مقصد سوم الهیات
بیان اینکه علم واجب اضافه اشراقیه است
مرتبه صرف دارای کمالات سایر مراتب و خالی از شوائب آنهاست
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مرتبه صرف دارای کمالات سایر مراتب و خالی از شوائب آنهاست

فریده دوم احکام صفات واجب / غرر فی أنّ علمه بالأشیاء بالعقل البسیط و الإضافة الإشراقیة

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

مرتبه صرف دارای کمالات سایر مراتب و خالی از شوائب آنهاست

مرتبۀ صرف دارای کمالات سایر مراتب و خالی از شوائب آنهاست

‏پس به حکم اینکه این وجودات از وجود و حد ـ که همان نقصان کمال مرتبۀ فوق‏‎ ‎‏است ـ مخلوط می باشند، باید مبدأ، واجد کمال این معالیل باشد بدون جهت نقصی که‏‎ ‎‏از ناحیه معلولیت آنهاست و با فرض اصالت وجود جهت وجودی این معالیل اصل‏‎ ‎‏است که کمال آنهاست.‏

‏بنابراین: مبدأ، صرف الوجود بوده و هیچ شوب و خلطی در او نبوده و هیچ نقصی‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 214

‏در آن متصور نیست. و چون گفتیم معلول یک جهت وجدان از کمال علت و یک‏‎ ‎‏جهت نقص داشته و علت در مرتبۀ تمام کمالیت و معلول در کمال ناقص می باشد،‏‎ ‎‏پس علت، همۀ کمالات معلول را به نحو اتمّ داراست و چون وجود همۀ معالیل از علة‏‎ ‎‏العلل بوده و او واجب الوجود است و علتی ندارد لذا او صرف الحقیقه و بدون‏‎ ‎‏محدودیت خواهد بود. و هر چیزی که صرف و صاحب مراتب باشد مرتبۀ صرف،‏‎ ‎‏جامع کمالات مراتب سفلی بوده و مخلوط و ضعیف نخواهد بود.‏

‏پس واجب تعالی صرف الوجود است و صرف یعنی: حقیقةٌ واحدة غیر مخلوطة‏‎ ‎‏بشی ء اصلاً، بسیطة غیر محدودة التی لیست الاّ الحقیقة الصرفه. بنابراین: واجب‏‎ ‎‏الوجود یعنی وجود خالص و غیر مخلوط.‏

‏از مقدمۀ سوم معلوم شد که جهت نزولی حقیقت معلول، جهت نقصی و فقدان‏‎ ‎‏کمال است و در کمال غیر خالص، طرف نقص که حد کمال است حقیقت را تحدید‏‎ ‎‏نموده و آن را فاقد یک مرتبه از مراتب اکمل از آن قرار می دهد و این، فقدانِ چیزی‏‎ ‎‏است بعد از آنکه وجدانِ چیزی نیز هست.‏

‏ماهیات از همان جهت عدمی منتزع می شوند و عدم چیزی نیست تا ماهیات‏‎ ‎‏مفاهیمی باشند که دارای مصادیق حقه اند: ‏‏«‏إنْ هِیَ إلاَّ أسْمَاءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أ نْتُمْ وَ‎ ‎آبَاؤکُمْ‏»‏‏.‏‎[1]‎

‏و بالجمله: با توجه به اینکه وجود واجب الوجود در رأس نظام وجود قرار گرفته و‏‎ ‎‏صرف الوجود است و معنای صرافت در وجود این است که هیچ مفهوم عدمی از آن‏‎ ‎‏انتزاع نشود، پس از تمام ذات، چیزی غیر از مفهوم وجود منتزع نمی گردد و هر‏‎ ‎‏مفهومی که از ذات انتزاع شود، از وجود منتزع گردیده و هیچ مفهوم ماهیتی، که جهت‏‎ ‎‏عدمی است از آن انتزاع نمی شود و الاّ ترکیب لازم آمده و ترکیب مستلزم امکان و آن‏‎ ‎‏منافی با وجوب وجود است.‏

‏خلاصه: معنای صرف این است که هر چه وارسی شود چیزی غیر از یک حقیقت‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 215

‏و هویت پیدا نمی شود و مابازاء تمام مفاهیمی که انتزاع شود یک حقیقت است، و‏‎ ‎‏این گونه نیست که منشأ انتزاع یکی مقابل با منشأ انتزاع دیگری و مباین با آن باشد،‏‎ ‎‏بلکه مقابل هر مفهومی عین آن چیزی است که در مقابل دیگری واقع شده است به‏‎ ‎‏خلاف وجودی که در آن مقابل اصل وجود مفهوم دیگری است که مقابل جهت نقص‏‎ ‎‏و عدم کمال اوست. در وجود صرف مفهومی که بر عدم کمال وجود دیگری در آن‏‎ ‎‏دلالت کند نیست.‏

‏و الحاصل: در وجودات ممکنه دو جهت کمال و نقص است و اگر در مقابل مفهوم‏‎ ‎‏وجود که از حقیقت و کمال ذات باری انتزاع می شود، مفهومی که در مقابل عدم‏‎ ‎‏کمالات وجودات دیگر در او باشد منتزع شود، لازم می آید در ذات دو جهت ـ یکی‏‎ ‎‏جهت کمال و دیگری جهت نقص، یعنی نبود کمالات وجودات دیگر ـ در آن باشد و‏‎ ‎‏لازمۀ آن نقص و ترکیب در ذات بوده و آن منافی با وجوب وجود می باشد؛ زیرا‏‎ ‎‏هویتی خواهد بود که از وجدان و فقدان و از شی ء و عدم کمال شی ء دیگری مرکب‏‎ ‎‏است که از فقدان کمال دیگری، ماهیت انتزاع می شود. و در نتیجه چیزی که آن را‏‎ ‎‏صرف فرض کردیم از وجدان و فقدان مختلط می شود و در صورتی صرف خواهد‏‎ ‎‏بود که به تمام هویت وجدان باشد.‏

‏اجمالاً ما سه مقدمه ذکر نمودیم: یکی اینکه باری تعالی به تمام بساطت بسیط بوده‏‎ ‎‏و هیچ گونه ترکیبی اعم از تحلیلی و خارجی در او نیست، و دیگر اینکه اصل، وجود‏‎ ‎‏است، و سوم اینکه وجود حق، صرف است و لا یشوبه شی ء، و صرف الشی ء آن است‏‎ ‎‏که تمام مفاهیم منتزعه جز در مقابل حقیقت واحده نباشد.‏

‏و اینکه گفتیم: ذات احدیت وجود صرف است، یعنی غیر از حقیقت واحده نیست‏‎ ‎‏و باید مفاهیم منتزعۀ از او به یک امر برگردد، که آن وجود است و مفهومی مقابل‏‎ ‎‏مفهوم وجود نیست و اگر مفهوم دیگری مقابل مفهوم وجود باشد که از چیزی‏‎ ‎‏حکایت کند که مفهوم وجود از غیر او حکایت می نماید، لازمۀ آن این است که: ما‏‎ ‎‏فرضناه بسیطاً لم یکن بسیطاً و ما فرضناه صرفاً لم یکن صرفاً.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 216

‏وجود صرف را در مرتبۀ ذات، نمی توان به نداشتن کمال وجودات دیگر تحدید و‏‎ ‎‏تنقیص کرد.‏

‏وجود بالذات کمال است، منتها در وجودات محدوده، کمال محدود است و با‏‎ ‎‏اینکه محدود است ولیکن اصل آن آنجا هست و اگر بگوییم این کمالات وجودات‏‎ ‎‏محدوده در مرتبۀ ذات صرف الوجود نیست او را از این کمالات تنقیص کرده و در‏‎ ‎‏نتیجه او را محدود نموده ایم و معنای آن این است که ذیل ردای کمالیت او به این‏‎ ‎‏کمالات نمی رسد و این نرسیدن معنای عدمی است و اگر این معنای عدمی که فقدان‏‎ ‎‏است در ذات تصور شود، باید مفهومی از آن حکایت کند که مقابل مفهوم حاکی از‏‎ ‎‏وجدان در او باشد و این ترکیب و عدم صرافت است و آن منافی با وجوب وجود بوده‏‎ ‎‏و مناسب با موجودات ممکنه می باشد که دارای ماهیت و وجودند. پس نباید در ذات‏‎ ‎‏صرف غیر از یک جهت، جهت دیگری باشد که مفهومی غیر از مفهوم وجود از آن‏‎ ‎‏حاکی باشد.‏

‏بلی، مفاهیم کثیره از ذات احدیت منتزع می شود و یقال علیه: العالم و القادر و‏‎ ‎‏الرحمن و الرحیم و الصادق و المتکلم.‏

‏ولیکن بنابر اصالت وجود گرچه مفهوم علم غیر از مفهوم قدرت است ولی مرجع‏‎ ‎‏آنها وجود است و اوصاف کمالیه از مجمع کمال که وجود است انتزاع می شوند، یعنی‏‎ ‎‏همۀ کمالات مانند علم و قدرت، وجود است و غیر از آن چیزی نیست؛ زیرا مجعول‏‎ ‎‏بالذات غیر از وجود چیزی نیست و در طی مباحث سابقه گفتیم که تنها وجود به جعل‏‎ ‎‏بسیط مجعول بوده و حقیقةً موجود می باشد و ماهیت، هیچ ولا شی ء است ولا شی ء‏‎ ‎‏قابل جعل نیست و از کمال، کمال صادر می شود و به واسطۀ سنخیت بین علت و‏‎ ‎‏معلول وقتی علت صرف الکمال و صرف الوجود باشد، آنچه از او صادر می شود نیز‏‎ ‎‏کمال است چنانکه اثبات نمودیم که علت صرف الوجود در رأس وجود قرار گرفته و‏‎ ‎‏هیچ عدمی در او راه نداشته و به تمام وجود تام و به تمام کمال کامل می باشد.‏

‏پس قضیۀ جعل، صدور کمال از کمال بوده و این صدور بدون نقص در مصدر‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 217

‏می باشد؛ چون نقص منافی صرفیت است و چیزی که صرف نیست واجب الوجود‏‎ ‎‏نیست و ما واجب الوجود را فرض کرده ایم.‏

‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 218

  • )) نجم (53): 23.