عدم مغایرت وحدت ذات با کثرت مفاهیم
بعد از تمهید این مقدمه باید گفت: حضرت حق صرف الوجود است و صرف الوجود صرف الکمال است و همۀ ذات، مقابل همۀ مفاهیم کمالیه قرار دارد و به همان
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 178
صرافت ذات و صراحت ذات که واجب الوجود است، به همان صراح ذات عالم است و همچنین تمام ذات مقابل قدرت است، کله العلم و کله القدره و کله النور و کله الوجود.
وبالجمله: تمام ذات در مقابل تمام این مفاهیم کمالیه واقع است و در عین حال، ذات در کمال بساطت و وحدت خود باقی است و تعدد این مفاهیم کمالیه، موجب تعدد آن نمی شود و ذات در این مرتبۀ واحدیت، دارای تمام اوصاف جمالیه و اسماء حسنی است ولذا وجود منبسط اطلاقی احاطی که اضافۀ اشراقیه و معلول او و صادر از اوست، به خاطر وحدت ذات، وحدت و بساطت داشته و بین این وجود منبسط و اضافۀ اشراقیه و بین ذات، فرقی در جهت وحدت نیست مگر اینکه عبد اوست.
والحاصل: در عین بساطت ذات و وحدت وجود حق با صدق مفاهیم متکثرۀ کمالیه بر آن، از او یک وجود طویل و یک شعاع پهناور بسیطی صادر شده که:
همه عالم صدای نغمۀ اوست که شنید این چنین صدای دراز
و چنانکه در مرتبۀ واحدیت وجود اسماء کمالیه وحدت را منثلم نمی کند، این وجود منبسط بسیط هم، در عین بساطت و وحدت، واجد اسماء و صفات کمالیه بوده بدون اینکه وحدت آن انثلام یابد و این وجود منبسط از هیچ جهت فرقی با مبدأ اعلی نداشته مگر اینکه کمال او تنزلی بوده و کمال مبدأ، کامل و تمام بلکه فوق التمام می باشد و او این جهت تنزلی و تنقصی را که عبارت از جهت صدوری است، دارد که در حقیقت، معلولیت و صرف ربط و تعلق به مبدأ بوده و به تمام هویت متعلِّق و مربوط به مبدأ بوده؛ چنانکه مبدأ به تمام هویت متعلَّق و مربوط الیه است و قیام وجودی او به وجود قیومی مبدأ است، تنها فرق از این جهت است که مرتبۀ او ناقص و نازل است و الاّ او آیت معلولی مبدأ بوده و هر کمالی که در مبدأ به نحو اعلی و فوق التمام و وجوب بالذات وجود دارد، در او هم به نحو تنقص و تنزل هست و چنانکه وحدت مبدأ به تکثر مفاهیم منثلم نمی شود، بلکه کله الوجود و کله القدره و کله العلم و کله الاراده، وجود منبسط هم مع بساطتها تمامش قدرت خداوند و علم خداوند و
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 179
ارادۀ خداوند و جمال خداوندی است بدون اینکه وحدت و بساطت آن انثلام یابد؛ زیرا چنانکه گفتیم همۀ این اوصاف کمالیه مصداقاً عین وجود است بدون اینکه در مقابل آنها چیز دیگری غیر از وجود باشد و چنانکه در مورد ذات خداوند اثبات نمودیم که او صرف الوجود و صرف العلم و صرف القدره و صرف الاراده است، وجود منبسط هم به اضافۀ اشراقیه، وجودی معلولی و تنزلی است، پس حقیقت وجود منبسط هم وجود است، منتها وجود متنزل کمالی.
پس صدق مفاهیم کمالیه بر وجود منبسط، موجب تعدد آن نمی شود چنانکه در مبدأ موجب تعدد نیست و وجود منبسط هیچ فرقی با مبدأ نداشته مگر اینکه عبد اوست و حقیقت علم که از فیاض علی الاطلاق متنزل شده عین این وجود منبسط است و وجود منبسط کله القدره و کله الاراده و کله النور و کله الظهور و کله الوجود که همۀ اینها اسماء حسنی می باشند و چنانکه در مرتبۀ ذات و واحدیت اسماء جمالیه موجود است در وجود منبسط هم نمونۀ آنها هست بدون اینکه تفاوتی از جهت وحدت مصداقی در کار باشد.
والحاصل: در عالم، غیر جمال و کمال او چیزی نیست و این وجود به هر اندازه باشد، ماهیت علم و قدرت و اراده به همان اندازه خواهد بود؛ زیرا غیری نیست و یک هویت بسیطه است که علم و قدرت و ارادۀ فعلی خداوند است، لذا آشنایان باب حقایق فرموده اند: «نحن والله الأسماء الحسنی».
از اینجا معلوم می شود که چرا نفس مجرد نمی تواند وجودات عینیۀ خارجیه را به حضور خود مشرّف ببیند؛ چون نسبت به آنها علیتی نداشته و بین او و آنها طولیتی در کار نیست، بلکه در عرض آنهاست؛ لذا نمی تواند بالذات عالم به آنها باشد؛ چرا که حضوری که ملاک علم است برای نفس نسبت به آنها نیست، بنابراین نفس به جهت اِعداد وسایل، در عالم و حیطۀ فعالیت خود خلاق صور گشته و چون نفس، علت آن صور است و آن صور به اضافۀ اشراقیۀ نفس موجودند، بنابراین آنها، هم علم و هم
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 180
اراده و هم قدرت نفس می باشند و دیگر نفس، یک اراده ندارد تا اراده کند و بعد این صور را خلق نماید، بلکه ارادۀ آنها عین وجود آنها در نفس است و ارادۀ آنها مانند ارادۀ اشیاء خارجیه نیست که اول آنها را در خارج تصور نموده و بعد فایدۀ آنها و سپس عدم ضرر آنها را تصور نماید تا بالاخره آنها را موجود نماید، بلکه این صور ذهنیه عین ارادۀ آنهاست و در خلاقیت صور ذهنیه طی مراتب اراده نیست.
و بالجمله: بعد از آنکه نفس این صور را خلق کرد، به جهت تطابق و تشابه ناچیزی که صور با خارج دارند، خارج به واسطۀ آنها معلوم می شود، البته نه بالذات بلکه بالعرض، ولیکن خود آنها صور معلوم بالذات بوده و صور دیگری که به واسطۀ آنها معلوم باشند در کار نیست، بلکه خود آنها هم علم و هم معلوم بوده و معلوم عین علم و علم عین معلوم می باشد؛ چنانکه خود آنها قدرت نفس بوده و قدرت نفس عین آنها می باشد و همین طور سایر صفات، چون همۀ اعیان خارجیه معلول ذات احدیت هستند، نه متقیداً به تقیدی و نه متخصصاً به تخصصی، بلکه یک وجود منبسط به اضافۀ اشراقیه فضای عالم را پُر کرده است بدون اینکه با ذات مبدأ و اسماء و صفات او فرقی داشته باشد، مگر اینکه وجود منبسط مرتبۀ نقص است، لذا علم در عالم، علم اوست به علم تنزلی و وجود، وجود اوست به وجود تنزلی معلولی، و قدرت، قدرت اوست به قدرت تنزلی معلولی، و تمام اوصاف کمالیه به طور تنزل از کمال اوست و هر کمال و جمالی که دیده می شود، از شعاع مبدأ کمال است و هر نقصی که دیده می شود از لوازم مرتبۀ معلولیت است که بالذات از جهت کمال نسبت به علت، تنقص دارد و به هر اندازه واسطه بین معلول و علت کمتر باشد کمالش بیشتر و نقصش کمتر خواهد بود و هر اندازه وساطت بیشتر باشد، تنقص نیز بیشتر می شود تا به هیولای اُولی برسد که آخرین مرتبه ای است که نور وجود منبسط به آنجا رسیده که نزدیک به ابهام و متشابک با عدم و متعانق با نیستی است و در حقیقت محل اختلاط نور و ظلمت است؛ نور آن از مبدأ و ظلمت آن از تنقص و جهت عدمی اوست.
و بالجمله: جهات تنقص از او نبوده و از او غیر جهت وجودی که منشأ همۀ
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 181
کمالات است، چیز دیگری صادر نمی شود و این وجود منبسط ظلّ رب است «ألَمْ تَرَ إلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ» و این نور، جلوه ای از نور او و جلوه ای از جمال اوست «اَللّٰهُ نُورُ السَّمـٰوَاتِ وَ الْأرْضِ».
و این حقیقت هویتی بسیط است؛ زیرا این هویت بسیطه از آن هویت بسیطه است که در حال بساطت، هم اول و هم آخر و هم ظاهر است، علم و نور و ظهور و وجود و موجود است «هُوَ الْأوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ»، این ظلّ بسیط نیز علم و نور و قدرت و اراده است ولیکن منفصل از ذات؛ ظلّ ذات و شعاع ذات و ربط به ذات است و هیچ فرقی از جهت بساطت و وحدت و عدم انثلام آن به واسطۀ صدق مفاهیم کمالیه، با ذات مبدأ نداشته جز اینکه مخلوق او و صادر از اوست. در ادعیۀ رجبیه است: «لا فرق بینک و بینها إلاّ أ نّهم عبادک و خلقک فتقها و رتقها بیدک» تا آنجا که عرض می کند: «فبهم ملأت سمائک و أرضک حتّی ظهر أن لا إله إلاّ أنت» و حضرت امیر علیه السلام همین مضمون را در ادعیه شعبانیه فرموده است.
و بالجمله: معلوم شد که وجود منبسط، علم و معلوم و قدرت و اراده است و این طبیعت «ید» خداوند است «خمّرت طینة آدم بیدی أربعین صباحاً» خود طبیعت به واسطۀ لواحق و کسر و انکسار و گذشتن دهور، ید خداوندی است، مگر ید بیش از این کارها انجام می دهد؟
این است که ارادۀ فعلی و علم فعلی همه در خارج یک هویت بسیطه بیش نیست.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 182