مقصد سوم الهیات
بیان اینکه علم واجب اضافه اشراقیه است
لزوم تعلق علم به متحقق
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

لزوم تعلق علم به متحقق

فریده دوم احکام صفات واجب / غرر فی أنّ علمه بالأشیاء بالعقل البسیط و الإضافة الإشراقیة

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

لزوم تعلق علم به متحقق

لزوم تعلق علم به متحقق

‏باید علم به متحقق تعلق گیرد و چیزی که تحقق ندارد متعلق علم واقع نمی شود.‏

‏علم به عدم اجتماع نقیضین، علمی کاذب بوده و ضلالت می باشد و علم به عدم‏‎ ‎‏شریک الباری نیز غلط است؛ چون آنها از اعدام بوده و اعدام متعلق علم حقیقی واقع‏‎ ‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 224

‏نمی شوند. علم، به وجود تعلق می گیرد و وجود مکشوف واقع می شود. این است که‏‎ ‎‏علم به ماهیات از خرافات و اوهام و تخیلات است، ولی چون صبغۀ وجودی به خود‏‎ ‎‏می گیرد نحوه ای از موجودیت پیدا می کند و لذا علم حق به این علم بشری که حقیقةً‏‎ ‎‏علم نبوده و از اباطیل و اکاذیب می باشد، تعلق می گیرد. و این عدم علم به عدم شریک‏‎ ‎‏الباری، از عدم کمال حق نیست بلکه از کمال اوست زیرا علم به معدومات علم نیست‏‎ ‎‏و ضلالت است؛ لذا مرتبۀ ذات کامله، از این گونه علوم غیر واقعی خالی است.‏

‏و بالجمله: عدم اجتماع متناقضین یا عدم اجتماع ضدین، عدم است و عدم قابل‏‎ ‎‏تعلق علم حقیقی نیست.‏

‏این تو هستی که پُر از ضلالت بوده و جهل مرکب در نظرت علم می نماید و‏‎ ‎‏می گویی من به عدم اجتماع متناقضین و به عدم شریک الباری علم دارم و این از نقص‏‎ ‎‏توست و در خداوند چنین نقصی نیست. بلی، بعد از آنکه در عالم ذهن مفهوم عدم‏‎ ‎‏اجتماع متناقضین صورت گرفت و موجود شد، متعلق علم احدیت واقع می شود.‏

‏و بالجمله: تا ایمان نیاوریم به اینکه ماهیات دروغ بوده و آنها را از قلب خود بیرون‏‎ ‎‏نکنیم، مطلبی که گذشت مورد اذعان واقع نمی شود.‏

‏این است که باید این رشته را تعقیب کرد که ماهیت دروغ است و علم به آن‏‎ ‎‏دروغی بزرگ تر است؛ لذا ماهیات در محیط تصورات پیدا می شوند و در محیط‏‎ ‎‏تصدیقات بر آنها حکم نمی شود. سه چیز به تصور می آید که دو چیز از آنها غلط و‏‎ ‎‏بازیچۀ عقل است و یک چیز از آنها حقیقت و واقعیت دارد.‏

‏وقتی به زید نگاه می کنیم که یک هویت متحقق در خارج است و غیر از وجود‏‎ ‎‏چیزی نیست، یک انسانیتی تصور می کنیم و چون ادراک غیر از خلاقیت نفس چیزی‏‎ ‎‏نیست، یک وجود ضعیفی از نفس خلق می شود و آن مفهوم انسان است و همچنین در‏‎ ‎‏صورت عدم زید، یک مفهوم انسان است و همچنین در صورت عدم زید، یک‏‎ ‎‏صورت ذهنیه که از سنخ وجود است در ذهن ما تولید می شود. البته آنچه خارجاً‏‎ ‎‏حقیقت دارد وجود زید است که آن هم یک صورت ذهنیه دارد، ولی شخص غافل‏‎ ‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 225

‏گمان می کند چنانکه در ذهن سه چیز است، در خارج هم سه چیز هست و سه کاشف‏‎ ‎‏و سه منکشف و سه علم و سه معلوم هست، یعنی همان گونه که وجود زید نفس‏‎ ‎‏الامریت و تحقق دارد و منکشف است، ماهیت و عدم زید نیز یک نحوه خارجیت‏‎ ‎‏ونفس الامریت داشته ومتحقق می باشند و حال آنکه این دو ابداً نفس الامریت نداشته‏‎ ‎‏و برای آنها تحققی نیست.‏

‏و این اشتباه از قوۀ متخیلۀ عقل پیدا شده که به آنها علم پیدا کرده و گمان می کند که‏‎ ‎‏آنها خارجاً منکشف بوده و نفس الامریت دارند. و اگر عقل از قوۀ شیطنت رهایی یابد،‏‎ ‎‏می داند که بیش از یک کاشف و بیش از یک منکشف، امری متحقق نیست و می داند‏‎ ‎‏اینکه می گوییم به عدم زید عالم هستیم، علمی به این عدم تعلق نگرفته است و علم به‏‎ ‎‏وجود تعلق می گیرد و این عدم صورتی متخیل است و مفهومی است که به ذهن آمده‏‎ ‎‏است، منتها خرافه است و در خارج مقابلی ندارد، همچنین ماهیت و تعین و حد،‏‎ ‎‏چیزی نیست و هیچ و پوچ است، پس سه کاشف و سه منکشف نداریم.‏

‏یک کاشف و یک منکشف است که نفس الامریت داشته و خارجاً تحقق دارد و‏‎ ‎‏چنانکه در محیط تصورات و ادراکات هم، تصور ماهیات و اعدام جز خرافات و اوهام‏‎ ‎‏نیست، همچنین در دایرۀ تصدیقات نیز غیر از صورت علمیۀ تصدیقیۀ وجود، صورت‏‎ ‎‏تصدیقی چیز دیگری نیست.‏

‏«شریک الباری ممتنع» و «اجتماع النقیضین محال» غلط است و نفس الامریت‏‎ ‎‏ندارد. شریک الباری یک نحوه تحققی ندارد تا علم به او تعلق گرفته و عقل حکم کند‏‎ ‎‏که او ممتنع است. آیا تقرر شریک الباری و هکذا اجتماع نقیضین معنایی دارد تا بر او‏‎ ‎‏به امتناع حکم شود؟‏

‏یا اینکه «شریک الباری ممتنع» و «اجتماع النقیضین محال» غیر از یک صورت‏‎ ‎‏تصدیقیه ای که واقعیت ندارد، چیزی نیست؛ زیرا «ثبوت شی ء لشی ء فرع ثبوت‏‎ ‎‏المثبَت له» و اگر بخواهد مطابَق داشته باشد و تصدیقی حقیقت دار باشد باید‏‎ ‎‏«مثبَت له» یک نحوه تحققی داشته باشد.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 226

‏پس «شریک الباری ممتنع» و «اجتماع النقیضین محال»، تصدیقی است که ابداً‏‎ ‎‏محکی نداشته و در واقع منکشفی برای او نیست و موضوع در حقیقت و «مثبت له» در‏‎ ‎‏واقع نفس الامریت ندارد و تنها مفهومی است که به خلاقیت نفس موجود شده است‏‎ ‎‏با این تخیّل که سِمت و منصب حکایت و کاشفیت دارد.‏

‏نفس و عقل بعد از آنکه نتوانست حقیقتی برای شریک الباری و اجتماع نقیضین‏‎ ‎‏پیدا کند، از روی عجز و بیچارگی یک حقیقت نما و مفهومی در ذهن ایجاد کرده و بر‏‎ ‎‏آن به امتناع و استحاله حکم می کند در حالی که تنها یک مثبت له صورت تصدیقیۀ‏‎ ‎‏نفس الامریه دارد.‏

‏انسان گمان می کند که علم دارد به اینکه «شریک الباری ممتنع» و حال آنکه این‏‎ ‎‏علم نیست؛ چون این صورت تصدیقیه واقعیت و نفس الامریت ندارد و این اشتباه از‏‎ ‎‏اینجا ناشی می شود که قضیه را موجبه می داند و در صورت موجبه بودن قضیه به‏‎ ‎‏امتناع موضوع حکم می کند ولیکن حقیقت مطلب چنین نیست بلکه قضیه، سالبۀ‏‎ ‎‏بسیطه به تمام سلب است و سلب بسیط، محتاج تحقق موضوع نیست و حقیقت قضیه‏‎ ‎‏به این صورت است که: «لیس شریک الباری بموجود» که به انتفاء موضوع، محمول‏‎ ‎‏منتفی است. در این قضیه، تحقق و تقرر موضوع لازم نیست و این قضیه موضوع و‏‎ ‎‏محمولی که محمول از موضوع سلب شود، نمی خواهد بلکه منتفی به انتفاء موضوع‏‎ ‎‏است. و این قضیه عکس العمل قضیۀ «واجب الوجود موجود» است.‏

‏عقل بعد از آنکه با برهان وحدانیت را اثبات کرد، از آن انتزاع می کند که شریک‏‎ ‎‏الباری موجود نیست و آن، موضوع ثابت نمی خواهد؛ چنانکه در قضیۀ «الله موجود»‏‎ ‎‏نیز لازم نیست موضوع ثابت بوده و موجودیت برای او از قبیل ثبوت چیزی برای‏‎ ‎‏چیزی باشد، بلکه عقل بعد از آنکه درک کرد که «الله» متحقق است و وجودش نفس‏‎ ‎‏الامریت دارد و از طرفی در نظر عقل ثبوت شی ء برای خودش ضروری است، در‏‎ ‎‏قالب قضیه به این صورت تحلیل می کند که «الله موجود» و این از باب ثبوت چیزی‏‎ ‎‏برای چیزی نیست که موضوع متحقق و ثابتی باشد و موجودیت برای او اثبات گردد.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 227

‏همچنین در قضیۀ «زیدٌ زیدٌ» هم که عقل در آن زید را بر خود زید حمل می کند،‏‎ ‎‏بین موضوع و محمول تغایر نیست؛ چون ثبوت الشی ء لنفسه، ضروری و محتاج‏‎ ‎‏اثنینیت نیست، روی این ضرورت عقل حکم می کند که «زیدٌ زیدٌ» و معنای این حمل‏‎ ‎‏این نیست که ذات زید یک نحوه تقرری داشته باشد و محمول از باب ثبوت چیزی‏‎ ‎‏برای چیزی برای آن ثابت باشد، بلکه زید تقرر دارد و تکرری در تقرر نیست.‏

‏«الله موجودٌ» نظیر «زیدٌ زیدٌ» است در اینکه یک وجود متحقق است و آن مدلول و‏‎ ‎‏محکی و منکشف «الله» است و «موجود» چیز دیگری خارج از موضوع و ذات نیست‏‎ ‎‏و این طور نیست که «موجود» برای او به نحو قضیۀ هلیۀ مرکبه ثابت باشد، بلکه قضیۀ‏‎ ‎‏«الله موجود» قضیۀ هلیۀ بسیطه است.‏

‏و بالجمله: در مثل «شریک الباری ممتنع» و «اجتماع النقیضین محال» علم به عدم‏‎ ‎‏تعلق نگرفته است، بلکه علم به صورت ذهنیه و مفهوم موجود شریک الباری تعلق‏‎ ‎‏دارد و عقل از اشتباه ذهن به خارج بازی خورده است؛ زیرا مفهوم به ذهن آمده و علم‏‎ ‎‏به او تعلق پیدا کرده است و نسبت حکمیه به او قائم است و صورت تصدیقیه بدون‏‎ ‎‏خارجیت و تحقق است و کاشفی است که محکی و منکشف ندارد.‏

‏و الحاصل: صور ذهنیۀ این گونه قضایا در مقام حکایت دروغ بوده و هیچ محکی‏‎ ‎‏ندارد ولیکن مصحح قضیۀ حملیۀ موجبه، وجود مفهوم است، منتها این مفهوم، از‏‎ ‎‏ضعف عقل که متحققی را نیافته و آن را با وجود ذهنی مفهوم خلط کرده پیدا شده‏‎ ‎‏است. ولیکن در حقیقت قضیۀ سالبۀ بسیطه است که به انتفاء موضوع، محمول منتفی‏‎ ‎‏است و لُبّاً قضیه به صورت «لیس شریک الباری بموجود» است و علم به این قضیه‏‎ ‎‏تعلق نیافته است، بلکه با برهان بر وحدت وجود حق، علم به یک وجود بسیط‏‎ ‎‏ـ واجب الوجود ـ تعلق پیدا کرده است و عقل از آن، قضیۀ «لیس شریک الباری‏‎ ‎‏بموجود» را انتزاع می نماید.‏

‏و الحاصل: این گونه قضایا مطابق لازم نداشته و «لیس شریک الباری بموجود»،‏‎ ‎‏عکس العمل «الله واحد» و «الواجب واحد» می باشد.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 228

‏بنابراین: اعدام و ماهیات چیزی نبوده و علم به هیچ، تعلق نمی گیرد و متعلق هر‏‎ ‎‏علم حقیقی، وجود می باشد.‏

‏و این، اختصاص به علم واجب ندارد، بلکه کسانی مانند فلاسفه و عرفا  که عقل‏‎ ‎‏ایشان سلیم تر از عقل ماست و همچنین ملائکه و جبرئیل و هر موجودی که دارای‏‎ ‎‏علم است، حقیقةً علم آنها متعلق به ماهیات و اعدام نیست؛ زیرا عدم قابل هیچ گونه‏‎ ‎‏اضافه و وصف و حکمی نیست.‏

‏و بالجمله: علم به ذات احدیت، خواه خود حق به ذات خویش علم داشته باشد و‏‎ ‎‏یا به فرض محال بشر و یا ملک عالم به ذات وی باشد، به نحو کشف تفصیلی هر‏‎ ‎‏موجودی بما انّه موجود است.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 229