تقریر مجدد از پاسخ صدر المتألهین
اما مسلک آخوند که به حرکت جوهریه قائل است این است که ایشان علاوه بر حرکت افلاک، قائل به حرکت در ذات و جوهر هر چیزی است که هر برگ و سنگ و خاک و حیوان و انسانی، یک حرکت مخصوص به خود دارد.
و به عبارت دیگر: هر یک از این موجودات جزئیه، زمان جزئی مختص به خود دارند؛ زیرا زمان عبارت از امتداد حرکت است، یعنی اجزاء زمان با حرکت منطبق است و از آن منتزع می شود و چون هر چیزی حرکت دارد، پس هر چیزی زمان دارد؛ گرچه زمان، زمان جزئی باشد. خلاصه ما می بینیم هر وجودی از این موجوداتی که مشاهَد ماست زمان صغر و طفولیت و زمان شباب و زمان کهولت و پیری و فرسودگی دارد؛ چه جماد یا نبات و یا انسان باشد.
البته تأثیر حرکت افلاک بر روی عالم اجسام زمینی و گذشتن شب و روز در
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 391 کهولت و طفولیت، خیلی معلوم نیست. بلی می بینیم که موجودی حرکت می کند و از یک وجب بودن به یک ذرع شدن می رسد و از نقص رو به کمال می گذارد و از قصر رو به طول حرکت می کند.
منتها حرکت موجودات عالم طبیعت، حد دارد و سرانجام به حدی که منتهی الیه اوست می رسد. مثلاً حرکت زید از طفولیت تا کهولت است و یا حرکت فلان درخت، مثلاً از درون دانه تا حد ده ذرعی است و بعد از آنکه به کمال خود رسید در حرکت او وقفه حاصل می شود و می پوسد و از بین می رود. پس این حرکات، حادث و متغیر است و نمی تواند به قدیم مرتبط باشد.
ولی یک حرکت دیگری است که آن حرکت طبع کل است، یعنی عالم اجسام روی هم رفته یک طبع دارد که رو به کمال در حرکت است و حرکت در جوهر آن است، لیکن این حرکت دیگر از طرف اول و آخر حد ندارد. نبات گرچه در حد نباتی خود حرکت محدود دارد ولی در حرکت طبع کل ـ که به صورت نباتی آن مربوط نیست، بلکه به ماده اش ربط دارد ـ محدودیت ندارد و لذا بعد از اینکه نبات، حرکت در صورت نباتی را تمام کرد، ساکن نیست، بلکه در جوهرش حرکت دارد؛ گرچه از حرکت در نباتیت فارغ شده است.
و بالجمله: این طبع کل است که از نقص رو به کمال حرکت دارد و لذا وارد عالم برزخ می شود و همین عالم طبیعت است که با رو به کمال رفتن در سایۀ حرکت جوهری، به عالم برزخ می رسد و حقیقت جوهریه اش برزخی می شود و سرانجام قیامتی برپا می شود.
والحاصل: نحوۀ وجود طبع کل، وجودی است که به این نحو در حرکت است و از نقص رو به کمال می رود و این حرکت ابدی و ازلی است، یعنی هرچه عقل ما، قدم به جلو بگذارد و همچنین هرچه قدم به بعد بگذارد، این طبع کل هم هست و دائماً در جوهر آن حرکت است. بلی، معنای قدیم بودن طبع کل این نیست که قدم آن مانند قدم باری باشد که در رتبۀ او و هم دوش با او باشد، بلکه سِمَت
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 392 آن معلولیت است ولیکن از علت قدیم منفک نیست.
بنابراین: نمی توان اشکال کرد که چگونه علت قدیم بود ولی متعلق ارادۀ او نبود و سپس علت اراده کرد، تا ربط بین آن دو تصحیح نشود بلکه متعلق اراده هم بوده است، منتها نحوۀ وجود آن به گونه ای است که دارای تغیر و حدوث است و آناً فآناً متجدد می شود ولیکن یک حقیقت است و چنانکه قبلاً شرح دادیم که اصل وجود عقل اول از علت صادر شده است ولی نقص نسبت به علت، ذاتی آن است و نقص از مبدأ صادر نشده است، همچنین در ما نحن فیه اصل وجود که دائمی است از علت صادر شده و علاوه بر آن تغیر و حدوثِ وجود، صادر نشده است. و چون حرکت طبع کل دائمی است، موجودات هم به تبع آن، حرکت دائمی دارند و از اینجاست که می بینیم موجودات حرکات موقّته دارند؛ زیرا اصل مادۀ آنها در طبع کل هست ولذا حرکت در صورت نوعیۀ آنها هم تابع آن حرکت طبع کل است، پس این حرکات به حرکت طبع کل و به واسطۀ آن به علل سابق مربوط است. آنچه بیان شد، خلاصۀ پاسخ بنابر مسلک آخوند بود.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 393