مقصد چهارم طبیعیات
بیان اقوال در حقیقت جسم طبیعی
اختلاف حکما در بساطت و ترکّب جسم و ماهیت هیولی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

اختلاف حکما در بساطت و ترکّب جسم و ماهیت هیولی

فریده اول حقیقت جسم طبیعی / غرر فی ذکر الأقوال فی حقیقة الجسم الطبیعی

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

اختلاف حکما در بساطت و ترکّب جسم و ماهیت هیولی

اختلاف حکما در بساطت و ترکّب جسم و ماهیت هیولی

‏حکما بعد از اتفاق بر اینکه جسم فی نفسه متصل واحد است و الی غیر النهایه،‏‎ ‎‏قابل قسمت می باشد در بساطت و ترکب جسم اختلاف نموده اند.‏

‏رواقیون به بساطت جسم اعتقاد دارند، پس نزد ایشان جوهر متصل به اعتبار ذات‏‎ ‎‏آن، جسم و به اعتبار پذیرفتن صورت نوعیه، هیولی می باشد.‏‎[1]‎

‏ولیکن مشائین جسم را از صورت و ماده مرکب می دانند،‏‎[2]‎‏ یعنی در حقیقت چهار‏‎ ‎‏چیز هست؛ زیرا جوهر متصل، همان صورت جسمیه است و جوهری که محل‏‎ ‎‏صورت جسمیه است هیولی است و جوهری که از ماده و صورت مرکب است جسم‏‎ ‎‏می باشد و جوهر دیگری هم هست که صورت نوعیه است که عبارت از آن جوهری‏‎ ‎‏است که منشأ آثار است.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 443

‏و بالجمله: پیش مشائین دو جوهر است که مجموع آن دو جوهر، جسم است و‏‎ ‎‏جوهر متصل صورت جسمیه است و جوهر دیگری که محل آن است هیولی است و‏‎ ‎‏آن جوهری که منشأ آثار است صورت نوعیه می باشد.‏

‏ ‏

إنّ الهیولی العمّ أعنی ما حمل  ‎ ‎قوّة شیء أثبتت کلّ الملل

‏ ‏

‏یعنی: آنچه قوۀ شیئی را حمل می کند، همۀ ملل آن را اثبات کرده اند.‏

‏و به عبارت دیگر: هیولی به معنای حامل قوه و جوهری که بر او انفعالات عارض‏‎ ‎‏می شوند، پیش همۀ ملل اتفاقی است و همچنین هیولی به حسب این مفهوم، معلوم‏‎ ‎‏الإ نّیة والوجود است؛ چون وقتی گفته می شود: نطفه، حیوان و بیضه، جوجه و بذر،‏‎ ‎‏نبات شد یا باید در این صورت گفت: نطفه باقی است، پس لازم می آید نطفه در آنِ‏‎ ‎‏واحد هم نطفه و هم حیوان باشد و یا باید گفت: نطفه به طور کلی باطل شده و حیوان‏‎ ‎‏موجود شده است، در این فرض نطفه حیوان نشده است، بلکه به طور کلی باطل شده‏‎ ‎‏و حیوان از کتم عدم حاصل شده است و این هم مثل فرض سابق باطل است. پس‏‎ ‎‏فرض دیگری باقی می ماند و آن اینکه جوهری است که صورت نطفه ای از آن خلع‏‎ ‎‏شده و بر آن صورت حیوانیت پوشیده است و این فرض اخیر مصحّح این است که‏‎ ‎‏انسان بگوید: این زرع از بذر آن، و این جوجه از بیضۀ آن، و این انسان از نطفۀ آن‏‎ ‎‏می باشد.‏

‏پس اینکه هیولی به حسب این مفهوم، معلوم الإ نّیة والوجود است حتی نزد عامۀ‏‎ ‎‏مردم، ظاهر شد لکن نزاع در ماهیت آن است که آیا ماهیت آن، نفس جوهر متصل‏‎ ‎‏است، یعنی همان نطفه مثلاً علقه شده است؛ چنانکه رواقیون و افلاطون می گویند. ویا‏‎ ‎‏جوهری ابسط از آن جوهر متصل است واین جوهر ابسط را مادة المواد گویند. و یا‏‎ ‎‏اجزاء لا یتجزی و جواهر افراد است چنانکه قائلین به جزء لایتجزی می گویند. و یا‏‎ ‎‏اینکه همان اجرام صغار صلبه است که در تمام این اختلافات و تغیرات موجود است‏‎ ‎‏و هرچه از عنصریت و نامیت و حیوانیت و غیر آنها حاصل می شود همه عوارض‏‎ ‎‏می باشند، چنانکه ذی مقراطیس می گوید و فعلاً هم اروپاییان به همین قول قائل شده و‏‎ ‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 444

‏می گویند: بیش از اجرام صغار صلبه جوهری در عالم نیست و چیزهای دیگر اعراض‏‎ ‎‏و کیفیات می باشند.‏

‏لذا گفته ایم که در هیولی بالمعنی الاعم که پیش همۀ ملل ثابت و معلوم الإ نّیة‏‎ ‎‏والوجود است اختلاف است که آیا واحد و یا کثیر است و علی کل تقدیر آیا جسم‏‎ ‎‏است یا خیر؟ پس اگر واحد و جسم باشد قول اشراقیین و رواقیین است و اگر واحد و‏‎ ‎‏غیر جسم باشد که ماده است قول مشائین است و اگر کثیر و جسم باشد قول‏‎ ‎‏ذی مقراطیس است و اگر کثیر و غیر جسم باشد قول متکلمین می باشد. پس بین این‏‎ ‎‏چهار گروه در ماهیت هیولی تشاجر است و آنچه پیش همۀ آنها مسلم است این است‏‎ ‎‏که هیولی جوهر است. البته قول دیگری هم هست و آن اینکه هیولی عرض است و‏‎ ‎‏آن، قول ضرار متکلم‏‎[3]‎‏ است‏‎[4]‎‏ که به نظّام هم نسبت داده شده است‏‎[5]‎‏ ولکن آن سخیف‏‎ ‎‏است.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 445

  • )) رجوع کنید به: معتبر، ج 3، ص 195؛ حکمة الاشراق، در مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، ج 2، ص 74 ـ 82.
  • )) شفا، بخش الهیات، ص315 ـ 322؛ شرح اشارات، ج 2، ص 36 ـ 47؛ التحصیل، ص312 ـ 320.
  • )) ضرار بن عمرو متکلم امام فرقۀ ضراریه ـ از فِرَق جبریه ـ است. آنان در عقایدشان، از اشاعره و معتزله متأثر هستند. ضرار می گوید: خداوند در روز قیامت، در بهشت دیده می شود و افعال بندگان، مخلوق خداوند است و بنده مکتسب آن می باشد، حجتِ پس از پیامبر به اجماع معیّن می شود و خبر واحد از او پذیرفته نمی شود. نیز مصحف عبدالله بن مسعود و ابیّ بن کعب را نمی پذیرند و می گویند: خداوند آنها را نازل نکرده است.     ضرار معتقد است: امامت در غیر قریش هم واقع می شود و حتی اگر امر امامت بین قرشی و نبطی مردّد شود، نبطی را مقدّم می داریم چون او در عدد کمتر و وسیله اش ضعیف تر است و زمانی که با شریعت مخالفت ورزد، خلعش آسان تر است.
  • )) رجوع کنید به: نقد المحصل، ص 189؛ شرح مقاصد، ج 3، ص 23.
  • )) رجوع کنید به: ملل و نحل، ج 1، ص 58؛ اسفار، ج 5، ص 67 ـ 68.