تشابه مراتب نفس با مراتب علّی و معلولی
در تحقیق مطلب می گوییم: هرچه در معلول از حیثیات کمالیه هست، باید به نحو اعلی و اتمّ در مبدأ آن، یعنی در علت باشد؛ برای اینکه اگر چیزی از حیثیات کمالیه در معلول باشد یا این است که من ذاته است و یا اینکه از چیز دیگری غیر از مبدأ و علتش است و یا اینکه از علتش است.
اما اینکه من ذاته باشد، محال است؛ چون وجود معلولی محال است حیثیتی از کمال را بدون علت دارا باشد.
و اما اگر از غیر علتش باشد نیز محال است؛ زیرا معنی ندارد معلولِ چیزی نباشد، ولی از آن، حیثیتی وجودی و کمالی داشته باشد، پس باید از مبدأ خود داشته باشد و چون از مبدأ و علت است پس علت باید آن کمال و حیثیت وجودیه را دارا باشد، و با این برهان اثبات می شود که کلیه کمالات وجودی و حیثیات کمالی که در معلول هست، در مرتبۀ فوق و علت باید باشد.
ممکن است جهات نقص و عدمی و کیفیات دیگری که مرجع آنها به حدود و نقصان است در معلول باشد ولی در علت نباشد، به جهت اینکه اینها از لوازم تنزل و ضعف وجود است، مانند الوان و کیفیات، رطوبت و حرارت و آنچه از خصوصیات مرتبۀ معلولی و تنزلِ وجودی است که حیثیات کمالیه نیستند، پس در عالم عقل، این رنگها و کیفیات و جسمیت و ابعاد ثلاثه نیست، ولی همۀ کمالات وجودی و حیثیات کمالی از بصر و سمع و شمّ و ذوق و درک و غیره هست، ولیکن نه به نحو کثرت که لازمۀ نقصان وجود و ضعف مرتبه است. و همین طور این حیثیات کمالیه در عالم برزخ هست ولی نه به طور کامل که در عالم عقل است، و نه به طور ضعف و کثرت که در عالم شهادت و طبیعت است.
بالجمله: تمام کمالات و حیثیات وجودی عالم شهادت ـ با آن برهانی که گفتیم ـ به ناچار در عالم غیب هست و هیچ کمالی نیست که از حیطۀ وجود عالم بالا خارج باشد
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 319 در صورتی که در عالم ادنی هست. نظیر این برهان را در نفس اقامه می کنیم، البته مرتبۀ اعلای نفس، علت مرتبۀ پایین نیست تا بگوییم که هرچه در مرتبۀ ناقصۀ نفس، وجود دارد در مرتبۀ بالا هم هست.
بنابراین: عین برهانی که در علت و معلول جریان دارد، در نفس جریان ندارد؛ چون بین مراتب نفس، علیت و معلولیت نیست، بلکه نظیر آن برهان در نفس جاری می شود؛ بعد از آنکه به حرکت جوهریه قائل شدیم که نفس یک موجودی است که از اول طفولیت و انعقاد نطفه اش متدرّج الوجود بوده، و مرتبۀ کامله اش همین موجودی است که در مرتبۀ نقص بوده است؛ یعنی آن ناقص، این کامل شده است، نه اینکه صورتی را خلع کرده و صورت دیگری را لبس نموده باشد، مثل اینکه هوا، صورت هوائیه را از دست داده و صورت مائیه به خود بگیرد؛ چون این انقلاب است، بلکه یک موجودی است که اشتداد وجودی دارد و از نقص رو به کمال و از ضعف رو به قوّت می گذارد، البته مرتبۀ کامله، تمام حیثیات کمالیۀ مرتبۀ ناقص را باید داشته باشد وگرنه کامل شدن معنی ندارد، و باید مرتبۀ کامله، قوی تر و شدیدتر باشد.
پس با این بیان، هرچه در مرتبۀ شهادت وجود دارد در مرتبۀ غیب هم هست؛ چون مرتبۀ کامل، کمال مرتبۀ ناقص است که مرتبۀ ناقص در سیر کمالی به آن رسیده است و معقول نیست در ناقص حیثیتی از کمال باشد ولی در کامل نباشد، پس هرچه این دارد، باید در آنجا به نحو کامل تر باشد؛ چنانکه در علت و معلول گفتیم، منتها در آنجا به این بیان می گفتیم که هرچه در معلول هست در علت هم باید باشد وگرنه در معلول هم نبود، ولی نمی توانیم در نفس این سخن را بگوییم؛ چون مرتبۀ عالی، علت مرتبۀ دانی نیست.
بلی، در این قسمت که هرچه مرتبۀ ضعیف دارد در مرتبۀ قوی و کامل هم هست، هر دو مورد اشتراک دارند؛ چون نفس طبق حرکت جوهریه، هرچه در مرتبۀ شهادت دارد، باید آن را در مرتبۀ بالا نیز به نحو اعلی داشته باشد؛ چون معنای حرکت جوهری رو به کمال گذاشتن و از مرتبۀ شهادت حرکت کردن و به مراتب برزخ و عقل رسیدن
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 320 است، پس حیثیات کمالیۀ مرتبۀ نازله، باید به نحو اعلی در مرتبۀ عالی باشد.
محققین از منطقیین هم به این معنی اشاره کرده اند در آنجا که گفته اند: تعریف انسان به حیوان ناطق، تعریف به حد ناقص است؛ برای اینکه حیوان، زیادة الحد بر محدود است، به جهت اینکه ناطق فعلاً همان انسان و جامع جمیع شؤون کمالیۀ مراتب ادنی ـ از نامیت و جسمیت و معدنیت و حیوانیت ـ به نحو البساطة و الوحدة است؛ چون ناطق، مرتبۀ کاملۀ آنهاست و ناطقیت صورت انسانی است و انسانیت انسان به آن است و ناطقیت بسیط است و در بساطتش جامع کمالات مراتب پایین تر از خودش می باشد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 321