اختلاف حکما در بساطت و ترکّب جسم و ماهیت هیولی
حکما بعد از اتفاق بر اینکه جسم فی نفسه متصل واحد است و الی غیر النهایه، قابل قسمت می باشد در بساطت و ترکب جسم اختلاف نموده اند.
رواقیون به بساطت جسم اعتقاد دارند، پس نزد ایشان جوهر متصل به اعتبار ذات آن، جسم و به اعتبار پذیرفتن صورت نوعیه، هیولی می باشد.
ولیکن مشائین جسم را از صورت و ماده مرکب می دانند، یعنی در حقیقت چهار چیز هست؛ زیرا جوهر متصل، همان صورت جسمیه است و جوهری که محل صورت جسمیه است هیولی است و جوهری که از ماده و صورت مرکب است جسم می باشد و جوهر دیگری هم هست که صورت نوعیه است که عبارت از آن جوهری است که منشأ آثار است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 443
و بالجمله: پیش مشائین دو جوهر است که مجموع آن دو جوهر، جسم است و جوهر متصل صورت جسمیه است و جوهر دیگری که محل آن است هیولی است و آن جوهری که منشأ آثار است صورت نوعیه می باشد.
إنّ الهیولی العمّ أعنی ما حمل قوّة شیء أثبتت کلّ الملل
یعنی: آنچه قوۀ شیئی را حمل می کند، همۀ ملل آن را اثبات کرده اند.
و به عبارت دیگر: هیولی به معنای حامل قوه و جوهری که بر او انفعالات عارض می شوند، پیش همۀ ملل اتفاقی است و همچنین هیولی به حسب این مفهوم، معلوم الإ نّیة والوجود است؛ چون وقتی گفته می شود: نطفه، حیوان و بیضه، جوجه و بذر، نبات شد یا باید در این صورت گفت: نطفه باقی است، پس لازم می آید نطفه در آنِ واحد هم نطفه و هم حیوان باشد و یا باید گفت: نطفه به طور کلی باطل شده و حیوان موجود شده است، در این فرض نطفه حیوان نشده است، بلکه به طور کلی باطل شده و حیوان از کتم عدم حاصل شده است و این هم مثل فرض سابق باطل است. پس فرض دیگری باقی می ماند و آن اینکه جوهری است که صورت نطفه ای از آن خلع شده و بر آن صورت حیوانیت پوشیده است و این فرض اخیر مصحّح این است که انسان بگوید: این زرع از بذر آن، و این جوجه از بیضۀ آن، و این انسان از نطفۀ آن می باشد.
پس اینکه هیولی به حسب این مفهوم، معلوم الإ نّیة والوجود است حتی نزد عامۀ مردم، ظاهر شد لکن نزاع در ماهیت آن است که آیا ماهیت آن، نفس جوهر متصل است، یعنی همان نطفه مثلاً علقه شده است؛ چنانکه رواقیون و افلاطون می گویند. ویا جوهری ابسط از آن جوهر متصل است واین جوهر ابسط را مادة المواد گویند. و یا اجزاء لا یتجزی و جواهر افراد است چنانکه قائلین به جزء لایتجزی می گویند. و یا اینکه همان اجرام صغار صلبه است که در تمام این اختلافات و تغیرات موجود است و هرچه از عنصریت و نامیت و حیوانیت و غیر آنها حاصل می شود همه عوارض می باشند، چنانکه ذی مقراطیس می گوید و فعلاً هم اروپاییان به همین قول قائل شده و
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 444
می گویند: بیش از اجرام صغار صلبه جوهری در عالم نیست و چیزهای دیگر اعراض و کیفیات می باشند.
لذا گفته ایم که در هیولی بالمعنی الاعم که پیش همۀ ملل ثابت و معلوم الإ نّیة والوجود است اختلاف است که آیا واحد و یا کثیر است و علی کل تقدیر آیا جسم است یا خیر؟ پس اگر واحد و جسم باشد قول اشراقیین و رواقیین است و اگر واحد و غیر جسم باشد که ماده است قول مشائین است و اگر کثیر و جسم باشد قول ذی مقراطیس است و اگر کثیر و غیر جسم باشد قول متکلمین می باشد. پس بین این چهار گروه در ماهیت هیولی تشاجر است و آنچه پیش همۀ آنها مسلم است این است که هیولی جوهر است. البته قول دیگری هم هست و آن اینکه هیولی عرض است و آن، قول ضرار متکلم است که به نظّام هم نسبت داده شده است ولکن آن سخیف است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 445