مقصد سوم الهیات
براهین حکمای طبیعی بر اثبات واجب
اثبات واجب از طریق حرکت نفس
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

اثبات واجب از طریق حرکت نفس

فریده اول احکام ذات واجب / غرر فی إثباته تعالی / اثبات واجب تعالی

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

اثبات واجب از طریق حرکت نفس

اثبات واجب از طریق حرکت نفس

‏تردیدی نیست که انسان به علم محیط جامع میل دارد، البته چنانکه گفتیم انسان‏‎ ‎‏عاشق مفهوم علم نبوده، بلکه به آنچه در خارج متحقق است عشق می ورزد؛ آن هم نه‏‎ ‎‏به علم مقید، بلکه به علم محیط جامع میل دارد. نه تنها علم این گونه است، بلکه تمام‏‎ ‎‏معشوقهای انسان چنین است، مثلاً سلطان قبل از رسیدن به سلطنت گمان می کند که‏‎ ‎‏سلطنت بر ایران برای او کافی است، وقتی سلطان ایران شد از تقید منزجر بوده و‏‎ ‎‏می خواهد سلطان ممالک هم جوار شود. اگر روزی بر زمین مسلط شود و بداند که‏‎ ‎‏سلطنت بر کرۀ مریخ هم ممکن است، دلش می خواهد به آنجا قشون بفرستد.‏

‏گمان نشود که انسان از باب جهل مرکب به زنی که وجودش زیباست عالم شده و‏‎ ‎‏به او عشق پیدا می کند، در صورتی که معشوقش اصلاً وجود ندارد؛ زیرا گفته ایم:‏‎ ‎‏ضروری است متضایفان در خارج متکافئان باشند و آن شخص عاشق وجود زیبای‏‎ ‎‏ذهنی نبوده؛ چون آن وجود مقید بوده و در خارج هم که وجود ندارد، پس عشق آن‏‎ ‎‏شخص متعلق به جمال مطلق بما انّه جمال مطلق است.‏

‏و همچنین اگر انسان علمی غیر از این علوم تصور نماید و حال آنکه آن علم در‏‎ ‎‏خارج وجود نداشته باشد، نمی توان گفت این حب بدون محبوب است؛ زیرا وجود‏‎ ‎‏ذهنی مقید است و حب به چیزی بما انّه مقید تعلق نمی گیرد و خارج هم از آنچه‏‎ ‎‏شخص گمان کرده بود خلوّ داشته و بنابر آنچه گفتیم متضایفان در خارج متکافئان‏‎ ‎‏بوده، پس برای این حب معشوقی است ولی نه بما انّه مقید، بل بما انّه مطلق غیر‏‎ ‎‏محدود و آن علم غیر محدود است.‏

‏و بالجمله: در عائلۀ بشری دو فطرت اصلی است، یکی عشق به کمال مطلق و‏‎ ‎‏دیگر انزجار از نقص. انسان در عین حال که به علم فلسفه عشق دارد از اینکه آن را کم‏‎ ‎‏می داند منزجر است گرچه ذات آن مطلوب اوست. این دو فطرت با حقیقت انسانیت‏‎ ‎‏متعانق است. منتها انسان در تمییز معشوق اشتباه داشته و معشوق خود را گم کرده‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 53

‏است. گمان می کند کمال در مال است یا در نیل به وصال فلان زن است یا در عالم‏‎ ‎‏بودن به فلان علم است؛ وقتی به آن می رسد می بیند کمال مطلق نبوده و ناقص است،‏‎ ‎‏این است که از آن گذشته و در آن واقف نمی شود.‏

‏والحاصل: حتی اشقی الاشقیا طالب کمال است، لکن در تمییز مابه الکمال به خطا‏‎ ‎‏رفته است. یزید کمال خود را در قتل حسین  ‏‏علیه السلام‏‏ می دانست.‏

‏و بالجمله: هر کسی در تمییز این معشوق خطا نموده است، تو گمان می کنی آن‏‎ ‎‏معشوق، دانستن استصحاب است، تاجر گمان می کند جمع مال است و عالم موسیقی‏‎ ‎‏گمان می کند آواز لطیف است.‏

‏والحاصل: تمام مردم یک عشق و یک معشوق دارند، بلکه همۀ عالم یک معشوق‏‎ ‎‏داشته و تعدد معشوق محال است. یک عشق و یک معشوق است و آن کمال اتمّ اکمل‏‎ ‎‏غیر محدود است. منتها ذره ای از آن کمال بر این سلسلۀ نظام بسط پیدا کرده است و‏‎ ‎‏وقتی عاشق کل، اثر معشوق را می بیند، عاشق ظل و اثر و نشانه هم می گردد، چون‏‎ ‎‏ذره ای از کمال مطلق در این سلسلۀ نظام عالم، اشراق نموده و این علوم نشانۀ آن علم‏‎ ‎‏غیر محدود است؛ لذا انسان عاشق این علوم است. در عین حالی که ذاتاً عاشق است از‏‎ ‎‏آن جهتِ نقصی و تقیدی منزجر می باشد.‏

‏و بالجمله: عشق یکی، معشوق یکی است و همه بالقهر و الجبر به دنبال آن معشوق‏‎ ‎‏می گردند و شاید این معنی از ابن عباس‏‎[1]‎‏ در تفسیر ‏‏«‏وَقَضَی رَبُّکَ ألاَّ تَعْبُدُوا إلاَّ إیَّاهُ‏»‏‎[2]‎‎ ‎‏باشد که اصلاً تبدل فطرت به استحالۀ عقلیه محال است و همه مجبورند نسبت به آن‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 54

‏کمال مطلق تعبد داشته باشند و از آن اطاعت نمایند‏‎[3]‎‏ «وبه تطمئنّ القلوب» و«لکل علی‏‎ ‎‏بابه عکوف» غایة الغایات اوست، منتها تقصیر در تمییز آن کمال اکمل و اتمّ است.‏

‏و بالجمله: فطرت عشق به کمال در جبلّت تودۀ بشر به ودیعت گذاشته شده است.‏‎ ‎‏اگر از آن در اخبار به فطرت توحید و فطرت اسلام تعبیر نموده اند،‏‎[4]‎‏ همۀ آنها‏‎ ‎‏صحیح است.‏

‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 55

  • )) عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب، پسرعموی پیامبر  صلی الله علیه و آله وسلم و امیرالمؤمنین  علیه السلام، سه سال قبل از هجرت در مکه به دنیا آمد و از شاگردان خاص و شیعیان علی  علیه السلام به شمار می رود. از او به «حبر الاُمّه» و «ترجمان القرآن» تعبیر شده است. وی از طبقۀ اول مفسران اسلامی و در حدیث، فقه، شعر و انساب عرب دارای مقام شامخی است.     در سال 68 ق. در طائف وفات کرد و محمد بن حنفیه بر وی نماز گزارد.
  • )) اسراء (17): 23.
  • )) رجوع کنید به: الدرّ المنثور، ج 4، ص 170.
  • )) رجوع کنید به: تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص 182 ـ 185.