مقصد سوم الهیات
بیان اینکه علم واجب اضافه اشراقیه است
عدم مغایرت وحدت ذات با کثرت مفاهیم
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

عدم مغایرت وحدت ذات با کثرت مفاهیم

فریده دوم احکام صفات واجب / غرر فی أنّ علمه بالأشیاء بالعقل البسیط و الإضافة الإشراقیة

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

عدم مغایرت وحدت ذات با کثرت مفاهیم

عدم مغایرت وحدت ذات با کثرت مفاهیم

‏بعد از تمهید این مقدمه باید گفت: حضرت حق صرف الوجود است و صرف‏‎ ‎‏الوجود صرف الکمال است و همۀ ذات، مقابل همۀ مفاهیم کمالیه قرار دارد و به همان‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 178

‏صرافت ذات و صراحت ذات که واجب الوجود است، به همان صراح ذات عالم است‏‎ ‎‏و همچنین تمام ذات مقابل قدرت است، کله العلم و کله القدره و کله النور و کله الوجود.‏

‏وبالجمله: تمام ذات در مقابل تمام این مفاهیم کمالیه واقع است و در عین حال،‏‎ ‎‏ذات در کمال بساطت و وحدت خود باقی است و تعدد این مفاهیم کمالیه، موجب‏‎ ‎‏تعدد آن نمی شود و ذات در این مرتبۀ واحدیت، دارای تمام اوصاف جمالیه و اسماء‏‎ ‎‏حسنی است ولذا وجود منبسط اطلاقی احاطی که اضافۀ اشراقیه و معلول او و صادر‏‎ ‎‏از اوست، به خاطر وحدت ذات، وحدت و بساطت داشته و بین این وجود منبسط و‏‎ ‎‏اضافۀ اشراقیه و بین ذات، فرقی در جهت وحدت نیست مگر اینکه عبد اوست.‏

‏والحاصل: در عین بساطت ذات و وحدت وجود حق با صدق مفاهیم متکثرۀ‏‎ ‎‏کمالیه بر آن، از او یک وجود طویل و یک شعاع پهناور بسیطی صادر شده که:‏

‏ ‏

‏همه عالم صدای نغمۀ اوست‏  ‎ ‎‏که شنید این چنین صدای دراز‏‎[1]‎

‏ ‏

‏و چنانکه در مرتبۀ واحدیت وجود اسماء کمالیه وحدت را منثلم نمی کند، این‏‎ ‎‏وجود منبسط بسیط هم، در عین بساطت و وحدت، واجد اسماء و صفات کمالیه بوده‏‎ ‎‏بدون اینکه وحدت آن انثلام یابد و این وجود منبسط از هیچ جهت فرقی با مبدأ اعلی‏‎ ‎‏نداشته مگر اینکه کمال او تنزلی بوده و کمال مبدأ، کامل و تمام بلکه فوق التمام‏‎ ‎‏می باشد و او این جهت تنزلی و تنقصی را که عبارت از جهت صدوری است، دارد که‏‎ ‎‏در حقیقت، معلولیت و صرف ربط و تعلق به مبدأ بوده و به تمام هویت متعلِّق و‏‎ ‎‏مربوط به مبدأ بوده؛ چنانکه مبدأ به تمام هویت متعلَّق و مربوط الیه است و قیام‏‎ ‎‏وجودی او به وجود قیومی مبدأ است، تنها فرق از این جهت است که مرتبۀ او ناقص و‏‎ ‎‏نازل است و الاّ او آیت معلولی مبدأ بوده و هر کمالی که در مبدأ به نحو اعلی و فوق‏‎ ‎‏التمام و وجوب بالذات وجود دارد، در او هم به نحو تنقص و تنزل هست و چنانکه‏‎ ‎‏وحدت مبدأ به تکثر مفاهیم منثلم نمی شود، بلکه کله الوجود و کله القدره و کله العلم و‏‎ ‎‏کله الاراده، وجود منبسط هم مع بساطتها تمامش قدرت خداوند و علم خداوند و‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 179

‏ارادۀ خداوند و جمال خداوندی است بدون اینکه وحدت و بساطت آن انثلام یابد؛‏‎ ‎‏زیرا چنانکه گفتیم همۀ این اوصاف کمالیه مصداقاً عین وجود است بدون اینکه در‏‎ ‎‏مقابل آنها چیز دیگری غیر از وجود باشد و چنانکه در مورد ذات خداوند اثبات‏‎ ‎‏نمودیم که او صرف الوجود و صرف العلم و صرف القدره و صرف الاراده است،‏‎ ‎‏وجود منبسط هم به اضافۀ اشراقیه، وجودی معلولی و تنزلی است، پس حقیقت وجود‏‎ ‎‏منبسط هم وجود است، منتها وجود متنزل کمالی.‏

‏پس صدق مفاهیم کمالیه بر وجود منبسط، موجب تعدد آن نمی شود چنانکه در‏‎ ‎‏مبدأ موجب تعدد نیست و وجود منبسط هیچ فرقی با مبدأ نداشته مگر اینکه عبد‏‎ ‎‏اوست و حقیقت علم که از فیاض علی الاطلاق متنزل شده عین این وجود منبسط‏‎ ‎‏است و وجود منبسط کله القدره و کله الاراده و کله النور و کله الظهور و کله الوجود که‏‎ ‎‏همۀ اینها اسماء حسنی می باشند و چنانکه در مرتبۀ ذات و واحدیت اسماء جمالیه‏‎ ‎‏موجود است در وجود منبسط هم نمونۀ آنها هست بدون اینکه تفاوتی از جهت‏‎ ‎‏وحدت مصداقی در کار باشد.‏

‏والحاصل: در عالم، غیر جمال و کمال او چیزی نیست و این وجود به هر اندازه‏‎ ‎‏باشد، ماهیت علم و قدرت و اراده به همان اندازه خواهد بود؛ زیرا غیری نیست و یک‏‎ ‎‏هویت بسیطه است که علم و قدرت و ارادۀ فعلی خداوند است، لذا آشنایان باب‏‎ ‎‏حقایق فرموده اند: ‏‏«نحن والله الأسماء الحسنی».‏‎[2]‎

‏از اینجا معلوم می شود که چرا نفس مجرد نمی تواند وجودات عینیۀ خارجیه را به‏‎ ‎‏حضور خود مشرّف ببیند؛ چون نسبت به آنها علیتی نداشته و بین او و آنها طولیتی در‏‎ ‎‏کار نیست، بلکه در عرض آنهاست؛ لذا نمی تواند بالذات عالم به آنها باشد؛ چرا که‏‎ ‎‏حضوری که ملاک علم است برای نفس نسبت به آنها نیست، بنابراین نفس به جهت‏‎ ‎‏اِعداد وسایل، در عالم و حیطۀ فعالیت خود خلاق صور گشته و چون نفس، علت آن‏‎ ‎‏صور است و آن صور به اضافۀ اشراقیۀ نفس موجودند، بنابراین آنها، هم علم و هم‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 180

‏اراده و هم قدرت نفس می باشند و دیگر نفس، یک اراده ندارد تا اراده کند و بعد این‏‎ ‎‏صور را خلق نماید، بلکه ارادۀ آنها عین وجود آنها در نفس است و ارادۀ آنها مانند‏‎ ‎‏ارادۀ اشیاء خارجیه نیست که اول آنها را در خارج تصور نموده و بعد فایدۀ آنها و‏‎ ‎‏سپس عدم ضرر آنها را تصور نماید تا بالاخره آنها را موجود نماید، بلکه این صور‏‎ ‎‏ذهنیه عین ارادۀ آنهاست و در خلاقیت صور ذهنیه طی مراتب اراده نیست.‏

‏و بالجمله: بعد از آنکه نفس این صور را خلق کرد، به جهت تطابق و تشابه ناچیزی‏‎ ‎‏که صور با خارج دارند، خارج به واسطۀ آنها معلوم می شود، البته نه بالذات بلکه‏‎ ‎‏بالعرض، ولیکن خود آنها صور معلوم بالذات بوده و صور دیگری که به واسطۀ آنها‏‎ ‎‏معلوم باشند در کار نیست، بلکه خود آنها هم علم و هم معلوم بوده و معلوم عین علم‏‎ ‎‏و علم عین معلوم می باشد؛ چنانکه خود آنها قدرت نفس بوده و قدرت نفس عین آنها‏‎ ‎‏می باشد و همین طور سایر صفات، چون همۀ اعیان خارجیه معلول ذات احدیت‏‎ ‎‏هستند، نه متقیداً به تقیدی و نه متخصصاً به تخصصی، بلکه یک وجود منبسط به‏‎ ‎‏اضافۀ اشراقیه فضای عالم را پُر کرده است بدون اینکه با ذات مبدأ و اسماء و صفات او‏‎ ‎‏فرقی داشته باشد، مگر اینکه وجود منبسط مرتبۀ نقص است، لذا علم در عالم، علم‏‎ ‎‏اوست به علم تنزلی و وجود، وجود اوست به وجود تنزلی معلولی، و قدرت، قدرت‏‎ ‎‏اوست به قدرت تنزلی معلولی، و تمام اوصاف کمالیه به طور تنزل از کمال اوست و هر‏‎ ‎‏کمال و جمالی که دیده می شود، از شعاع مبدأ کمال است و هر نقصی که دیده می شود‏‎ ‎‏از لوازم مرتبۀ معلولیت است که بالذات از جهت کمال نسبت به علت، تنقص دارد و به‏‎ ‎‏هر اندازه واسطه بین معلول و علت کمتر باشد کمالش بیشتر و نقصش کمتر خواهد‏‎ ‎‏بود و هر اندازه وساطت بیشتر باشد، تنقص نیز بیشتر می شود تا به هیولای اُولی برسد‏‎ ‎‏که آخرین مرتبه ای است که نور وجود منبسط به آنجا رسیده که نزدیک به ابهام و‏‎ ‎‏متشابک با عدم و متعانق با نیستی است و در حقیقت محل اختلاط نور و ظلمت است؛‏‎ ‎‏نور آن از مبدأ و ظلمت آن از تنقص و جهت عدمی اوست.‏

‏و بالجمله: جهات تنقص از او نبوده و از او غیر جهت وجودی که منشأ همۀ‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 181

‏کمالات است، چیز دیگری صادر نمی شود و این وجود منبسط ظلّ رب است ‏‏«‏ألَمْ تَرَ‎ ‎إلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ‏»‏‎[3]‎‏ و این نور، جلوه ای از نور او و جلوه ای از جمال اوست‏‎ ‎‏«‏اَللّٰهُ نُورُ السَّمـٰوَاتِ وَ الْأرْضِ‏»‏‏.‏‎[4]‎

‏و این حقیقت هویتی بسیط است؛ زیرا این هویت بسیطه از آن هویت بسیطه است‏‎ ‎‏که در حال بساطت، هم اول و هم آخر و هم ظاهر است، علم و نور و ظهور و وجود و‏‎ ‎‏موجود است ‏‏«‏هُوَ الْأوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ‏»‏‏،‏‎[5]‎‏ این ظلّ بسیط نیز علم و نور و‏‎ ‎‏قدرت و اراده است ولیکن منفصل از ذات؛ ظلّ ذات و شعاع ذات و ربط به ذات است‏‎ ‎‏و هیچ فرقی از جهت بساطت و وحدت و عدم انثلام آن به واسطۀ صدق مفاهیم‏‎ ‎‏کمالیه، با ذات مبدأ نداشته جز اینکه مخلوق او و صادر از اوست. در ادعیۀ رجبیه‏‎ ‎‏است: ‏‏«لا فرق بینک و بینها إلاّ أ نّهم عبادک و خلقک فتقها و رتقها بیدک»‏‏ تا آنجا که‏‎ ‎‏عرض می کند: ‏‏«فبهم ملأت سمائک و أرضک حتّی ظهر أن لا إله إلاّ أنت»‏‎[6]‎‏ و حضرت‏‎ ‎‏امیر ‏‏علیه السلام‏‏ همین مضمون را در ادعیه شعبانیه فرموده است.‏‎[7]‎

‏و بالجمله: معلوم شد که وجود منبسط، علم و معلوم و قدرت و اراده است و این‏‎ ‎‏طبیعت «ید» خداوند است ‏‏«خمّرت طینة آدم بیدی أربعین صباحاً»‏‎[8]‎‏ خود طبیعت به‏‎ ‎‏واسطۀ لواحق و کسر و انکسار و گذشتن دهور، ید خداوندی است، مگر ید بیش از‏‎ ‎‏این کارها انجام می دهد؟‏

‏این است که ارادۀ فعلی و علم فعلی همه در خارج یک هویت بسیطه بیش نیست.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 182

  • )) ترجیع بند فخرالدین عراقی.
  • )) اصول کافی، ج 1، ص 143، حدیث 4.
  • )) فرقان (25): 45.
  • )) نور (24): 35.
  • )) حدید (57): 3.
  • )) مصباح المتهجد، ص 740 ؛ مفاتیح الجنان، ادعیۀ روزهای ماه رجب، توقیع ناحیۀ مقدسه.
  • )) شاید اشاره به این فقره از مناجات شعبانیه است: «... فَتَصِلَ إلیٰ مَعدِن العَظَمة و تَصیرَ أرواحُنا مُعلّقَةً بعزّ قدسک». رجوع کنید به: اقبال الاعمال، ص 685؛ مفاتیح الجنان، اعمال مشترکۀ ماه شعبان.
  • )) علم الیقین، ج 2، ص 832.