باب هشتم ابطال تناسخ نفوس و ارواح و رد ادله قائلین به تناسخ
فصل هشتم متعلق اول نفس
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

فصل هشتم متعلق اول نفس

فصل هشتم

 

متعلق اول نفس[1]

‏ ‏

‏به توسط قاعدۀ امکان اشرف در سلسلۀ نزولی اثبات نموده اند که از مبدأ اعلی،‏‎ ‎‏نخست باید موجود مجرد عقلانی بسیط صادر شود‏‎[2]‎‏ و این عالم طبیعت با این جنبۀ‏‎ ‎‏طبیعی، لایق صدور از آن مقام نبوده و ممکن نیست از آن مقام صادر شود، سپس از آن‏‎ ‎‏موجود مجرد بسیطی که از مبدأ اعلی صادر گشته، موجود مجرد دیگری صادر شده تا‏‎ ‎‏به آن اندازه که امکان دارد، عقول طولیه حاصل و موجود شود، موجود شده است.‏

‏چون بین عالم طبیعت و آن عقول مجرده مناسبت نبود، لذا بین اینها هم به توسط‏‎ ‎‏قاعدۀ امکان اشرف و براهین دیگر، عالم برزخ و مُثل معلّقه را اثبات نموده اند که‏‎ ‎‏واسطۀ فیض در استفاضۀ این عالم از افاضۀ عالم عقول باشد؛ چنانکه از روی این‏‎ ‎‏قاعده، اثبات نفوس فلکیه نموده اند، و این ترتیب در قوس نزول و صعود لازم است و‏‎ ‎‏طفره ممکن نیست و در سلسلۀ نظام وجود باید بین مراتب، تناسب ذاتی و هم اُفقیت‏‎ ‎‏محفوظ باشد، پس در سلسلۀ نزولی و در قوس صعودی باید بین مراتب، تناسب‏‎ ‎‏باشد، و هرچه در قوس نزولی نازل می شود «اقلُّ فعلاً و اکثرُ انفعالاً» می باشد، و به‏‎ ‎‏عکس در قوس صعودی هرچه بالا رود، «اکثرُ فعلاً و اقلُّ انفعالاً» می باشد، و در قوس‏‎ ‎‏نزولی، نزول وجود به مرتبۀ هیولی که انفعال محض است، و در قوس صعودی ترقی‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 325

‏وجود به مرتبۀ عقل که فعل محض است، می رسد.‏

‏بلی، در قوس نزول چنانکه گفتیم، این طور نیست که فاصله ای بین عقل و عالم‏‎ ‎‏طبیعت نباشد، بلکه باید عالمی برزخ بین این دو باشد که آخرین مرتبۀ عالم عقل با‏‎ ‎‏اولین مرتبۀ عالم برزخ قریب الافق و هم سنخ باشد، و همین طور آخرین مرتبۀ عالم‏‎ ‎‏برزخ با اعلی مرتبۀ عالم طبیعت و شهادت، هم سنخ و مربوط به هم باشد.‏

‏همین طور در قوس صعودی ـ چنانکه سابقاً  گفته ایم ـ با حرکت جوهریه که‏‎ ‎‏حرکت کمالی است، یک وجود متدرّج الوجود، از نقص رو به کمال می رود. بلی در‏‎ ‎‏اینجا گرچه این شیخِ فانیِ سالخورده همان نطفه بوده است و آن نطفه، این شده‏‎ ‎‏است، ولی اگر مراتب بین الشیخوخة و النطفه الغا شود؛ یعنی اگر کسی یک نظر به‏‎ ‎‏نطفه بیاندازد و از مراحل و مراتب وسطی چشم بپوشد و نظر دیگر به شیخ سالخوردۀ‏‎ ‎‏فانی داشته باشد، لابد حکم به بینونت و غیریت خواهد کرد. ولی اگر مراتب را‏‎ ‎‏پهلوی هم ببیند، هیچ شکی نمی کند که غیر از یک موجودِ صاحب مراتب، چیز‏‎ ‎‏دیگری نیست.‏

‏پس انسان در عین حال که همان نطفه است، اگر به حرکت جوهریه، عقل مجرد‏‎ ‎‏شود یک حقیقت دارای مراتب است، اما نه به طوری که مراتب با هم سنخیت نداشته‏‎ ‎‏باشند، بلکه انسان با یک سنخیت خیلی مناسبی، موجود دارای مراتب است.‏

‏اگر کسی فقط مرتبۀ شهادت را ببیند و بگوید: انسان همین گوشت و پوست و رگ‏‎ ‎‏و خون است و غیر این نیست، چشم بصیرتش کور است و اطلاع بر نفس پیدا نکرده‏‎ ‎‏است.‏

‏و اگر فقط مقام تجردش را ببیند و نفس را غیر این مراتب ملاحظه کند، او هم علم‏‎ ‎‏النفس و معرفة النفس ندارد، و آن کسی علم النفس را داراست که از مرتبۀ شهادت تا‏‎ ‎‏مرتبۀ عقلانیت را ببیند و با ملاحظۀ مراتب، مقامات را دیده باشد، البته در این نظر‏‎ ‎‏می فهمد که نفس، همین مرتبۀ شهادت است و همین مرتبۀ شهادت، مرتبۀ دیگر هم‏‎ ‎‏شده است، ولی اگر مبدأ و منتهی الیه حرکت را ببیند و میانه را الغا کند ـ چون مقام‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 326

‏تجرد عقلانی منعزل از مقام شهادت و غیر آن است و هیچ گونه تناسبی بین اینها‏‎ ‎‏نیست ـ در این ملاحظه، وحدتی را مشاهده نخواهد نمود.‏

‏مَثَل عالم عقول و عالم طبیعت، مَثَل نور و ظلمت است که آن نور است و این‏‎ ‎‏ظلمت و میانشان هیچ ارتباطی نیست. و چون عالم عقل تناسبی با عالم طبیعت ندارد،‏‎ ‎‏در این جسمی که اکثف کثیف است تصرف ندارد، چون آن الطف لطیف است؛ لذا بین‏‎ ‎‏اینها متوسطاتی لازم است که با قاعدۀ امکان اشرف اثبات شده است و آن متوسطات،‏‎ ‎‏عالم مثال و برزخ است، این انسان هم که مرتبۀ عقلانیت دارد نمی تواند با آن مرتبه،‏‎ ‎‏بدون توسط متوسطی در این مرتبۀ اکثف بدن متصرف باشد، لذا لازم است که ادنی‏‎ ‎‏مرتبۀ عقلانی تجردی، با اعلی مرتبه از درجات برزخی که خیال است و بین آنها هیچ‏‎ ‎‏تباینی دیده نمی شود به واسطۀ قرب افق کمالی که این درجۀ اعلی از برزخ و آن درجۀ‏‎ ‎‏ادنی از عقل دارند ارتباط داشته باشند.‏

‏پس عقل در مقام فعّالیت، فیض را بر اعلی مرتبۀ خیال افاضه می کند و خیال، هم‏‎ ‎‏وجهۀ روحانی عقلانی و هم وجهۀ طبیعی جسمانی دارد، ولی با این حال نمی تواند‏‎ ‎‏متعلق به مرتبۀ جسم کثیف که این قشر بدنی است باشد، بلکه یک مرتبه ای از مراتب‏‎ ‎‏جسمانیت لازم است که در لطافت و نورانیت طوری باشد که یکاد ان یکون مرتبةً‏‎ ‎‏برزخیة و ‏‏«‏یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِی ءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ‏»‏‎[3]‎‏ تا آخرین مرتبۀ برزخیه در آن‏‎ ‎‏تأثیر کند، و آن هم به یک درجه پایین تر از خود در لطافت مربوط باشد، و هکذا تا‏‎ ‎‏فیض از آن مقام عقلانیت به این قشر بدنی برسد و تا حرکت بدن و دست و پا حاصل‏‎ ‎‏شود.‏

‏در نتیجه ابتداءً افعال متعقل می شوند، سپس به عالم خیال تنزل می کنند و صور‏‎ ‎‏جزئیۀ آنها متصور می شوند که مرتبۀ ملاحظۀ صلاح و فساد و فایده و عدم فایده است،‏‎ ‎‏و از آن مقام هم تنزل کرده و به آخرین مرتبۀ جسمانی می رسند که در لطافت طوری‏‎ ‎‏است که یکاد ان یکون مترقّیاً بالرتبة البرزخیه و به تدریج از این مرتبه به روح بخاری،‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 327

‏و از آن هم به خون ـ که در این مراتب شوق حاصل می شود ـ و کم کم تنزل به قلب‏‎ ‎‏می نماید، سپس به عضلات و الیاف تا در رگها متنزل شده و در این جسم قشری‏‎ ‎‏منبسط می گردد، سپس از اینها افعال بروز می کنند.‏

‏و بالجمله: آخرین مرتبۀ خیالی، متناسب است با آن قوه ای که در شریانات جریان‏‎ ‎‏داشته که از آن بخار خونی که لطیف تر از خون است حاصل می شود و در سرتاسر بدن‏‎ ‎‏در جریان بوده و در تمام عروق و الیافی که به گوشه و کنار بدن کشیده شده است‏‎ ‎‏می رود و سرانجام از همین دست و پا و قشر بدن که مرتبۀ اکثف بدن و جسم کثیف‏‎ ‎‏است ظهور و بروز می کند.‏

‏والحاصل: افاضات از مقام عقلانیت به طور مستقیم و بلا واسطه در این جسم‏‎ ‎‏کثیف بدنی محال است؛ لذا توسطات لازم است، چنانکه در حرکت جوهریۀ اصلیۀ‏‎ ‎‏یک موجود که از این مقام ادنی به آن مقام عالی ترقی می کند، هر مرتبۀ بالایی‏‎ ‎‏قریب الافق و متناسب با مرتبۀ پایینی است؛ همین طور تا به مقام تجرد عقلانی برسد،‏‎ ‎‏همچنین از آنجا که می خواهد در قشر این طبیعت افاضه داشته باشد بدون واسطۀ‏‎ ‎‏وسایطی که از آنها طی مسیر نموده و به واسطۀ آنها ارتقا یافته است ممکن نیست، پس‏‎ ‎‏ناچار موقع نزول نیز، فیوضات را از مجرای این مجاری و مراتب در عالم صرف‏‎ ‎‏شهادت ابراز نموده و به فعلیت می رساند.‏

‏پس، از مرتبۀ عقلانیت، تأثیر در مرتبۀ برزخیۀ خیالیه می شود و از مرتبۀ برزخیۀ‏‎ ‎‏خیالیه هم در آن قوۀ برقیه که همانند برق در عضلات و شریانات برق می زند، تأثیر‏‎ ‎‏واقع می شود، و از آن هم در روح بخاری و از روح بخاری به الیاف و اوتار و عضلات‏‎ ‎‏و رباطات و تا به آن آخرین مرتبۀ جسمانیت می رسد تا افعال، ظهور و بروز نمایند.‏

‏و بالجمله: تأثیر مرتبۀ عقلانی صرف نورانی باید در مرتبۀ برزخیۀ خیالیه باشد و‏‎ ‎‏سپس در قوۀ برقیه ای که قوۀ برق جسمانی است که داخل اوتار و الیاف در جریان‏‎ ‎‏است و از آن نیز، تأثیر در روح بخاری واقع شود تا به تفصیلی که گفتیم از مرتبۀ آخر،‏‎ ‎‏یعنی مرتبۀ اکثف جسمانیت، افعال در عالم شهادت موجود شوند.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 328

  • )) اسفار، ج 9، ص 74.
  • )) رجوع کنید به: اسفار، ج 7، ص 244 ـ 263.
  • )) نور (24): 35.