مقصد سوم الهیات
بیان اینکه علم واجب اضافه اشراقیه است
مقدمات اثبات علم ذاتی واجب
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مقدمات اثبات علم ذاتی واجب

فریده دوم احکام صفات واجب / غرر فی أنّ علمه بالأشیاء بالعقل البسیط و الإضافة الإشراقیة

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

مقدمات اثبات علم ذاتی واجب

مقدمات اثبات علم ذاتی واجب

‏برای اثبات این علم در مرتبۀ ذات که سبب علوّ ذات است مقدماتی لازم است که‏‎ ‎‏با بیان تفصیلی آنها مطلب در قلب، متمرکز خواهد شد.‏

‏یکی از آن مقدمات، بساطت ذات به تمام معنای کلمه است که حتی ذات به تحلیل‏‎ ‎‏عقلی هم قابل تحلیل نیست؛ چنانکه در مسألۀ توحید، آن را برهانی نموده و اثبات‏‎ ‎‏کردیم.‏

‏یکی دیگر از مقدمات، اصالت وجود است که سابقاً به واسطۀ ادله و براهین ثابت و‏‎ ‎‏مبرهن گردید.‏

‏بنابراین: اعماق عالم از نور وجود پر گشته و فضای عالم و زوایای آن مالامال از‏‎ ‎‏این حقیقت نوریه است و غیر از این حقیقت در عالم، چیزی نیست.‏

‏بیان این مطلب این است که انسان می تواند از هر چیزی از سراسر نظام وجود که‏‎ ‎‏تحت نظر قرار می دهد دو مفهوم که به تمام ذات و حقیقت با یکدیگر مخالف و متباین‏‎ ‎‏می باشند انتزاع نماید و همان طور که آن دو مفهوم در مفهومیت مخالف با یکدیگر‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 208

‏بوده و از هیچ جهتی با یکدیگر موافقت ندارند، همچنین از حیث مصداق هم مباین با‏‎ ‎‏یکدیگر می باشند.‏

‏مثلاً: انسان از جهت مفهوم، غیر از وجود است به طوری که در مرتبۀ ذات مفهوم‏‎ ‎‏انسان با مفهوم وجود، هیچ گونه اختلاطی نداشته و تمام مفهوم انسان با تمام مفهوم‏‎ ‎‏وجود مباین می باشد.‏

‏و همچنین هر ممکنی مرکب بوده و زوج ترکیبی می باشد که تمام مفهوم وجود به‏‎ ‎‏یک حیثیت نوریه بر او صادق است و تمام مفهوم ماهیت به حیثیت دیگری بر او‏‎ ‎‏صادق است و این دو حیثیت من جمیع الجهات با هم مباین می باشند.‏

‏و بالجمله: از عقل اول تا منتهی الیه عالم طبیعت، هر موجودی را که ملاحظه کنیم‏‎ ‎‏دو حیثیت در او می بینیم که من جمیع الجهات، مفهوماً و مصداقاً، متباین با یکدیگر‏‎ ‎‏بوده و متقابل با یکدیگر می باشند. یک حیثیت آن حقیقتی است که هویت آن از‏‎ ‎‏مصدر، صادر گشته و مجعول بالذات می باشد و دیگری مجعول نبوده و از تبعات‏‎ ‎‏جعل و لوازم آن می باشد.‏

‏و الحاصل: از عقل اول تا منتهی الیه عالم طبیعت که به هویت ذات موجود ممکن‏‎ ‎‏می باشند یک مرتبۀ ذات و یک مرتبۀ زاید بر ذات دارند و آن مرتبۀ ذات حیثیتی غیر از‏‎ ‎‏حیثیت زاید بر ذات است.‏

‏خلاصه: وجود ممکنات به تمام هویت معلولیت داشته و هویت علت هویت‏‎ ‎‏علیت و اقتضای ذاتی معلول می باشد، البته علت، اقتضای تضیق در معلول نداشته بلکه‏‎ ‎‏مقتضی ذات معلول می باشد. گرچه تضیق از احکام قهریۀ معلولیت است، یعنی‏‎ ‎‏کمالات تامه ای که برای علت هست برای معلول حاصل نبوده و معلول بالذات‏‎ ‎‏ناقص تر از علت خود می باشد و این نقص موجب محدودیت در او و تضیق در ذات‏‎ ‎‏او می شود و چون ممکن ذاتاً در صراط استواء طرف عدم و طرف وجود است و باید‏‎ ‎‏ترجیح پیدا کردن یکی از دو طرف به واسطۀ علت باشد؛ لذا وجودات ممکنات معالیل‏‎ ‎‏عللی هستند که سرانجام به علة العلل و ساحت قدس واجب الوجود می رسند،‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 209

‏بنابراین هر یک از وجودات ممکنات، لابد محدود به حدی خواهند بود که از حد آنها‏‎ ‎‏یک مفهوم و از ذات آنها مفهوم دیگری انتزاع می کنیم و غیر آن حیثیتی که از مصدر‏‎ ‎‏صادر شده، حیثیت حدی و محدودیتی هم در آنها خواهد بود؛ لذا مفهوم صادق بر حد‏‎ ‎‏با مفهوم صادق بر آن چیزی که بالذات مجعول است، متباین می باشد چنانکه مصداق‏‎ ‎‏حد عین مصداق آن چیزی که مجعول بالذات است نیست، و الاّ لازم می آید حد شی ء‏‎ ‎‏که جهت نقصی و عدمی آنهاست عین جهت تحصلی و وجودی آن باشد.‏

‏و بالجمله: این گونه مفاهیمِ صادق بر حدود و جهت نزولی و تضیقی معلولی، قهراً‏‎ ‎‏در حضرت احدیت متصور نیست؛ زیرا اگر این مفاهیم عدمیه بر چیزی صادق باشد‏‎ ‎‏موجب می شود که نقص در آن مورد صدق کند و ناقص نمی تواند واجب باشد؛ چرا‏‎ ‎‏که باید واجب من جمیع الجهات، تام و من جمیع الحیثیات الوجودیه کامل باشد، و الاّ‏‎ ‎‏لازم می آید دو حیثیت یکی در مرتبۀ ذات و دیگری زاید بر ذات در او باشد، و در‏‎ ‎‏حیثیت ذات و وجود خود، محتاج به علتی باشد و این چنین وجودی واجب نبوده و‏‎ ‎‏ممکن خواهد بود.‏

‏و الحاصل: هر ممکنی را که ملاحظه می کنیم، آن را زوج ترکیبی می یابیم؛ چون‏‎ ‎‏هرگاه می گوییم: «الانسان موجود» یا «الحیوان موجود» و وجود را بر انسان حمل‏‎ ‎‏می نماییم، می بینیم مثل حمل در «الوجود موجود» نیست، بلکه انسان را غیر وجود‏‎ ‎‏دیده و وجود و عدم را نسبت به او علی السویه می بینیم به طوری که ممکن است‏‎ ‎‏وجود یا عدم بر او عارض شود و می بینیم که در مرتبۀ ذات نه موجود است و نه‏‎ ‎‏معدومی که در مقابل وجود است.‏

‏و همان طور که گفتیم: جهت عدمی، از نقصان کمال منتزع می شود، ولیکن بعضی‏‎ ‎‏از مفاهیم، مفاهیم کمالیه بوده و این گونه مفاهیم گرچه در مفهومیت با یکدیگر متباین‏‎ ‎‏می باشند، ولی چون جهت کمالیه بوده و از فرد شایع صناعی کمال منتزع می باشند؛ لذا‏‎ ‎‏این گونه مفاهیم از نظر مصداق یکی هستند؛ زیرا همۀ آنها ما بحذاء مصداق و حقیقت‏‎ ‎‏کمال می باشند.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 210

‏پس با توجه به اصالت وجود که در عالم، ورای یک هویت صرفه، متحصلی نبوده‏‎ ‎‏و در مقابل مفاهیم کمالیه هم نمی تواند جهت عدمی باشد؛ چون جهت عدمی نقص‏‎ ‎‏بوده و از اباطیل می باشد و لذا باید در مقابل مفاهیم کمالیه، وجود باشد و وجود‏‎ ‎‏محدود هم مستلزم ماهیت و جهت حدی و نقصی وجود است که از حد، مرتبه انتزاع‏‎ ‎‏می شود و تمایز وجودی از وجود دیگر به حد است و اینکه می بینیم مفاهیم کمالیه از‏‎ ‎‏حضرت حق و ذات مبارک او انتزاع می شود، ناچار باید در مقابل آنها وجود باشد و‏‎ ‎‏چون وجود محدود در ذات خداوندی تصور ندارد؛ لذا باید در مقابل آنها وجود‏‎ ‎‏غیرمحدود باشد و بیش از یک وجود غیرمحدود معنی ندارد؛ زیرا چیزی که حد‏‎ ‎‏ندارد، ثانی ندارد. بنابراین: یک هویت بسیطۀ غیرمحدوده هست که عبارت از هویت‏‎ ‎‏حقۀ حقیقیۀ نوریۀ وجودیه است.‏

‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 211