بیان اسباب شدت عذاب
چند چیز موجب شدت عذاب است:
یکی قوّت ادراک است که ادراک هرچه بیشتر باشد عذاب شدیدتر است؛ مثلاً اگر دست لمس باشد و قوۀ ادراکیۀ لمس کردن آنجا نباشد شاید سوختن آن ابداً مولم انسان نباشد.
دوم از موجبات شدت عذاب، قوّت و صلابت و شدت قبول جسم است؛ مثلاً اگر فلزی از طلا باشد به قدری که شعاعش یک متر باشد و فلز دیگری از مس باشد که شعاع آن هم یک متر باشد و اینها را در آتش بگذاریم به طوری که هر دو به یک میزان در آتش بمانند وقتی که آنها را بیرون بیاوریم ممکن است طلا بعد از مدت طولانی تری از مس سرد شود. پس هرچه قبول جسم نسبت به حرارت بیشتر باشد عذاب بیشتر می شود؛ مثلاً اگر چوبی را با مس مقابل آتش بگیریم مس خیلی از چوب گرم تر می شود و این صلابت جسم باعث نمی شود که دیگر آن جسم نباشد؛ مثلاً اگر فرض شود یک دوایی به دست آدم بزنند و دست آدم صلب باشد این باعث نمی شود که دست همان دست نباشد، و اگر این گوشت و پوست در صلابت مثل سنگ هم باشد باز از هویت واحد بودن خارج نمی شود، و همچنین است اگر آنجا جسم انسانی به طوری صلب باشد که در صلابت مثل نداشته باشد.
و سوم از موجبات شدت عذاب این است که خود آلت عذاب در تأثیر شدید باشد؛ چون هرچند چیزی باشد که قابلیت قبول هزار مرتبه از حرارت را داشته باشد، ولی خود آتش ده درجه بیشتر حرارت نداشته باشد آن چیز چندان که باید متألم نمی شود.
چهارم از اسباب شدت عذاب این است که نفس متوجه باشد و اشتغالاتش کم باشد؛ چنانکه انسان می بیند وقتی که مشغول است و متوجه خود و درد خود نیست، درد را نمی فهمد؛ ای بسا وقتی که سرگرم است یک جایش مجروح شده و او ملتفت
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 219 نشده است، و این عالم دنیا عالم اشتغال به نعم و اولاد و علایق و مال و منال و جاه و ریاست است؛ ای بسا انسان به خودش کم توجه داشته باشد، ولی در عالم آخرت همه از یادش می رود و به غیر از عذاب و تعذب به چیز دیگر متوجه نیست، و نفس با کمال توجهی که دارد تأ لمش زیاد می شود.
پنجم از اسباب شدت تأ لم، الصاق و لصوق آلت عذاب به جسم متأ لم است، و هرچه لصوق بیشتر باشد تأ لم بیشتر می گردد؛ اگر آتش آنجا باشد و من اینجا بنشینم تأثیری ندارد، ولی در عالم آخرت لصوق بیشتر است.
بالجمله: شاید اسباب شدت تأ لم بیشتر بوده و زیاده بر این اسباب خمس باشد، ولی عجالةً رؤوس اسباب شدت عذاب اینهاست و اینها در عالم آخرت بیشتر است؛ زیرا ادراک انسانی در آخرت خیلی زیاد بوده و اصلاً مرتبۀ وجود آنجا شدیدتر است و ادراک بسته به قوّت وجود است و آنجا مظهریت نفس در تمام اعضای جسمش زیاد است، البته هرچه مظهریت نفس در یک عضوی زیاد شد در موقع اصابت عذاب بیشتر متأ لم می شود؛ مثلاً چون مظهریت جلیدتین برای نفس از پاشنۀ پا زیادتر است این است که اگر آسیبی به جلیدتین برسد و همان آسیب برای پاشنه هم روی دهد در جلیدتین بیشتر معذّب می شود، آنجا تمام اعضای انسانی در کمال مظهریت برای نفس است، چون آنجا صرف ظلال نفسند و این بدن انسانی که در دنیا هست از نفس تعصّی دارد، ولی آنجا در کمال اطاعت و بدون تعصّی، مطیع نفس است.
و اما صلابت جسم، البته معلوم است به طوری آنجا در جسمیت قوی است که کفایت می کند در شدت قوّت صلابت در جسمیت اینکه هزاران سال بلکه تا ابد در آن آتش شدید باقی می ماند بدون اینکه موت هم حاصل شود، به خلاف این دنیا که اگر دو دقیقه در این آتش باشد می میرد و تحمل ندارد و محو و نابود می شود، ولی آنجا آن جسم با اینکه شدت حرارت آتش جهنم به طوری است که در روایت است اگر یک حلقه اش را به این عالم بیاورند همۀ عالم را می سوزاند و ذوب می کند و این کوهها و سنگها با همۀ این دریاها و اجسام صلبه هیچ تاب دیدن روی ذره ای از آن را
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 220 ندارند، ولی آن جسم آخرتی داخل چنین آتشی می تواند تا ابد بماند و نابود نشود و با تمام تحمل پایدار و متأ لم است.
و اما شدت درجۀ حرارت آخرت، آن هم البته از این روایاتی که در دست داریم معلوم است.
و اما قطع توجه نفس از همه چیز و تمام توجه به خود البته در آنجا دیگر همه چیز از نظر انسان محو می شود، شاید حتی اسم خودش هم از یادش برود تمام اشتغال به عذاب است.
و اما در لصوق آن آتش بر بدن فرمودۀ حضرت حق کفایت می کند: «نَارُ الله ِ الْمُوقَدَةُ * الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأفْئِدَةِ» ظهورش بر افئده باشد که از عالم غیب ظهور کند و از باطن نفس انسانی به ظاهر، و از ظاهر به باطن آتشی افروخته گردد که از اُمّ الدماغ گرفته و درون تمام استخوانها می گردد و در تمام رگها از آتش پر می شود و چون آتشی از غیب و از عالم باطن است این است که از غیب و باطن طلوع کند و ظاهر را هم می سوزاند و به طرف باطن از تمام جهات آتش افروخته گردد، آتشی که عن شعورٍ و عن ارادةٍ متوجه می شود.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 221