مقدمات اثبات علم ذاتی واجب
برای اثبات این علم در مرتبۀ ذات که سبب علوّ ذات است مقدماتی لازم است که با بیان تفصیلی آنها مطلب در قلب، متمرکز خواهد شد.
یکی از آن مقدمات، بساطت ذات به تمام معنای کلمه است که حتی ذات به تحلیل عقلی هم قابل تحلیل نیست؛ چنانکه در مسألۀ توحید، آن را برهانی نموده و اثبات کردیم.
یکی دیگر از مقدمات، اصالت وجود است که سابقاً به واسطۀ ادله و براهین ثابت و مبرهن گردید.
بنابراین: اعماق عالم از نور وجود پر گشته و فضای عالم و زوایای آن مالامال از این حقیقت نوریه است و غیر از این حقیقت در عالم، چیزی نیست.
بیان این مطلب این است که انسان می تواند از هر چیزی از سراسر نظام وجود که تحت نظر قرار می دهد دو مفهوم که به تمام ذات و حقیقت با یکدیگر مخالف و متباین می باشند انتزاع نماید و همان طور که آن دو مفهوم در مفهومیت مخالف با یکدیگر
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 208 بوده و از هیچ جهتی با یکدیگر موافقت ندارند، همچنین از حیث مصداق هم مباین با یکدیگر می باشند.
مثلاً: انسان از جهت مفهوم، غیر از وجود است به طوری که در مرتبۀ ذات مفهوم انسان با مفهوم وجود، هیچ گونه اختلاطی نداشته و تمام مفهوم انسان با تمام مفهوم وجود مباین می باشد.
و همچنین هر ممکنی مرکب بوده و زوج ترکیبی می باشد که تمام مفهوم وجود به یک حیثیت نوریه بر او صادق است و تمام مفهوم ماهیت به حیثیت دیگری بر او صادق است و این دو حیثیت من جمیع الجهات با هم مباین می باشند.
و بالجمله: از عقل اول تا منتهی الیه عالم طبیعت، هر موجودی را که ملاحظه کنیم دو حیثیت در او می بینیم که من جمیع الجهات، مفهوماً و مصداقاً، متباین با یکدیگر بوده و متقابل با یکدیگر می باشند. یک حیثیت آن حقیقتی است که هویت آن از مصدر، صادر گشته و مجعول بالذات می باشد و دیگری مجعول نبوده و از تبعات جعل و لوازم آن می باشد.
و الحاصل: از عقل اول تا منتهی الیه عالم طبیعت که به هویت ذات موجود ممکن می باشند یک مرتبۀ ذات و یک مرتبۀ زاید بر ذات دارند و آن مرتبۀ ذات حیثیتی غیر از حیثیت زاید بر ذات است.
خلاصه: وجود ممکنات به تمام هویت معلولیت داشته و هویت علت هویت علیت و اقتضای ذاتی معلول می باشد، البته علت، اقتضای تضیق در معلول نداشته بلکه مقتضی ذات معلول می باشد. گرچه تضیق از احکام قهریۀ معلولیت است، یعنی کمالات تامه ای که برای علت هست برای معلول حاصل نبوده و معلول بالذات ناقص تر از علت خود می باشد و این نقص موجب محدودیت در او و تضیق در ذات او می شود و چون ممکن ذاتاً در صراط استواء طرف عدم و طرف وجود است و باید ترجیح پیدا کردن یکی از دو طرف به واسطۀ علت باشد؛ لذا وجودات ممکنات معالیل عللی هستند که سرانجام به علة العلل و ساحت قدس واجب الوجود می رسند،
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 209 بنابراین هر یک از وجودات ممکنات، لابد محدود به حدی خواهند بود که از حد آنها یک مفهوم و از ذات آنها مفهوم دیگری انتزاع می کنیم و غیر آن حیثیتی که از مصدر صادر شده، حیثیت حدی و محدودیتی هم در آنها خواهد بود؛ لذا مفهوم صادق بر حد با مفهوم صادق بر آن چیزی که بالذات مجعول است، متباین می باشد چنانکه مصداق حد عین مصداق آن چیزی که مجعول بالذات است نیست، و الاّ لازم می آید حد شی ء که جهت نقصی و عدمی آنهاست عین جهت تحصلی و وجودی آن باشد.
و بالجمله: این گونه مفاهیمِ صادق بر حدود و جهت نزولی و تضیقی معلولی، قهراً در حضرت احدیت متصور نیست؛ زیرا اگر این مفاهیم عدمیه بر چیزی صادق باشد موجب می شود که نقص در آن مورد صدق کند و ناقص نمی تواند واجب باشد؛ چرا که باید واجب من جمیع الجهات، تام و من جمیع الحیثیات الوجودیه کامل باشد، و الاّ لازم می آید دو حیثیت یکی در مرتبۀ ذات و دیگری زاید بر ذات در او باشد، و در حیثیت ذات و وجود خود، محتاج به علتی باشد و این چنین وجودی واجب نبوده و ممکن خواهد بود.
و الحاصل: هر ممکنی را که ملاحظه می کنیم، آن را زوج ترکیبی می یابیم؛ چون هرگاه می گوییم: «الانسان موجود» یا «الحیوان موجود» و وجود را بر انسان حمل می نماییم، می بینیم مثل حمل در «الوجود موجود» نیست، بلکه انسان را غیر وجود دیده و وجود و عدم را نسبت به او علی السویه می بینیم به طوری که ممکن است وجود یا عدم بر او عارض شود و می بینیم که در مرتبۀ ذات نه موجود است و نه معدومی که در مقابل وجود است.
و همان طور که گفتیم: جهت عدمی، از نقصان کمال منتزع می شود، ولیکن بعضی از مفاهیم، مفاهیم کمالیه بوده و این گونه مفاهیم گرچه در مفهومیت با یکدیگر متباین می باشند، ولی چون جهت کمالیه بوده و از فرد شایع صناعی کمال منتزع می باشند؛ لذا این گونه مفاهیم از نظر مصداق یکی هستند؛ زیرا همۀ آنها ما بحذاء مصداق و حقیقت کمال می باشند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 210 پس با توجه به اصالت وجود که در عالم، ورای یک هویت صرفه، متحصلی نبوده و در مقابل مفاهیم کمالیه هم نمی تواند جهت عدمی باشد؛ چون جهت عدمی نقص بوده و از اباطیل می باشد و لذا باید در مقابل مفاهیم کمالیه، وجود باشد و وجود محدود هم مستلزم ماهیت و جهت حدی و نقصی وجود است که از حد، مرتبه انتزاع می شود و تمایز وجودی از وجود دیگر به حد است و اینکه می بینیم مفاهیم کمالیه از حضرت حق و ذات مبارک او انتزاع می شود، ناچار باید در مقابل آنها وجود باشد و چون وجود محدود در ذات خداوندی تصور ندارد؛ لذا باید در مقابل آنها وجود غیرمحدود باشد و بیش از یک وجود غیرمحدود معنی ندارد؛ زیرا چیزی که حد ندارد، ثانی ندارد. بنابراین: یک هویت بسیطۀ غیرمحدوده هست که عبارت از هویت حقۀ حقیقیۀ نوریۀ وجودیه است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 211