد مراتب وجود منبسط، از حق است که موجب کمال یا نقصان وجودی است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 305