جواب فاضل باغنوی به محقق دوانی و نقد حاجی
فاضل باغنوی به محقق دوانی پاسخ داده است به اینکه: قسمت عقلی مانند تقسیم وهمی بر ملاحظه کردن عقل و تصور نمودن آن هر یک از اقسام و مقسم را به صور متمایز از یکدیگر، موقوف است، جز اینکه باید در تقسیم وهمی، مقسم و اقسام به صور جزئیۀ متمایز از یکدیگر تصور گردد. ولی در تقسیم عقلی تصور مقسم و
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 440
اقسام به صور کلیه کفایت می کند؛ زیرا اگر مقسم و اقسام برای عقل از یکدیگر متمایز نباشند تقسیم شی ء به دو قسم از عقل چگونه تصور می شود؟ چون تقسیم جز تفصیل و تحلیل شی ء واحد، به چند جزء نیست.
صاحب منظومه می فرماید: ایراد باغنوی بر محقق وارد نیست؛ زیرا حاصل گفتۀ او این شد که: عقل صور کلی ـ مثل صورت کلی انسان ـ را درک می کند و در قسمت عقلی تصور صور به طور کلی از سوی عقل کفایت می کند.
و حاصل گفتۀ حاجی این است که: وقتی عقل حکم می کند به اینکه در جسم اجزاء غیر متناهیه هست و یا هر جزئی از جسم متجزی است این علمِ عقل به کثرت است و علم هم عین معلوم است، پس چطور ممکن است گفته شود: در اینجا کثرت عقلی هست ولی قسمت عقلی نیست. پس باید کسی که نظر می کند به اینکه عنوان واحد است، بین علم به وجه شی ء و علم به شی ء به وجهی، فرق بگذارد.
به عبارت دیگر: یک دفعه انسان فقط به خود حقیقت انسان بما انّه حیوان ناطق نگاه می کند و این علم به وجه شی ء و نگاه کردن به خود مرآت و آن را مستقل دیدن است و گاهی انسان به واسطۀ وجه شی ء به شی ء نظر کرده علم به آن پیدا می کند؛ چنانکه به واسطۀ انسان به افراد نگاه می کند و وجه را برای افراد آن عبره قرار می دهد و در حقیقت به واسطۀ انسان به افراد آن علم پیدا می کند.
پس اوّلی علم به کثرت نیست به خلاف دومی که علم به کثرت است؛ چون علم عین معلوم است. بنابراین باید در مورد قسمت عقلی هم کثرت باشد.
نتیجةً با این بیان ثابت شد: ایراد باغنوی بر محقق وارد نیست؛ لذا مرحوم حاجی در ذیل این بیان می فرماید: آیا تحقیق در مورد قضیۀ محصوره این نیست که مفاد آن حکم بر طبیعت است به گونه ای که به جمیع افراد غیرمتناهی سرایت می کند، به خلاف قضیۀ طبیعیه مثل «الانسان نوع» که در آن کثرت نیست. پس موضوع محصوره کأ نّه برزخ بین کثرت محضۀ تفصیلیه و وحدتی است که در موضوع طبیعیه است و بین موضوع محصوره و ما نحن فیه فرقی نیست، جز اینکه در محصوره مثل «کل انسان
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 441
ناطق» کثرت جزئیات و در ما نحن فیه، کثرت اجزاء است که اجزاء واحد را کثیر دیده ایم، و اگر همۀ اجزاء فرضیه برای عقل محاط باشند، لازم نمی آید مقدار جسم غیر متناهی باشد؛ زیرا همۀ آن اجزاء به وجود واحد موجود می باشند و اجزاء عقلی بسیطی می باشند که به حمل اوّلی جسم است و به حمل شایع جسم نیست.
و در وجود ذهنی تحقیق شد که: در حمل چیزی بر چیزی به حمل شایع دو شرط لازم است و با اینکه اجزاء به وجود واحد موجود می باشند کثرت اعتباری صرف نیست؛ چنانکه اگر گفته می شود نقطه مشتمل بر اجزاء است، مراد محض اعتبار است.
و بالجمله: در ما نحن فیه اگر می گوییم اجزاء وحدت دارند کثرت اعتباری صرف نیست، مثل اشتمال ملکۀ علمیه، مانند ملکۀ علمیۀ صاحب جواهر بر علم به جمیع مسائل و مثل اشتمال وجود بسیط بر وجودات اجناس و فصول آن در نفس الامر؛ زیرا آن در عقل کثرت دارد، چون جنس و فصل دارد ولی در خارج جز وجود بسیطی که صورت و ماده ندارد نیست.
سپس محقق دوانی گفته است: وجه تفصّی از اشکال پیش من این است که: چون نظّام ملتزم شده به اینکه وجود آن اجزاء غیر متناهی بالفعل است، بر او لازم می آید که آن اجزاء در افادۀ حجم متساوی باشند و چون باید آن اجزاء حجم جسم را تشکیل دهند و هر جزئی حجمی دارد و اجزاء هم غیر متناهی می باشند، پس حجمها هم غیر متناهی خواهند بود.
و به عبارت دیگر: چون اجزاء غیر متناهی می باشند، حجم جسم نیز که از آنها تشکیل می یابد، غیر متناهی خواهد بود. پس این اشکال به نظّام وارد است، چون ایشان به وجود آن اجزاء بالفعل قائل است.
اما حکما به انقسام جسم به حسب فرض به اجزاء غیر متناهیۀ متناقصه مثل نصف و نصفِ نصف و ... قائل هستند که در ابتدا جسم محدود را به دو قسمت و بعد یک قسمت از آن دو را به دو قسمت دیگر تقسیم می کنیم و همین طور هر جزئی که حاصل شود عقل قائل است به اینکه در او نیز امکان تقسیم وجود دارد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 442
به عبارت دیگر: بنابر قول حکما چیزی که آن را مبدأ قرار داده و به طرف غیر متناهی از حیث عدم محدودیت ببریم به دست نمی آید، بلکه مبدأ متناهی است، یعنی مبدأ جسم به همان صورت متصل وحدانی می باشد، منتها بعد از آنکه مبدأ محدود است، این مبدأ محدود را به طرف پایین می بریم. ولی بنابر قول نظّام مبدأ یک جزء از آن اجزاء است که آن را اخذ نموده و مبدأ قرار می دهیم، سپس یکی دیگر از اجزاء را پهلوی آن می گذاریم و هکذا الی غیر النهایه، و این مستلزم عدم محدودیت جسم است.
صاحب کتاب می گوید: «و فیه کلام»؛ زیرا ممکن است بگوییم که آنها هم به انقسام جسم به اجزاء غیرمتناهیۀ متزایده قائل می باشند؛ چون اجزاء متناقصه در صورتی که از طرف نقصان ملاحظه شوند متزایده خواهند بود، ولیکن در عین حال جسم از حد محدود تجاوز نمی کند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 443