مرتبۀ صرف دارای کمالات سایر مراتب و خالی از شوائب آنهاست
پس به حکم اینکه این وجودات از وجود و حد ـ که همان نقصان کمال مرتبۀ فوق است ـ مخلوط می باشند، باید مبدأ، واجد کمال این معالیل باشد بدون جهت نقصی که از ناحیه معلولیت آنهاست و با فرض اصالت وجود جهت وجودی این معالیل اصل است که کمال آنهاست.
بنابراین: مبدأ، صرف الوجود بوده و هیچ شوب و خلطی در او نبوده و هیچ نقصی
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 214 در آن متصور نیست. و چون گفتیم معلول یک جهت وجدان از کمال علت و یک جهت نقص داشته و علت در مرتبۀ تمام کمالیت و معلول در کمال ناقص می باشد، پس علت، همۀ کمالات معلول را به نحو اتمّ داراست و چون وجود همۀ معالیل از علة العلل بوده و او واجب الوجود است و علتی ندارد لذا او صرف الحقیقه و بدون محدودیت خواهد بود. و هر چیزی که صرف و صاحب مراتب باشد مرتبۀ صرف، جامع کمالات مراتب سفلی بوده و مخلوط و ضعیف نخواهد بود.
پس واجب تعالی صرف الوجود است و صرف یعنی: حقیقةٌ واحدة غیر مخلوطة بشی ء اصلاً، بسیطة غیر محدودة التی لیست الاّ الحقیقة الصرفه. بنابراین: واجب الوجود یعنی وجود خالص و غیر مخلوط.
از مقدمۀ سوم معلوم شد که جهت نزولی حقیقت معلول، جهت نقصی و فقدان کمال است و در کمال غیر خالص، طرف نقص که حد کمال است حقیقت را تحدید نموده و آن را فاقد یک مرتبه از مراتب اکمل از آن قرار می دهد و این، فقدانِ چیزی است بعد از آنکه وجدانِ چیزی نیز هست.
ماهیات از همان جهت عدمی منتزع می شوند و عدم چیزی نیست تا ماهیات مفاهیمی باشند که دارای مصادیق حقه اند: «إنْ هِیَ إلاَّ أسْمَاءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أ نْتُمْ وَ آبَاؤکُمْ».
و بالجمله: با توجه به اینکه وجود واجب الوجود در رأس نظام وجود قرار گرفته و صرف الوجود است و معنای صرافت در وجود این است که هیچ مفهوم عدمی از آن انتزاع نشود، پس از تمام ذات، چیزی غیر از مفهوم وجود منتزع نمی گردد و هر مفهومی که از ذات انتزاع شود، از وجود منتزع گردیده و هیچ مفهوم ماهیتی، که جهت عدمی است از آن انتزاع نمی شود و الاّ ترکیب لازم آمده و ترکیب مستلزم امکان و آن منافی با وجوب وجود است.
خلاصه: معنای صرف این است که هر چه وارسی شود چیزی غیر از یک حقیقت
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 215 و هویت پیدا نمی شود و مابازاء تمام مفاهیمی که انتزاع شود یک حقیقت است، و این گونه نیست که منشأ انتزاع یکی مقابل با منشأ انتزاع دیگری و مباین با آن باشد، بلکه مقابل هر مفهومی عین آن چیزی است که در مقابل دیگری واقع شده است به خلاف وجودی که در آن مقابل اصل وجود مفهوم دیگری است که مقابل جهت نقص و عدم کمال اوست. در وجود صرف مفهومی که بر عدم کمال وجود دیگری در آن دلالت کند نیست.
و الحاصل: در وجودات ممکنه دو جهت کمال و نقص است و اگر در مقابل مفهوم وجود که از حقیقت و کمال ذات باری انتزاع می شود، مفهومی که در مقابل عدم کمالات وجودات دیگر در او باشد منتزع شود، لازم می آید در ذات دو جهت ـ یکی جهت کمال و دیگری جهت نقص، یعنی نبود کمالات وجودات دیگر ـ در آن باشد و لازمۀ آن نقص و ترکیب در ذات بوده و آن منافی با وجوب وجود می باشد؛ زیرا هویتی خواهد بود که از وجدان و فقدان و از شی ء و عدم کمال شی ء دیگری مرکب است که از فقدان کمال دیگری، ماهیت انتزاع می شود. و در نتیجه چیزی که آن را صرف فرض کردیم از وجدان و فقدان مختلط می شود و در صورتی صرف خواهد بود که به تمام هویت وجدان باشد.
اجمالاً ما سه مقدمه ذکر نمودیم: یکی اینکه باری تعالی به تمام بساطت بسیط بوده و هیچ گونه ترکیبی اعم از تحلیلی و خارجی در او نیست، و دیگر اینکه اصل، وجود است، و سوم اینکه وجود حق، صرف است و لا یشوبه شی ء، و صرف الشی ء آن است که تمام مفاهیم منتزعه جز در مقابل حقیقت واحده نباشد.
و اینکه گفتیم: ذات احدیت وجود صرف است، یعنی غیر از حقیقت واحده نیست و باید مفاهیم منتزعۀ از او به یک امر برگردد، که آن وجود است و مفهومی مقابل مفهوم وجود نیست و اگر مفهوم دیگری مقابل مفهوم وجود باشد که از چیزی حکایت کند که مفهوم وجود از غیر او حکایت می نماید، لازمۀ آن این است که: ما فرضناه بسیطاً لم یکن بسیطاً و ما فرضناه صرفاً لم یکن صرفاً.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 216 وجود صرف را در مرتبۀ ذات، نمی توان به نداشتن کمال وجودات دیگر تحدید و تنقیص کرد.
وجود بالذات کمال است، منتها در وجودات محدوده، کمال محدود است و با اینکه محدود است ولیکن اصل آن آنجا هست و اگر بگوییم این کمالات وجودات محدوده در مرتبۀ ذات صرف الوجود نیست او را از این کمالات تنقیص کرده و در نتیجه او را محدود نموده ایم و معنای آن این است که ذیل ردای کمالیت او به این کمالات نمی رسد و این نرسیدن معنای عدمی است و اگر این معنای عدمی که فقدان است در ذات تصور شود، باید مفهومی از آن حکایت کند که مقابل مفهوم حاکی از وجدان در او باشد و این ترکیب و عدم صرافت است و آن منافی با وجوب وجود بوده و مناسب با موجودات ممکنه می باشد که دارای ماهیت و وجودند. پس نباید در ذات صرف غیر از یک جهت، جهت دیگری باشد که مفهومی غیر از مفهوم وجود از آن حاکی باشد.
بلی، مفاهیم کثیره از ذات احدیت منتزع می شود و یقال علیه: العالم و القادر و الرحمن و الرحیم و الصادق و المتکلم.
ولیکن بنابر اصالت وجود گرچه مفهوم علم غیر از مفهوم قدرت است ولی مرجع آنها وجود است و اوصاف کمالیه از مجمع کمال که وجود است انتزاع می شوند، یعنی همۀ کمالات مانند علم و قدرت، وجود است و غیر از آن چیزی نیست؛ زیرا مجعول بالذات غیر از وجود چیزی نیست و در طی مباحث سابقه گفتیم که تنها وجود به جعل بسیط مجعول بوده و حقیقةً موجود می باشد و ماهیت، هیچ ولا شی ء است ولا شی ء قابل جعل نیست و از کمال، کمال صادر می شود و به واسطۀ سنخیت بین علت و معلول وقتی علت صرف الکمال و صرف الوجود باشد، آنچه از او صادر می شود نیز کمال است چنانکه اثبات نمودیم که علت صرف الوجود در رأس وجود قرار گرفته و هیچ عدمی در او راه نداشته و به تمام وجود تام و به تمام کمال کامل می باشد.
پس قضیۀ جعل، صدور کمال از کمال بوده و این صدور بدون نقص در مصدر
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 217 می باشد؛ چون نقص منافی صرفیت است و چیزی که صرف نیست واجب الوجود نیست و ما واجب الوجود را فرض کرده ایم.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 218