تجلی صفات و تجلی ذات
آنها که سیر الی الغیب داشته و به سوی مرتبۀ عالم غیب در حرکت می باشند و مراحل سیر الی الله را طی می نمایند و مؤید به تأییدات حقه گشته اند، به محض اینکه قدم به بیرون عالم کثرت می گذارند قلوبشان از این تکثرات خالی می شود و از دیدن فعل و تأثیر برای این و آن، که من کردم، او کرد، او داد، او بذل کرد، او نجات داد، می گذرند و توحید فعلی در قلوب ایشان جلوه می کند. «لا حول ولا قوة الاّ بالله» «فَیُضِلُّ اللّٰهُ مَنْ یَشَاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ».
عزت و ذلت و صحت و سلامت و فقر و سلطنت را از او می بینند و گرچه به ملائکۀ هدایت، مانند جبرئیل و میکائیل و غیر آنها و ملائکۀ اضلال، مانند شیطان و تابعین او، قائلند ولی آنها را جز واسطه نمی بینند. افعال را از این فاعل ها نمی بینند یک فاعل در عالم می بینند و هو الله و عالم را فعل الله و تحت تصرف او می بینند. وقتی از این مرحله به عالم غیب ترقی نموده و بعد از آنکه قلبشان، نه عقلشان به توحید فعلی رنگین شد، چون فرق ما و سائرین الی الله همین است که ما عقلمان به توحید فعلی و صفاتی و ذاتی تصدیق می کند ولی قلبمان از اینها خالی است؛ لذا مردم را ضارّ و نافع دانسته و معزّ و مذلّ می بینیم و آنها را مؤثر دانسته و این در و آن در می زنیم و اگر از ایمان عقلی به ایمان قلبی برسیم ما هم از جملۀ کسانی خواهیم شد که قلبشان به توحید فعلی ایمان آورده و فعل الهی بر قلب آنها تجلی نموده است.
و بالجمله: هنگامی که قلب از مرحلۀ توحید فعلی بالاتر رفت به مرتبه ای می رسد که در آن اسماء و صفات تجلی نموده و در عالم تجلی، رحمت و کرم و غفاریت و نعمت می بیند و هر صفتی که در قلب تجلی کند و قلب با آن صفت سنخیت داشته باشد، در عالم حقیقت آن صفت را می بیند.
در مسیر استکمال قلب، قلبی مسانخ با اسم حکمت است و قلبی مسانخ با اسم
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 245
رحمانیت است. ای بسا قلب مستکمل تامی باشد که همۀ صفات در او متجلی گردد و ای بسا در آن، اسم جامع الله که جامع تمام اسماء و صفات است تجلی کند.
وقتی سائر الی الله از اسماء و صفات گذشت و کامل تر گردید دیگر تجلیات اسمائی و صفاتی نمی بیند، بلکه در این مرحله فقط تجلی ذاتی است.
این است که دیگر ذکر «یا هو» می گوید چنانکه در مرحلۀ متوسطه یعنی تجلیات صفاتی متذکر و ذاکر آن اسم و صفتی است که بر او تجلی نموده است مثل یا رحمن و یا کریم و یا علیم و یا قادر، ولی بعد از آنکه به آخرین درجه ای که برای بشر ممکن است رسید و بر قلب وی، ذات تجلی نمود «یا هو یا هو» می گوید چنانکه حضرت امیر علیه السلام فرمود: «یا هو یا من لا هو الاّ هو» این است که هر چه می بیند او را می بیند «هُوَ الْأوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ».
و بالجمله: هنگامی که این مرحله به دست آمد کثرات اوصاف و اسماء هم محو می شود. فقط دیدار یک ذات اقدس به تجلی ذاتی اتفاق می افتد و این مرحلۀ محو و طمس فعل و اوصاف و اسماء و بقا و شهود ذات و مرتبۀ اخلاص کامل و کمال توحید است.
این است که در آیۀ شریفه فرمود: «سُبْحَانَ اللّٰهِ عَمَّا یَصِفُونَ * إلاَّ عِبَادَ اللّٰهِ الْمُخْلَصِینَ» که باید هم در عبارت و هم در تحقیق معنای آن نظر شود.
و بالجمله: این مرحله، اتمّ مرحلۀ توحید و آخرین نقطۀ سیر انسانی است.
لذا بعضی از اشخاص که برای تربیت بشری از راه صحیح شهودی و عیانی، مخزون در خزائن الله شده اند، مشمول عنایت گردیده و خود به توحید ذاتی رسیده اند با این تفاوت که بعضی از اسم جامع «الله» و بعضی از اسم «خلّت» و «مهیمنیت» و بعضی از اسم «غضب» رسیده اند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 246
و از فضل بی منتهایی که خدا بر بشر دارد این اشخاص را بعد از محو و خلّص بودن و بعد از انمحاء افعال و اسماء و صفات، برای تربیت عودت می دهد و هر یک از آن صفتی که از طریق آن رسیده اند عودت می یابند.
آنکه از اسم جامع رسیده است از تمام اسماء عودت کرده و در عودت بر لوازم اسماء و صفات، یعنی اعیان ثابته مطلع بوده و طریق صحیح وصول الی الله را کما هو حقه می داند و از اینجا، اختلاف در نبوّات تولید می شود.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 247