فصل هفتم
در بیان سعادت و شقاوت حسی
از مطاوی کلمات سابق معلوم شد که قوای نفس مختلف است، و مخفی نماند که ادراک به هر نحوه ای که باشد، حتی ادراک محسوسات، یک نحوه تجردی را لازم دارد؛ زیرا بدون تجرد، ادراک ممکن نمی شود؛ اگرچه ادراک محسوسات و ملموسات باشد. ولیکن بعضی از قوا با اینکه تجرد ضعیف دارند، ولی از بس ضعیف و ناتوانند گویا صورت طبیعیۀ حالّ در طبایعند و مثل حلول اعراض حالّ در اجسام بوده و از غایت ضعف، به تقدّر جسم متقدرند؛ مثلاً قوۀ لامسه اگرچه ادراک دارد و در نتیجه تجرد ضعیف هم دارد، ولیکن از غایت ضعف تجرد، گویا صورتی است که به امتداد جسم و به امتداد اعصاب و اعضا، ممتد بوده و قابل قسمت است، و لذا قوۀ لامسه در سر انگشتان و در کف دست و در بازو، سه چیز مختلف که هر یک در اول و وسط و آخر قرار گرفته باشد را لمس می کند. و اگر موجودی بیش از این قوه، قوای دیگری مثل قوۀ خیال و غیره نداشته باشد، این صورت به انحلال اجزاء جسم منحل می شود و قابل بقا نیست؛ مثل کرم خراطین که شاید قوۀ دیگری نداشته باشد و با اراده حرکت می کند و یا ممکن است اراده ای هم نداشته باشد.
پس میزانِ عدم قابلیت بقا و حشر نداشتن، این است که گرچه ادراک داشته باشد، ولی صورت مدرکه از جهت ضعفش مثل صورت حالّه بوده و از این درجه بالاتر نرفته
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 501
باشد؛ اعم از اینکه بشرط لا باشد ـ یعنی صلاحیت و قابلیت ترقی در افق تجرد را نداشته باشد؛ مثل همان کرمها ـ و یا اینکه صورت ضعیفۀ تجردی به نحو لا بشرط باشد ولی به واسطۀ حادثه و تصادفی، از ترقی منع شده باشد و در این حال، انحلال اجزای جسمی حاصل شده و منحل گردیده و فاسد شود؛ مثل جنینی که قبل از ارتقا به درجۀ تخیل، در همان حال لمس تنها ـ در چهار و نیم ماهگی یا پنج ماهگی ـ ساقط شده باشد؛ چون اگر مدت حمل را استیفا کرده باشد، قوۀ خیال را دارد و لذا بعد از تولد می مکد، و از این معلوم می شود که خیال دارد، برای اینکه اگر پستان هم به دهانش نگذارند قوۀ خیال، او را به تخیل اینکه پستان هست، وادار به مکیدن می کند و می مکد؛ پس در عالم خیال، انشای پستان خیالی برای او می شود.
علی ایّ حال در صدد این نیستیم که کدام چیزی به حال تجردی است و از مرتبۀ ضعف تجردی ـ که کأ نّه حالّ در جسم است ـ گذشته و یا کدامش نگذشته است، بلکه ما درصدد بیان اصل معیار و میزان حشر و عدم حشر هستیم. و لذا ممکن است بعضی از قوا از قبیل ذائقه و شامّه هم مثل لامسه، گویا صورت حالّه در جسم باشند و نحوۀ تجرد قوۀ باصره بالاتر از صورت حالّ باشد، و اصل مطلب تحقیق در اینها نیست، بلکه میزان، حد تجردی است که به منزلۀ صورت حالّه باشد و بعضی از قوا دارای این حد از تجرد بوده و اگر پیش از تکمیل و تجرد قوای فوق، برای او موت اتفاق افتد، حشر برای او نمی باشد، ولی بعضی از قوای دیگر نفس، از این حد گذشته و به تجرد برزخیۀ خیالیه رسیده اند؛ چه اینکه بعد از حصول این مرتبه، نزع نفس در مرتبۀ خیال به موت انخرامی باشد و یا به موت طبیعی بوده و استیفای عمر طبیعی حیوانی کرده باشد فرقی بین اینها نیست، مگر آنکه در اوّلی صلاحیت ترقی را داشته است و در دومی آن اندازه که ممکن بوده استیفا نموده است، و علاوه: در اوّلی ممکن است مجرد خیالی ضعیف باشد و در دومی مجرد خیالی قوی شده باشد.
علی ایّ حال، میزان در اینکه چیزی ممکن البقا، بلکه واجب البقا باشد این است که صورت مجرده از جهت ضعف، متقدر به تقدر جسم نبوده و مثل صورت طبیعیۀ حالّه
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 502
نباشد. در این حد اگر استخلاص از ماده حاصل شود ـ چه به تخلّص جبری و قسری و انخرامی، و یا به تخلّص طبیعی ـ این چنین نفسی، واجب البقاست، و مضافاً بر اینکه بر تجرد خیال برهان اقامه گردیده، دانسته شد که قوۀ خیالیه خودش عالمی است و می تواند چیزی را که در عالم حس نیست و یا فعلاً نیست، ایجاد و انشا کند و این دلیل است که عالم خیال، عالمی ورای این عالم محسوس مادی است.
بلی، مضایقه ای نیست از اینکه اگر جنین انسانی که مولود شده، سلیم القوا نبوده و قوۀ تخیل نداشته باشد، برای او حشری نباشد؛ چون دلیل عقلی و شرعی برخلاف نداریم و اگر قوۀ تخیّلیۀ او ضایع شود، البته صورت مجرد قابل بقا ندارد و جسمش به انحلال اجزاء باطل می شود، و افرادی مثل شیخ الرئیس که به تجرد قوۀ خیال قائل نبوده اند، حشر چنین موجوداتی را هم نمی توانند قائل باشند.
و این معنی آن گاه درست است که در مراتب وجود قائل به حد متوسط نباشیم و عالم منحصر به عالم عقل و عالم حس باشد، و حال آنکه عالم برزخ بین دو عالم هست، و این گونه نیست که بعد از آنکه قوای حسیه باطل شد، اگر قوۀ عاقله حاصل بود، حشر باشد وگرنه حشر ممکن نباشد، بلکه عالم برزخ هست که یک طرفش در ضعف تجرد خیالی است به طوری که از حیث ضعف، هم مرز با عالم طبیعت است و یک طرفش در تجرد خیالی به طوری قوی است که هم مرز با عالم عقل است و آن قیامت کبری است.
چنانکه بعد گفته می شود که ممکن است بعضی از اهل برزخ، سیر برزخی بکنند در صورتی که از عالم مادیت طوری گذشته باشند که قابل باشند برازخ و مواقف آن را تصفیه نمایند تا به عالم عقل وارد شوند؛ چنانکه شاید کمّلین دو سه روزی در عالم برزخ باشند، و در همان قبر از رتبۀ برزخیت بگذرند.
علی ایّ حال، همۀ بشر به رتبۀ تجرد عقلانی نمی رسند، بلکه نوع مردم در همان
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 503
رتبۀ خیالیه باقی می مانند و حیوانی خیلی قوی در خیال می باشند، و اکثر نویدهای قرآن از قبیل زوجات و حور و سیب و گلابی برای این است که نوع مردم نمی توانند به آن دعوت اصلی برسند، گرچه امکان ذاتی دارد ولیکن خیلی سخت است و لذا اگر به اینها وعدۀ عالم غیب و قرب لقای پروردگار می دادند و جزایش را قرب الهی تعیین می کردند، فهم این معنی که قرب پروردگار چه لذتی دارد برای آنها ممکن نبود و این وعده هرگز تأثیری در آنها نمی کرد و لذا هم از این مقام و هم از مقام دیگر می ماندند؛ چون نوع مردم به طمع همین چیزها فرمان می برند و با همان رتبۀ خیالیه بار می آیند و یک حیوان تربیت یافته می شوند و در حد خیال ـ که حد حیوانیت است ـ می مانند، پس برای نوع بشر همین رتبۀ حیوانی است ولیکن از حیوانهای قابل تربیت می باشند؛ چون بعضی از حیوانها هیچ گاه تربیت قبول نمی کنند، مثل پلنگ و ببر که شاید معلَّم نشوند، ولی بعضی مثل میمون قابلیت دارند به عادتی که صاحبش می دهد، عادت کنند و هر حرکتی که او کند اینها هم یاد بگیرند؛ انبیا این نوع مردم را به گونه ای تربیت دادند، که با رتبۀ خیالیه تناسب دارد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 504