فصل هشتم
متعلق اول نفس
به توسط قاعدۀ امکان اشرف در سلسلۀ نزولی اثبات نموده اند که از مبدأ اعلی، نخست باید موجود مجرد عقلانی بسیط صادر شود و این عالم طبیعت با این جنبۀ طبیعی، لایق صدور از آن مقام نبوده و ممکن نیست از آن مقام صادر شود، سپس از آن موجود مجرد بسیطی که از مبدأ اعلی صادر گشته، موجود مجرد دیگری صادر شده تا به آن اندازه که امکان دارد، عقول طولیه حاصل و موجود شود، موجود شده است.
چون بین عالم طبیعت و آن عقول مجرده مناسبت نبود، لذا بین اینها هم به توسط قاعدۀ امکان اشرف و براهین دیگر، عالم برزخ و مُثل معلّقه را اثبات نموده اند که واسطۀ فیض در استفاضۀ این عالم از افاضۀ عالم عقول باشد؛ چنانکه از روی این قاعده، اثبات نفوس فلکیه نموده اند، و این ترتیب در قوس نزول و صعود لازم است و طفره ممکن نیست و در سلسلۀ نظام وجود باید بین مراتب، تناسب ذاتی و هم اُفقیت محفوظ باشد، پس در سلسلۀ نزولی و در قوس صعودی باید بین مراتب، تناسب باشد، و هرچه در قوس نزولی نازل می شود «اقلُّ فعلاً و اکثرُ انفعالاً» می باشد، و به عکس در قوس صعودی هرچه بالا رود، «اکثرُ فعلاً و اقلُّ انفعالاً» می باشد، و در قوس نزولی، نزول وجود به مرتبۀ هیولی که انفعال محض است، و در قوس صعودی ترقی
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 325
وجود به مرتبۀ عقل که فعل محض است، می رسد.
بلی، در قوس نزول چنانکه گفتیم، این طور نیست که فاصله ای بین عقل و عالم طبیعت نباشد، بلکه باید عالمی برزخ بین این دو باشد که آخرین مرتبۀ عالم عقل با اولین مرتبۀ عالم برزخ قریب الافق و هم سنخ باشد، و همین طور آخرین مرتبۀ عالم برزخ با اعلی مرتبۀ عالم طبیعت و شهادت، هم سنخ و مربوط به هم باشد.
همین طور در قوس صعودی ـ چنانکه سابقاً گفته ایم ـ با حرکت جوهریه که حرکت کمالی است، یک وجود متدرّج الوجود، از نقص رو به کمال می رود. بلی در اینجا گرچه این شیخِ فانیِ سالخورده همان نطفه بوده است و آن نطفه، این شده است، ولی اگر مراتب بین الشیخوخة و النطفه الغا شود؛ یعنی اگر کسی یک نظر به نطفه بیاندازد و از مراحل و مراتب وسطی چشم بپوشد و نظر دیگر به شیخ سالخوردۀ فانی داشته باشد، لابد حکم به بینونت و غیریت خواهد کرد. ولی اگر مراتب را پهلوی هم ببیند، هیچ شکی نمی کند که غیر از یک موجودِ صاحب مراتب، چیز دیگری نیست.
پس انسان در عین حال که همان نطفه است، اگر به حرکت جوهریه، عقل مجرد شود یک حقیقت دارای مراتب است، اما نه به طوری که مراتب با هم سنخیت نداشته باشند، بلکه انسان با یک سنخیت خیلی مناسبی، موجود دارای مراتب است.
اگر کسی فقط مرتبۀ شهادت را ببیند و بگوید: انسان همین گوشت و پوست و رگ و خون است و غیر این نیست، چشم بصیرتش کور است و اطلاع بر نفس پیدا نکرده است.
و اگر فقط مقام تجردش را ببیند و نفس را غیر این مراتب ملاحظه کند، او هم علم النفس و معرفة النفس ندارد، و آن کسی علم النفس را داراست که از مرتبۀ شهادت تا مرتبۀ عقلانیت را ببیند و با ملاحظۀ مراتب، مقامات را دیده باشد، البته در این نظر می فهمد که نفس، همین مرتبۀ شهادت است و همین مرتبۀ شهادت، مرتبۀ دیگر هم شده است، ولی اگر مبدأ و منتهی الیه حرکت را ببیند و میانه را الغا کند ـ چون مقام
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 326
تجرد عقلانی منعزل از مقام شهادت و غیر آن است و هیچ گونه تناسبی بین اینها نیست ـ در این ملاحظه، وحدتی را مشاهده نخواهد نمود.
مَثَل عالم عقول و عالم طبیعت، مَثَل نور و ظلمت است که آن نور است و این ظلمت و میانشان هیچ ارتباطی نیست. و چون عالم عقل تناسبی با عالم طبیعت ندارد، در این جسمی که اکثف کثیف است تصرف ندارد، چون آن الطف لطیف است؛ لذا بین اینها متوسطاتی لازم است که با قاعدۀ امکان اشرف اثبات شده است و آن متوسطات، عالم مثال و برزخ است، این انسان هم که مرتبۀ عقلانیت دارد نمی تواند با آن مرتبه، بدون توسط متوسطی در این مرتبۀ اکثف بدن متصرف باشد، لذا لازم است که ادنی مرتبۀ عقلانی تجردی، با اعلی مرتبه از درجات برزخی که خیال است و بین آنها هیچ تباینی دیده نمی شود به واسطۀ قرب افق کمالی که این درجۀ اعلی از برزخ و آن درجۀ ادنی از عقل دارند ارتباط داشته باشند.
پس عقل در مقام فعّالیت، فیض را بر اعلی مرتبۀ خیال افاضه می کند و خیال، هم وجهۀ روحانی عقلانی و هم وجهۀ طبیعی جسمانی دارد، ولی با این حال نمی تواند متعلق به مرتبۀ جسم کثیف که این قشر بدنی است باشد، بلکه یک مرتبه ای از مراتب جسمانیت لازم است که در لطافت و نورانیت طوری باشد که یکاد ان یکون مرتبةً برزخیة و «یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِی ءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ» تا آخرین مرتبۀ برزخیه در آن تأثیر کند، و آن هم به یک درجه پایین تر از خود در لطافت مربوط باشد، و هکذا تا فیض از آن مقام عقلانیت به این قشر بدنی برسد و تا حرکت بدن و دست و پا حاصل شود.
در نتیجه ابتداءً افعال متعقل می شوند، سپس به عالم خیال تنزل می کنند و صور جزئیۀ آنها متصور می شوند که مرتبۀ ملاحظۀ صلاح و فساد و فایده و عدم فایده است، و از آن مقام هم تنزل کرده و به آخرین مرتبۀ جسمانی می رسند که در لطافت طوری است که یکاد ان یکون مترقّیاً بالرتبة البرزخیه و به تدریج از این مرتبه به روح بخاری،
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 327
و از آن هم به خون ـ که در این مراتب شوق حاصل می شود ـ و کم کم تنزل به قلب می نماید، سپس به عضلات و الیاف تا در رگها متنزل شده و در این جسم قشری منبسط می گردد، سپس از اینها افعال بروز می کنند.
و بالجمله: آخرین مرتبۀ خیالی، متناسب است با آن قوه ای که در شریانات جریان داشته که از آن بخار خونی که لطیف تر از خون است حاصل می شود و در سرتاسر بدن در جریان بوده و در تمام عروق و الیافی که به گوشه و کنار بدن کشیده شده است می رود و سرانجام از همین دست و پا و قشر بدن که مرتبۀ اکثف بدن و جسم کثیف است ظهور و بروز می کند.
والحاصل: افاضات از مقام عقلانیت به طور مستقیم و بلا واسطه در این جسم کثیف بدنی محال است؛ لذا توسطات لازم است، چنانکه در حرکت جوهریۀ اصلیۀ یک موجود که از این مقام ادنی به آن مقام عالی ترقی می کند، هر مرتبۀ بالایی قریب الافق و متناسب با مرتبۀ پایینی است؛ همین طور تا به مقام تجرد عقلانی برسد، همچنین از آنجا که می خواهد در قشر این طبیعت افاضه داشته باشد بدون واسطۀ وسایطی که از آنها طی مسیر نموده و به واسطۀ آنها ارتقا یافته است ممکن نیست، پس ناچار موقع نزول نیز، فیوضات را از مجرای این مجاری و مراتب در عالم صرف شهادت ابراز نموده و به فعلیت می رساند.
پس، از مرتبۀ عقلانیت، تأثیر در مرتبۀ برزخیۀ خیالیه می شود و از مرتبۀ برزخیۀ خیالیه هم در آن قوۀ برقیه که همانند برق در عضلات و شریانات برق می زند، تأثیر واقع می شود، و از آن هم در روح بخاری و از روح بخاری به الیاف و اوتار و عضلات و رباطات و تا به آن آخرین مرتبۀ جسمانیت می رسد تا افعال، ظهور و بروز نمایند.
و بالجمله: تأثیر مرتبۀ عقلانی صرف نورانی باید در مرتبۀ برزخیۀ خیالیه باشد و سپس در قوۀ برقیه ای که قوۀ برق جسمانی است که داخل اوتار و الیاف در جریان است و از آن نیز، تأثیر در روح بخاری واقع شود تا به تفصیلی که گفتیم از مرتبۀ آخر، یعنی مرتبۀ اکثف جسمانیت، افعال در عالم شهادت موجود شوند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 328