تعریف هیولی و احکام آن
هیولی به جوهری که محض قوۀ صور است تعریف شده است، البته در صورتی که آن صوری که هیولی قوۀ آنهاست صور جسمیه باشند. پس با این قید نفس در مقام عقل هیولانی از تعریف خارج شد؛ زیرا اگرچه آن هم جوهری است که صرف قوه است، ولی آن قوۀ صور عقلیه است به خلاف هیولای اُولی که قوۀ صور حسیه می باشد.
و بالجمله: حد هیولی به جوهری که محض قوۀ صور جسمیه است، مشهور شده است.
فصل هیولی که همان قوه است در جنس آن که همان جوهر است مضمّن است؛ چنانکه گفتیم هیولی جوهری است که محض قوه است. و برعکس جنس هیولی هم در فصل آن مضمن است.
به عبارت دیگر: چنین نیست که در خارج یک جوهریتی به قوه ای منضم باشد و در خارج یک شی ء مرکّبی باشد، بلکه فصل هیولی که قوۀ صرف است به حسب حیثیتی که در هیولی است عین جوهری است که جنس آن است و همچنین جنس هیولی که جوهریت آن است، به حسب حیثیتی که در هیولی است عین قوۀ متجوهره است و جوهریت دیگری به آن منضم نیست. پس هیولی در خارج بسیط است ولو برای آن در عقل ترکیب حاصل می شود. نحوۀ وجود هیولی قوۀ وجود است و مراد از وجود در قوۀ وجود، وجود فعلی است؛ زیرا خود قوۀ وجود نیز وجود است؛ چون
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 459
مقسم جواهر موجود است، لذا هنگام تقسیم وجود می گوییم: وجود یا جوهر است و یا جوهر نیست. و مقسم در اقسام موجود است. پس هیولی در عین حال که قوه است موجود هم هست و خلاصه قوۀ وجود نحوه ای از وجود است.
اگر در این گفتۀ ما که هیولی در عین قوه بودن، وجود است شک داری، این قوه را با عدم مقایسه کن تا به آن اذعان کنی که گرچه این قوه، فعلیت صوریه ندارد، لیکن در قیاس با عدم صرف، وجود است؛ چنانکه ظلّ نسبت به نیّر و شعاع آن نور نیست، ولی در صورتی که با ظلمت مقایسه شود، نور خواهد بود.
والحاصل: اگر جوهر بودن هیولی با اینکه قوۀ صرف است کسی را متعجب نموده و او را در حیرت بیاندازد خوب است هیولی را با علم مقایسه نماید تا مطلب برایش آشکار شود؛ زیرا علم مقول به تشکیک بوده و دارای مراتب می باشد.
مرتبۀ اول علم مفهوم مصدری است که از آن تصاریف اخذ می شود و عبارت از دانستن است. مرتبۀ دیگر علم کیفیت نفسانیه است و مرتبۀ دیگر آن جوهر نفسی و مرتبۀ دیگر آن جوهر عقلی و آخرین مرتبۀ آن واجب الوجود است.
همچنین قوه، قابل شدت و ضعف است؛ چنانکه به شدت و ضعف در امکان استعدادی قائل شده اند؛ زیرا کاغذ برای آتش شدن از آن وقتی که در لباس و یا صورت دیگری مثل جماد بوده است استعداد بیشتری دارد.
دلیل دیگر بر اینکه هیولی با اینکه صرف قوه است ولی موجود بوده و صاحب مراتب می باشد، این است که وجود مقول به تشکیک بوده و صاحب مراتب می باشد. پس مرتبه ای از هیولی کیف استعدادی و مرتبه ای از آن جوهر هیولانی است. بنابراین هیولی قوۀ متجوهره ای است که از آن جمیع استعدادات منشعب می شود و جمیع قوایی که مقابل فعلیات است به آن برمی گردند، چنانکه همۀ فعلیات و انوار به نور الانوار برمی گردند.
آنچه ذکر شد که هیولی با اینکه قوه است صاحب مراتب می باشد، جواب است از آنچه که شیخ الاشراق محیی طریقۀ افلاطون عظیم ذکر کرده است. او گفته است:
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 460
قابلیت و استعداد و قبول امور، جوهریه نبوده بلکه امور عرضیه می باشند، یعنی هیولی که نفس استعداد است عرض است و جوهری که جسم از آن و از چیز دیگری ترکیب شده باشد، نیست. و لذا سزاوار است که حقیقتی برای نفس قابل متحقق باشد و قابل ذاتاً جوهری که برای آن تحقق نفسی و اصلی است باشد تا امر دیگری را قبول کند و به آن نسبت داده شود که آن قابل امر دیگری است و حامل صور نفس استعداد نیست؛ زیرا استعداد، استعداد چیزی برای چیز دیگری است که برای آن چیز دیگر فی نفسه، حقیقتی است.
پس باید یک «مستعد» و یک «مستعد له» و یک «استعداد»ی باشد که اوّلی جوهر است و استعداد عرض آن می باشد. بنابراین هیولی همان عرضی است که استعداد باشد. بلی منعی نیست از اینکه جوهر حامل صورت به اعتبار قبول، هیولی نامیده شود چنانکه نفس به اعتبار تدبیر بدن، نفس نامیده می شود. پس این اضافات از قبیل قابلیت و استعداد، اجزاء مفهوم اسم می باشند و اجزاء حقیقت جوهریه نیستند.
و همچنین گفته است: جایز نیست که گفته شود حقیقت امر جوهری به قوه و استعداد متقوم است و یا اینکه خود آن نفس استعداد است؛ زیرا ممکن نیست عرض جزء جوهر باشد و گرنه جوهر، جوهر محض نخواهد بود بلکه مجموع جوهر و عرض خواهد بود. پس نمی توان گفت: جسم از هیولی و صورت مرکب است.
حاجی در جواب می فرماید: از گفتۀ ما معلوم شد که استعداد صاحب مراتب است، پس نسبت قابلیت و استعداد به هیولی مانند نسبت فاعلیت و ایجاد به حضرت باری تعالی است. بنابراین چنانکه معنای عینیت صفات در باری تعالی این نیست که مفاهیم اضافیه و اعتباریه ای که جز در عقل، وجودی ندارند عین آن وجود صرف است، بلکه ذات حق تعالی منشأ حکایات آنهاست و بدون حیثیتی غیر از ذات، مستحق حمل آن
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 461
صفات می باشد، حکم عینیت استعداد نسبت به هیولی نیز چنین است.
پس وزان معدن ظلمات وزان سرچشمۀ انوار است فقط فرق در این است که سرچشمۀ انوار از فرط شدت و کمال چنان است و معدن ظلمات از نهایت ضعف و وبال چنین است؛ چنانکه در احادیث و اخبار، جهل و جنود آن در مقابل عقل و جنود آن قرار داده شده است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 462