تطبیق مطلب با متن کتاب
اینک به معنای تحت اللفظی غرر ربط حادث به قدیم می پردازیم: سبب حادث، حادث است و اگر سبب حادث، حادث نباشد باید حادث و مسبَّب هم طول دهر لابث و قدیم باشد، و این خلف است؛ زیرا مسبّب، حادث فرض شده بود، پس هنگامی که مسبب حادث بود باید سبب هم حادث باشد و به آن سبب نقل کلام می کنیم و هکذا الی غیر النهایه حوادث غیر متناهی و مجتمع در وجود و مترتب بر یکدیگر لازم می آید و این تسلسل است که باطل است. لیکن علاوه بر عدم تناهی سلسلۀ حوادث، تخلف مسبَّب از سبب قدیم نیز لازم می آید و حال آنکه به واسطۀ دلیل و برهان باید تمام ممکنات و حوادث به واجب منتهی شوند و تخلف مسبب از سبب جایز نیست. این اصل شبهه است.
و اما جواب آن این است که حکما قائل شده اند و مقول قول ایشان دو بیت بعدی است یعنی:
حرکة دوریة تجدّدت نسبها و ذاتها قد ثبتت
کما بثابت ثباتها ارتبط کان لحادث حدوثها وسط
نسبت حرکت دوریۀ فلک متجدد می شود و ذات حرکت ثابت است؛ زیرا چنین گفته اند که: در هر حرکتی امر واحد بسیط مستمری است که آن توسط بین مبدأ و منتها و یا حرکت توسطیه است که راسم امر ممتدی است که آن حرکت به معنای قطع و یا حرکت قطعیه است.
پس حرکت توسطیه به اعتبار ذاتش، امری ثابت و دائم است و همانا تجدد به اعتبار نسبت آن به حدود مفروضه در «فیما فیه الحرکة» است.
بنابراین: حرکت از حیث ذات، یعنی آن امر بسیط محفوظِ در آن حدود، به مبدأ
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 397
ثابت مستند است و به اعتبار نسبت متجدده اش مسند الیه برای حوادث متجدده می باشد، یعنی حوادث متجدده به نسبت متجددۀ حرکت مستند می باشند. پس هر قطعه یا حدی از حرکت، شرط و مخصّص حدوث حادثی است که در زمان خاصی واقع شده است.
بنابراین: علت هر حادثی از شی ء قدیم ـ مانند عقل فعال بحول الله و قوته ـ و از شی ء حادث که آن قطعه یا آن حد از حرکت است، مرکب می باشد.
چنانکه در متن گفته ایم که همان گونه که ثبات حرکت به ثابت قدیم بالزمان ـ مثل عقل یا قدیم بالذات، مانند واجب الوجودی که منتهی الیه سلسلۀ حاجات است ـ مرتبط است، حدوث آن هم مربوط الیه برای حوادث کونیه می باشد، یعنی واسطه و رابطه بین متغیرات و ثابت است.
و هنگامی که به حدوث هر قطعه ای نقل کلام شود ـ چون باید برای هر حادثی محدثی باشد ـ در نتیجه اشکال تخلف عود خواهد کرد و از آن جواب داده می شود به اینکه: حدوث و تجدد، ذاتی حرکت است و ذاتی، معلّل نیست، پس جاعل، اصل حرکت را جعل نموده است و حرکت را حرکت قرار نداده است، بلکه نحوۀ وجود حرکت این است که ذاتاً متصرم و متجدد است و اصل وجود به جاعل تعلق دارد؛ زیرا گذشت که جعل ترکیبی بین شی ء و ذات آن یا بین شی ء و ذاتیات آن باطل است.
صدر المتألهین در موضعی از اسفار بنابر آنچه آن را تحقیق نموده است که عبارت از حرکت جوهریه و تجدد ذاتی است، گفته است: لازم است انتهای حوادث به حادثی باشد که ماهیت یا حقیقت آن، عین حدوث و تجدد است، مثل حرکت که حدوث در ماهیت آن خوابیده و تجدد در مفهوم آن هست، یا مانند جسم و طبیعت که عین حدوث و تجدد می باشند لیکن طبایع منقطعة الوجود مثل زید و عمرو و بکر که عدم آنها در زمان سابق و حرکت سابقه است به طبیعت دیگری مسبوق می باشند که عبارت از طبیعت کل و طبیعت فلکیه است که حافظ زمان آن طبایع است و برای این
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 398
طبیعت حافظ زمان، دو وجه است: یک وجه عقلی و ثباتی که علم ازلی خداوند و صورت قضائیه است و از این عالم نیست، و دیگر وجه کَوْنی قَدَری حادث که هر روز در خلق جدید است و «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ».
از پاسخ های دیگر این است که: به یک رشتۀ غیر متناهی از معدّات در طرف ازل و یک رشتۀ غیر متناهی از معدّات در طرف ابد و همچنین به علل الهی قائل باشیم، یعنی هر دو چشم را باز کرده هم خدا را و هم این امورات طبیعیه را ببینیم و احول نباشیم. پس اگر به خدا قائل هستیم، منکر امور طبیعی نباشیم و نگوییم: عالم، هیچ است. و یا طبیعی صرف نباشیم، بلکه هم به خدا معتقد باشیم و هم به معدّات و وسایلی که از طرف اوست قائل باشیم. چون تسلسل تعاقبی مانعی ندارد.
و مثال آن این است که اگر جسم ثقیلی را از مکان بلندی رها کنند خود سنگینی امری است که سبب نزول آن جسم به پایین است و آن ثقالت امری ثابت و در تمام حدود متغیره محفوظ است و حرکت مستند به اوست، ولیکن وقتی آن جسم به یک وجب به زمین مانده می رسد اگر از آن سؤال کنند که چرا بعد از این حرکت می کنی تا به زمین برسی؟ می گوید حرکت به وجب قبلی وسیله و معدّ شد برای آنکه این وجب آخر را هم حرکت کنم و جواب سؤال در حدود قبلی نیز همین است.
آنچه تا کنون جواب داده شد از طرف کسانی است که به انقطاع فیض قائل نیستند.
اما کسانی که مانند بسیاری از محدثین ما می گویند: هشت هزار سال قبل فقط خدا بود و هیچ چیز با او نبود، سپس برای خداوند بداء حاصل شد تا ایجادی کند، اینها باید در واقع منکر خدا باشند؛ چون به تجدد اراده در خداوند قائل شده اند و راه پیدا کردن تجدد در خداوند، با انکار او مساوق است. پس اینها گرفتار دردی هستند که برای آن هیچ دوایی مفید نیست.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 399