مقصد چهارم طبیعیات
غرر فی تعریف الهیولی و بعض أحکامه
تعریف هیولی و احکام آن
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

تعریف هیولی و احکام آن

فریده اول حقیقت جسم طبیعی

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

تعریف هیولی و احکام آن

تعریف هیولی و احکام آن

‏ ‏

‏هیولی به جوهری که محض قوۀ صور است تعریف شده است، البته در صورتی که‏‎ ‎‏آن صوری که هیولی قوۀ آنهاست صور جسمیه باشند. پس با این قید نفس در مقام‏‎ ‎‏عقل هیولانی از تعریف خارج شد؛ زیرا اگرچه آن هم جوهری است که صرف قوه‏‎ ‎‏است، ولی آن قوۀ صور عقلیه است به خلاف هیولای اُولی که قوۀ صور حسیه‏‎ ‎‏می باشد.‏

‏و بالجمله: حد هیولی به جوهری که محض قوۀ صور جسمیه است، مشهور شده‏‎ ‎‏است.‏

‏فصل هیولی که همان قوه است در جنس آن که همان جوهر است مضمّن است؛‏‎ ‎‏چنانکه گفتیم هیولی جوهری است که محض قوه است. و برعکس جنس هیولی هم‏‎ ‎‏در فصل آن مضمن است.‏

‏به عبارت دیگر: چنین نیست که در خارج یک جوهریتی به قوه ای منضم باشد و‏‎ ‎‏در خارج یک شی ء مرکّبی باشد، بلکه فصل هیولی که قوۀ صرف است به حسب‏‎ ‎‏حیثیتی که در هیولی است عین جوهری است که جنس آن است و همچنین جنس‏‎ ‎‏هیولی که جوهریت آن است، به حسب حیثیتی که در هیولی است عین قوۀ متجوهره‏‎ ‎‏است و جوهریت دیگری به آن منضم نیست. پس هیولی در خارج بسیط است ولو‏‎ ‎‏برای آن در عقل ترکیب حاصل می شود. نحوۀ وجود هیولی قوۀ وجود است و مراد از‏‎ ‎‏وجود در قوۀ وجود، وجود فعلی است؛ زیرا خود قوۀ وجود نیز وجود است؛ چون‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 459

‏مقسم جواهر موجود است، لذا هنگام تقسیم وجود می گوییم: وجود یا جوهر است و‏‎ ‎‏یا جوهر نیست. و مقسم در اقسام موجود است. پس هیولی در عین حال که قوه است‏‎ ‎‏موجود هم هست و خلاصه قوۀ وجود نحوه ای از وجود است.‏

‏اگر در این  گفتۀ ما که هیولی در عین قوه بودن، وجود است شک داری، این قوه را‏‎ ‎‏با عدم مقایسه کن تا به آن اذعان کنی که گرچه این قوه، فعلیت صوریه ندارد، لیکن در‏‎ ‎‏قیاس با عدم صرف، وجود است؛ چنانکه ظلّ نسبت به نیّر و شعاع آن نور نیست، ولی‏‎ ‎‏در صورتی که با ظلمت مقایسه شود، نور خواهد بود.‏

‏والحاصل: اگر جوهر بودن هیولی با اینکه قوۀ صرف است کسی را متعجب نموده‏‎ ‎‏و او را در حیرت بیاندازد خوب است هیولی را با علم مقایسه نماید تا مطلب برایش‏‎ ‎‏آشکار شود؛ زیرا علم مقول به تشکیک بوده و دارای مراتب می باشد.‏

‏مرتبۀ اول علم مفهوم مصدری است که از آن تصاریف اخذ می شود و عبارت از‏‎ ‎‏دانستن است. مرتبۀ دیگر علم کیفیت نفسانیه است و مرتبۀ دیگر آن جوهر نفسی و‏‎ ‎‏مرتبۀ دیگر آن جوهر عقلی و آخرین مرتبۀ آن واجب الوجود است.‏

‏همچنین قوه، قابل شدت و ضعف است؛ چنانکه به شدت و ضعف در امکان‏‎ ‎‏استعدادی قائل شده اند؛ زیرا کاغذ برای آتش شدن از آن وقتی که در لباس و یا صورت‏‎ ‎‏دیگری مثل جماد بوده است استعداد بیشتری دارد.‏

‏دلیل دیگر بر اینکه هیولی با اینکه صرف قوه است ولی موجود بوده و صاحب‏‎ ‎‏مراتب می باشد، این است که وجود مقول به تشکیک بوده و صاحب مراتب می باشد.‏‎ ‎‏پس مرتبه ای از هیولی کیف استعدادی و مرتبه ای از آن جوهر هیولانی است. بنابراین‏‎ ‎‏هیولی قوۀ متجوهره ای است که از آن جمیع استعدادات منشعب می شود و جمیع‏‎ ‎‏قوایی که مقابل فعلیات است به آن برمی گردند، چنانکه همۀ فعلیات و انوار به نور‏‎ ‎‏الانوار برمی گردند.‏

‏آنچه ذکر شد که هیولی با اینکه قوه است صاحب مراتب می باشد، جواب است از‏‎ ‎‏آنچه که شیخ الاشراق محیی طریقۀ افلاطون عظیم ذکر کرده است. او گفته است:‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 460

‏قابلیت و استعداد و قبول امور، جوهریه نبوده بلکه امور عرضیه می باشند، یعنی هیولی‏‎ ‎‏که نفس استعداد است عرض است و جوهری که جسم از آن و از چیز دیگری ترکیب‏‎ ‎‏شده باشد، نیست. و لذا سزاوار است که حقیقتی برای نفس قابل متحقق باشد و قابل‏‎ ‎‏ذاتاً جوهری که برای آن تحقق نفسی و اصلی است باشد تا امر دیگری را قبول کند و‏‎ ‎‏به آن نسبت داده شود که آن قابل امر دیگری است و حامل صور نفس استعداد نیست؛‏‎ ‎‏زیرا استعداد، استعداد چیزی برای چیز دیگری است که برای آن چیز دیگر فی نفسه،‏‎ ‎‏حقیقتی است.‏

‏پس باید یک «مستعد» و یک «مستعد له» و یک «استعداد»ی باشد که اوّلی جوهر‏‎ ‎‏است و استعداد عرض آن می باشد. بنابراین هیولی همان عرضی است که استعداد‏‎ ‎‏باشد. بلی منعی نیست از اینکه جوهر حامل صورت به اعتبار قبول، هیولی نامیده شود‏‎ ‎‏چنانکه نفس به اعتبار تدبیر بدن، نفس نامیده می شود. پس این اضافات از قبیل قابلیت‏‎ ‎‏و استعداد، اجزاء مفهوم اسم می باشند و اجزاء حقیقت جوهریه نیستند.‏‎[1]‎

‏و همچنین گفته است: جایز نیست که گفته شود حقیقت امر جوهری به قوه و‏‎ ‎‏استعداد متقوم است و یا اینکه خود آن نفس استعداد است؛ زیرا ممکن نیست عرض‏‎ ‎‏جزء جوهر باشد و گرنه جوهر، جوهر محض نخواهد بود بلکه مجموع جوهر و‏‎ ‎‏عرض خواهد بود.‏‎[2]‎‏ پس نمی توان گفت: جسم از هیولی و صورت مرکب است.‏

‏حاجی در جواب می فرماید: از گفتۀ ما معلوم شد که استعداد صاحب مراتب است،‏‎ ‎‏پس نسبت قابلیت و استعداد به هیولی مانند نسبت فاعلیت و ایجاد به حضرت باری‏‎ ‎‏تعالی است. بنابراین چنانکه معنای عینیت صفات در باری تعالی این نیست که مفاهیم‏‎ ‎‏اضافیه و اعتباریه ای که جز در عقل، وجودی ندارند عین آن وجود صرف است، بلکه‏‎ ‎‏ذات حق تعالی منشأ حکایات آنهاست و بدون حیثیتی غیر از ذات، مستحق حمل آن‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 461

‏صفات می باشد، حکم عینیت استعداد نسبت به هیولی نیز چنین است.‏

‏پس وزان معدن ظلمات وزان سرچشمۀ انوار است فقط فرق در این است که‏‎ ‎‏سرچشمۀ انوار از فرط شدت و کمال چنان است و معدن ظلمات از نهایت ضعف و‏‎ ‎‏وبال چنین است؛ چنانکه در احادیث و اخبار، جهل و جنود آن در مقابل عقل و جنود‏‎ ‎‏آن قرار داده شده است.‏‎[3]‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 462

  • )) این عبارات از طبیعیات مطارحات که به طبع نرسیده نقل شده، رجوع کنید به: اسفار، ج 5، ص 71 ـ 72؛ شرح هدایۀ اثیریه، ص 47.
  • )) رجوع کنید به منابع پیشین.
  • )) اصول کافی، ج 1، ص 20 ـ 23.