دو اشکال بر موضوع بودن هیولی در حرکت
اول اینکه: اگر چیزی در تجدد و تدرج باشد، معنای آن این است که سابقاً چیزی بوده و او رفته است و لاحقاً چیز دیگری آمده است، پس در چنین چیزی بقا نیست.
دوم اینکه: شما گفتید موضوع حرکت جوهری هیولی است و آن باقی است، و حال آنکه چنین نیست، هیولی به خودی خود نمی تواند به چیزی متصف باشد، بلکه او تابع است و چنانکه در مرتبۀ ذات، اتصال و انفصال نداشته و با متصل، متصل و با منفصل، منفصل است، همچنین در مرتبۀ ذات جز به تبع صورت بقا و زوال ندارد و چون که صورت سیال است، پس برای هیولی بقایی نیست.
برای دفع این دو ایراد حاجی گفته است:
و قد یجی البقاء فی التدرّج کما الهیولی فعلها القوّة جی
یعنی: بقای هر چیزی با خود او مناسب است.
و ممکن نیست گفته شود که اشیاء سیّاله بقا ندارند، چیزی که نحوۀ وجود آن تدریجی است بقای آن همان تدرّج است؛ چنانکه هر چیزی ولو بالقوه باشد فعلیت دارد؛ زیرا لااقل در بالقوه بودن فعلی است و اگر بخواهد در آن هم بالقوه باشد معدوم می شود.
والحاصل: ایشان در بیان دفع شبهۀ اول می فرماید: بعد از آنکه دانستی که وحدت و شخصیت هیولی به وجود اوست، یعنی وحدت و شخصیت لایق به ذات مبهمۀ هیولی، به وجود اوست که قوۀ صرف است و چنین نیست که شخصیت هیولی به غیر خودش باشد؛ زیرا ممکن نیست شخصیت وجودی به غیر آن وجود باشد، چون شخصیت با وجود مساوق است. پس شخصیت و وجود هر چیزی به خود اوست، ولیکن وحدت و شخصیت هیولی از موجود مفارق با شرکت علت مقارن مستفاد می باشد و آنچه به واسطۀ او هیولی بقای حقیقی دارد موجود مفارق ومثال نوری و
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 498
رب النوع است. ولی اکنون سخن ما در آن چیزی است که بقای هیولی به واسطۀ اوست و او برای هیولی شریکة العله است و واحد بالعموم است که عبارت از صور باشد. لذا در جواب این ایراد و ایراد دوم که عبارت بود از اینکه هیولی از خود بقا ندارد و در اموری از قبیل اتصال و انفصال و بقا و زوال، تابع صورت است می گوییم:
گرچه هیولی تابع است، ولی چون صورت دارای نحوه ای از بقا می باشد پس هیولی هم ولو از باب تبعیت که نزد خصم مسلّم است، باقی است.
برای جوهر صوری یک فرد زمانی است که آن مانند حرکت توسطیه بر وجه انطباق بر زمان نیست و مستمر و تدریجی النسب است.
حرکت توسطیه عبارت است از: «کون الشی ء منفصلاً عن مبدأ الحرکة ولکن لما یتصل بمنتهاها»، پس متحرک مادامی که متحرک است بین اَین ها و مقادیر و کمّیات متوسط است.
و به عبارت دیگر: حرکت توسطیه، بودن متحرک است به گونه ای که هر حدی از حدود مسافت که ملاحظه شود قبل از آنِ وصول به آن حد در آن نبوده و بعد از آنِ وصول به آن حد نیز در آن نخواهد بود. پس حرکت توسطیه بذاتها حالت بسیطۀ ثابته است و سیلان در نسب آن به حسب موازاتش با حدود مسافت است. بنابراین: توسط، یک امر مستمری است و این فرد زمانی هم امر مستمری است.
و همچنین برای جوهر صوری یک فرد زمانی است که آن مانند حرکت قطعیه منطبق و متصل است و حرکت قطعیه همان نسبت حرکت توسطیه به حدود مسافت است و حرکت توسطیه به اعتبار نسب آن به حدود، دارای سیلان است وسیلان امر تدریجی است وحرکت قطعیه گرچه تدریجی الحدوث است لیکن قارّ است و دارای بقا است، منتها بقای آن مناسب با حال اوست.
و چون گفتیم: حرکت قطعیه عبارت از نسب حرکت توسطیه به حدود است و این نسب پشت سر هم و به نحو تدریج و اتصال است و اخلالی در بین آنها نیست که حرکت توسطیه به یک حدی نسبت داده نشود تا طفره حاصل شود و اتصال با
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 499
وحدت شخصیه مساوق است، پس آن فرد زمانی منطبق هم دارای اتصال است، منتها اتصال آن مانند اتصال نسب به حدودات است و با وحدت شخصیه مساوق می باشد.
بنابراین: بقای فرد زمانی اول عین تدرج در نسب و بقای فرد زمانی دوم عین تدرج در ذات است. پس هر دو فرد زمانی صورت بقا دارند، منتها بقای هرچیزی به نحوی است؛ چنانکه بقای سرمدی به نحوی و بقای دهری به نحوی و بقای زمانی با هر دو قسم آن به نحوی است چنانکه وحدت هم در هر چیزی به نحوی است، مثلاً وحدت در کمّ منفصل عین کثرت است و همچنین فعلیت هر چیزی هم به نحوی است، مثل اینکه فعلیت هیولی عین قوه است.
پس برای هیولی به حسب آن چیزهایی که بقای هیولی به آنهاست، انحایی از بقا هست و آن چیزهایی که بقای هیولی به آنهاست: یکی مثال نوری و دیگری فرد زمانی اول صورت و دیگری فرد زمانی دوم صورت است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 500