مقصد چهارم طبیعیات
موضوع و بقای آن در حرکت جوهری
دو اشکال بر موضوع بودن هیولی در حرکت
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

دو اشکال بر موضوع بودن هیولی در حرکت

فریده دوم در لواحق جسم طبیعی / غرر فی تعیین موضوع هذه الحرکة و دفع ما قالوا من بقاء عدم الموضوع

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

دو اشکال بر موضوع بودن هیولی در حرکت

دو اشکال بر موضوع بودن هیولی در حرکت

‏اول اینکه: اگر چیزی در تجدد و تدرج باشد، معنای آن این است که سابقاً چیزی‏‎ ‎‏بوده و او رفته است و لاحقاً چیز دیگری آمده است، پس در چنین چیزی بقا نیست.‏

‏دوم اینکه: شما گفتید موضوع حرکت جوهری هیولی است و آن باقی است، و‏‎ ‎‏حال آنکه چنین نیست، هیولی به خودی خود نمی تواند به چیزی متصف باشد، بلکه‏‎ ‎‏او تابع است و چنانکه در مرتبۀ ذات، اتصال و انفصال نداشته و با متصل، متصل و با‏‎ ‎‏منفصل، منفصل است، همچنین در مرتبۀ ذات جز به تبع صورت بقا و زوال ندارد و‏‎ ‎‏چون که صورت سیال است، پس برای هیولی بقایی نیست.‏‎[1]‎

‏برای دفع این دو ایراد حاجی گفته است:‏

‏ ‏

و قد یجی البقاء فی التدرّج  ‎ ‎کما الهیولی فعلها القوّة جی

‏ ‏

‏یعنی: بقای هر چیزی با خود او مناسب است.‏

‏و ممکن نیست گفته شود که اشیاء سیّاله بقا ندارند، چیزی که نحوۀ وجود آن‏‎ ‎‏تدریجی است بقای آن همان تدرّج است؛ چنانکه هر چیزی ولو بالقوه باشد فعلیت‏‎ ‎‏دارد؛ زیرا لااقل در بالقوه بودن فعلی است و اگر بخواهد در آن هم بالقوه باشد معدوم‏‎ ‎‏می شود.‏

‏والحاصل: ایشان در بیان دفع شبهۀ اول می فرماید: بعد از آنکه دانستی که وحدت و‏‎ ‎‏شخصیت هیولی به وجود اوست، یعنی وحدت و شخصیت لایق به ذات مبهمۀ‏‎ ‎‏هیولی، به وجود اوست که قوۀ صرف است و چنین نیست که شخصیت هیولی به غیر‏‎ ‎‏خودش باشد؛ زیرا ممکن نیست شخصیت وجودی به غیر آن وجود باشد، چون‏‎ ‎‏شخصیت با وجود مساوق است. پس شخصیت و وجود هر چیزی به خود اوست،‏‎ ‎‏ولیکن وحدت و شخصیت هیولی از موجود مفارق با شرکت علت مقارن مستفاد‏‎ ‎‏می باشد و آنچه به واسطۀ او هیولی بقای حقیقی دارد موجود مفارق ومثال نوری و‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 498

‏رب النوع است. ولی اکنون سخن ما در آن چیزی است که بقای هیولی به واسطۀ‏‎ ‎‏اوست و او برای هیولی شریکة العله است و واحد بالعموم است که عبارت از صور‏‎ ‎‏باشد. لذا در جواب این ایراد و ایراد دوم که عبارت بود از اینکه هیولی از خود بقا‏‎ ‎‏ندارد و در اموری از قبیل اتصال و انفصال و بقا و زوال، تابع صورت است می گوییم:‏

‏گرچه هیولی تابع است، ولی چون صورت دارای نحوه ای از بقا می باشد پس‏‎ ‎‏هیولی هم ولو از باب تبعیت که نزد خصم مسلّم است، باقی است.‏

‏برای جوهر صوری یک فرد زمانی است که آن مانند حرکت توسطیه بر وجه‏‎ ‎‏انطباق بر زمان نیست و مستمر و تدریجی النسب است.‏

‏حرکت توسطیه عبارت است از: «کون الشی ء منفصلاً عن مبدأ الحرکة ولکن لما‏‎ ‎‏یتصل بمنتهاها»، پس متحرک مادامی که متحرک است بین اَین ها و مقادیر و کمّیات‏‎ ‎‏متوسط است.‏

‏و به عبارت دیگر: حرکت توسطیه، بودن متحرک است به گونه ای که هر حدی از‏‎ ‎‏حدود مسافت که ملاحظه شود قبل از آنِ وصول به آن حد در آن نبوده و بعد از آنِ‏‎ ‎‏وصول به آن حد نیز در آن نخواهد بود. پس حرکت توسطیه بذاتها حالت بسیطۀ ثابته‏‎ ‎‏است و سیلان در نسب آن به حسب موازاتش با حدود مسافت است. بنابراین: توسط،‏‎ ‎‏یک امر مستمری است و این فرد زمانی هم امر مستمری است.‏

‏و همچنین برای جوهر صوری یک فرد زمانی است که آن مانند حرکت قطعیه‏‎ ‎‏منطبق و متصل است و حرکت قطعیه همان نسبت حرکت توسطیه به حدود مسافت‏‎ ‎‏است و حرکت توسطیه به اعتبار نسب آن به حدود، دارای سیلان است وسیلان امر‏‎ ‎‏تدریجی است وحرکت قطعیه گرچه تدریجی الحدوث است لیکن قارّ است و دارای‏‎ ‎‏بقا است، منتها بقای آن مناسب با حال اوست.‏

‏و چون گفتیم: حرکت قطعیه عبارت از نسب حرکت توسطیه به حدود است و این‏‎ ‎‏نسب پشت سر هم و به نحو تدریج و اتصال است و اخلالی در بین آنها نیست که‏‎ ‎‏حرکت توسطیه به یک حدی نسبت داده نشود تا طفره حاصل شود و اتصال با‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 499

‏وحدت شخصیه مساوق است، پس آن فرد زمانی منطبق هم دارای اتصال است،‏‎ ‎‏منتها اتصال آن مانند اتصال نسب به حدودات است و با وحدت شخصیه‏‎ ‎‏مساوق می باشد.‏

‏بنابراین: بقای فرد زمانی اول عین تدرج در نسب و بقای فرد زمانی دوم عین تدرج‏‎ ‎‏در ذات است. پس هر دو فرد زمانی صورت بقا دارند، منتها بقای هرچیزی به نحوی‏‎ ‎‏است؛ چنانکه بقای سرمدی به نحوی و بقای دهری به نحوی و بقای زمانی با هر دو‏‎ ‎‏قسم آن به نحوی است چنانکه وحدت هم در هر چیزی به نحوی است، مثلاً وحدت‏‎ ‎‏در کمّ منفصل عین کثرت است و همچنین فعلیت هر چیزی هم به نحوی است، مثل‏‎ ‎‏اینکه فعلیت هیولی عین قوه است.‏

‏پس برای هیولی به حسب آن چیزهایی که بقای هیولی به آنهاست، انحایی از بقا‏‎ ‎‏هست و آن چیزهایی که بقای هیولی به آنهاست: یکی مثال نوری و دیگری فرد زمانی‏‎ ‎‏اول صورت و دیگری فرد زمانی دوم صورت است.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 500

  • )) شفا، بخش طبیعیات، ص 43؛ مباحث مشرقیه، ج 1، ص 707.