مقصد سوم الهیات
غرر فی إثباته تعالی
اثبات واجب تعالی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

اثبات واجب تعالی

فریده اول احکام ذات واجب

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

اثبات واجب تعالی

اثبات واجب تعالی

‏ ‏

‏مفهوم وجود، یعنی هستی، به لحاظ عقلی و تصور فکری چهار قسم تصور دارد:‏

‏اول: جهت تقییدیه و جهت تعلیلیه داشته باشد.‏

‏دوم: تنها جهت تعلیلیه داشته باشد.‏

‏سوم: فقط جهت تقییدیه داشته باشد.‏

‏چهارم: جهت تقییدیه و جهت تعلیلیه نداشته باشد.‏

‏البته چیزی که مشمول مفهوم موجود باشد و فقط جهت تقییدیه داشته باشد لاغیر،‏‎ ‎‏ورای عالم تصور و در عالم خارج وجود نداشته تا مصداق مفهوم موجود باشد. امثلۀ‏‎ ‎‏اقسام سه گانه در ضمن بیان مثال معلوم خواهد شد. اگر تمام این سلسلۀ نظام وجودات‏‎ ‎‏ممکنۀ دار تحقق را به ذهن آورده و ماهیات و حدود وجودات را در دار التجزیة‏‎ ‎‏العقلیه از موجودات گرفته و در یک سلسله منظم نماییم و صرف الوجود مجرد از‏‎ ‎‏ماهیات را در دستۀ دیگری در مقابل ماهیات روبه روی هم قرار دهیم، ماهیات من‏‎ ‎‏حیث هی هی چیزی نبوده؛ نه موجود و نه معدوم می باشند و مفهوم هستی بر آنها‏‎ ‎‏صدق نمی کند. و اما وجودات چون بالفرض وجودات ممکنه اند، علة العلل و مبدأ‏‎ ‎‏المبادی لازم داشته تا خلعت وجودی موجودات از او باشد.‏

‏سپس این وجودات را برآن سلسله ماهیات که بنفسها نه موجود ونه معدوم هستند‏‎ ‎‏و مفهوم هستی بر آنها صادق نیست، منطبق می نماییم. بعد از انضمام و معانقه وجود با‏‎ ‎‏ماهیت، ماهیت به برکت وجود هستی یافته و از این اتحاد و یگانگی چنان اثر وجود را‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 8

‏جذب نموده که بعد از تلبّس و تقمّص به وجود تشخیص آن، ادقّ از ابروان نازنین‏‎ ‎‏است. به طوری که در نظر عرفی و سطحی موجود را ماهیت دانسته و گفته اند: انسان‏‎ ‎‏موجود است نه وجود انسانی. هنگامی که عقل تعمّق کرده و حساب نموده و حال‏‎ ‎‏ماهیت را دیده و حقیقت آن را که از خود حیثیت نداشته ولا موجوده ولا معدومه‏‎ ‎‏ملاحظه نموده، پی برده است که این مزوّر وجود را عاریه نموده و مانند مرأۀ دمیمه که‏‎ ‎‏از خود حُسن ندارد، خود را به زینت وجود مزیّن نموده و متقید به وجود است.‏

‏مفهوم وجود بر ماهیات صادق است؛ چون یک جهت تقییدیه ویک جهت تعلیلیه‏‎ ‎‏دارند، جهت تقییدیه ماهیت موجوده همان تقید به وجود است و چون این وجود،‏‎ ‎‏بالذات ممکن است و مستفاد از غیر است، بنابراین در صدق مفهوم وجود بر آن‏‎ ‎‏احتیاج به علة العلل بوده که اگر او نبود وجود ممکن نیز نبود. پس وجود ممکن معلّل‏‎ ‎‏به وجود غیر و مترشح از غیر است که اگر توجه غیر نبود نشانی از او نبود.‏

‏و بالجمله: اگرچه وجود صرف که از ماهیت مجرد است مصداق و فرد حقیقی‏‎ ‎‏مفهوم عام وجود، یعنی مفهوم وسیع هستی است ولیکن تا نظر اعطایی علة العلل و‏‎ ‎‏سرچشمۀ فیض وجود نباشد، وجود فرد حقیقی از کنگرۀ غیب در صفحۀ عالم‏‎ ‎‏نمی افتد تا فرد آن مفهوم باشد، پس وجود این موجودات هم معلّل به علت و معطی‏‎ ‎‏الوجود است که جهت تعلیلیۀ این وجودات است.‏

‏پس فردی که به نظر عرفی ماهیت و وجود در آن متحد بوده و مفهوم وجود بر آن‏‎ ‎‏صادق است، یک جهت تقییدی داشته که تقید ماهیت به وجود است و یک جهت‏‎ ‎‏تعلیلی دارد؛ زیرا وجودی است که معلّل به علت است.‏

‏به بیان دیگر: اینکه ماهیات بالعرض موجودند، یعنی واسطه در عروض دارند، پس‏‎ ‎‏حقیقت مفهوم وجود بالذات شامل ماهیت نبوده، بلکه به وساطت وجود خاص که‏‎ ‎‏حقیقت مفهوم بر او صادق است، بر ماهیت هم بالعرض و المجاز صادق است.‏

‏و الحاصل: مفهوم عام وجود به واسطۀ مبدأ اعلی بر وجود خاص صادق بوده و به‏‎ ‎‏توسط این وجود خاص، بالعرض بر ماهیت صادق است. و مفهوم عام که عبارت از‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 9

‏هستی است وجودات را شامل می شود ولی به توسط واسطه، که واسطه در ثبوت‏‎ ‎‏است، به این معنی که وجودات ممکنه چون ممکن بوده و نمی توانند بالذات بدون‏‎ ‎‏راهنمایی و قیمومیتِ غیر از کتم عدم بیرون آمده و تحت مفهوم عام به فردیت آن نایل‏‎ ‎‏و موفق شوند؛ لذا روزنه ای و کوّه ای از عالم غیب باز شده و این وجودات را تحت‏‎ ‎‏قیمومیت و خلاقیت خویش از کتم عدم بیرون آورده است و آنها فعلاً بالحقیقه‏‎ ‎‏موجود بوده و مشمول مفهوم هستی اند.‏

‏گرچه به نظر عرفانی، عالم و وجودات خیال است، چنانکه شیخ عبدالرزاق‏‎ ‎‏کاشانی‏‎[1]‎‏ در ذیل آیۀ ‏‏«‏ألَمْ تَرَ إلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ‏»‏‎[2]‎‏ گفته است: «وجود منبسط‏‎ ‎‏ظلّی هست نماست، مثل سایه که هیچ است و خیال می شود که چیزی است».‏‎[3]‎‏ وقتی‏‎ ‎‏نور دور چیزی را می گیرد سایه دیده می شود، نه اینکه سایه هم چیزی باشد، بلکه سایه‏‎ ‎‏عدم است ولی نه عدم بحت بسیط، بلکه عدمی که مربوط به آن نور بوده و اضافۀ به آن‏‎ ‎‏دارد. چنانکه قبل از اشراق شعاع آفتاب، چیزی سایه نداشته و ظلمتِ بحت و بسیط‏‎ ‎‏است، ولی وقتی آفتاب به جرمی می افتد آن جرم سایه پیدا می کند که سایه خود چیزی‏‎ ‎‏نبوده و حقیقت ندارد؛ گرچه از طلوع آفتاب پیدا شده است. و چون نور آفتاب از یک‏‎ ‎‏جهت به جسم می افتد، دنبال آن که نور ندارد، تخیل می شود که آن هم در مقابل نور‏‎ ‎‏چیزی است ولیکن جز خیال چیزی نیست و عدم است ولی نه مطلق عدم، بلکه عدمی‏‎ ‎‏مربوط به نور که وجود آن در آنجا نیست.‏

‏و بالجمله: مفهوم وجود مفهوم بیاض است که مصداق آن در عالم به نحوی است‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 10

‏که باید واسطه در بین باشد، اما واسطه در عروض. مثلاً به جسم که می گوییم ابیض‏‎ ‎‏است، حقیقةً و بالتأمّل ابیض نیست، بلکه در نظر عرف ابیض است و در اصل، حقیقت‏‎ ‎‏بیاض است که موجود شده است، به طوری که اگر ذات بیاض می توانست به تمام‏‎ ‎‏حقیقت بدون اینکه فی الموضوع واقع شود، تحقق پیدا کند، مصداق بیاض بوده و‏‎ ‎‏ابیض او بود، ولیکن اکنون در موضوع واقع شده به گونه ای که موضوع من ذاته‏‎ ‎‏اقتضای بیاض و سواد ندارد. و چون فرد حقیقی بیاض، وجود استقلالی ندارد به طفیل‏‎ ‎‏استقامت و پابرجایی موضوع، ذات بیاض حقیقةً وجود دارد. الاّ اینکه غیر متعمّقین‏‎ ‎‏گمان می کنند که جسم ابیض است در صورتی که جسم ابیض نیست. ابیض، بیاضی‏‎ ‎‏است که به جسم قائم است، ولکن به واسطۀ اتحاد وجودی بیاض با جسم، بیاض‏‎ ‎‏واسطه در عروض شده، بدون اینکه حقیقت جسم ابیض باشد، بلکه به جسم به‏‎ ‎‏واسطۀ معانقۀ آن با بیاض، ابیض گویند. و همچنین است نوری که از شمس آمده و‏‎ ‎‏سطوح اشیاء را منور نموده است. منور واقعی نوری است که بر سطوح افتاده ولکن‏‎ ‎‏بعد از تلبس سطوح به آن، در انظار سطحی، سطوح اجسام منور می نماید در صورتی‏‎ ‎‏که در حقیقت آنها منور نبوده و نور است که منور است، پس به جهت تقیید اجسام به‏‎ ‎‏انوار، اجسام را منور می بینیم.‏

‏چنانکه نورهایی که صفحۀ زمین را پُر کرده اند، نمی توانند از خود وجود نوری‏‎ ‎‏داشته باشند؛ زیرا معلول هستند. پس گرچه مفهوم نور شامل این انوار می شود، ولی‏‎ ‎‏بالذات و بدون علت شامل آنها نمی شود، بلکه آنها به واسطۀ علت توانسته اند واجد‏‎ ‎‏حقیقت وجودیۀ نوریه باشند. پس آنها به جهت تعلیلیه، مشمول مفهوم نور می باشند.‏

‏بعد از آنکه دو قسم از موجودات را ذکر نمودیم که می توانند تحت مفهوم وجود‏‎ ‎‏مندرج باشند و مفهوم هستی بر آنها به جهت تقییدیه و به جهت تعلیلیه صدق نماید،‏‎ ‎‏اکنون می گوییم: ممکن است مفهوم وجود یک فرد و مصداق دیگری داشته باشد که‏‎ ‎‏صدق مفهوم بر او به هیچ کدام از جهت تقییدیه و جهت تعلیلیه نباشد، سپس کلام در‏‎ ‎‏اثبات چنین فردی واقع می شود.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 11

  • )) ملا کمال الدین ابوالغنائم عبدالرزاق بن اسحاق کاشانی از مشاهیر عرفا و متصوفۀ امامیه و از محققین علوم ظاهری و باطنی بوده است. برخی از تألیفات او عبارت است از: اصطلاحات الصوفیه، شرح فصوص الحکم، شرح منازل السائرین، تأویلات القرآن.     وفاتش به سال 730 یا 735 ق. رخ داد.
  • )) فرقان (25): 45.
  • )) رجوع کنید به: تفسیر القرآن الکریم، ج 2، ص 160. گرچه این کتاب منسوب است به شیخ اکبر محیی الدین عربی ولی به تحقیق همان تأویلات ملا عبدالرزاق کاشانی است.