حقیقت صفات کمالیه غیر از حقیقت متأصل وجود نیست
بیان وجه صحت انتزاع این است که: مفاهیم را باید با یکدیگر سنجیده و در میزان سنجش ببینیم. بعضی از مفاهیم با بعضی متقابل است، مانند مفهوم علم و جهل و مفهوم قدرت و عجز و بعضی از مفاهیم گرچه بالاصاله با یکدیگر متقابل و متضاد نیستند ولکن بالعرض با یکدیگر متقابل و متضادند؛ چنانکه بعد در مقام اثبات صغریات اوصاف ذکر خواهد شد. مثلاً مفهوم علم با مفهوم عجز گرچه بالاصاله متقابل نبوده ولیکن بالعرض متقابل هستند؛ چون عجز بالذات با قدرت متقابل است و علم با قدرت متقابل نیست، فلذا عجز که با قدرت متقابل است بالعرض و به واسطۀ قدرت با علم متقابل است.
البته نمی توان مفاهیمی را که با یکدیگر بالذات متقابل و بالاصاله متضادند از منشأ واحد و شی ء بسیط انتزاع نمود؛ چون به حکم تضاد محال است از جهت و خصوصیتی که با آن جهت، علم انتزاع می شود، با همان جهت مفهوم جهل منتزع شود، زیرا خصوصیتی که از آن، ضد منتزع می شود، ضد خصوصیتی است که مفهوم ضد دیگر از آن خصوصیت انتزاع شده است.
مثلاً انسانی که به جهت خصوصیتی عالم به این است که «الواحد نصف الاثنین» محال است با آن خصوصیت جاهل به این باشد که «الواحد نصف الاثنین» زیرا آن جهت موجبۀ علم به «الواحد نصف الاثنین» علت علم به «الواحد نصف الاثنین» است و این علت که با این علم سنخیت دارد، محال است برای عدم العلم به «الواحد نصف
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 42
الاثنین» علت بوده و با آن سنخیت داشته باشد.
و اما مفاهیمی که با یکدیگر متخالف بوده ولیکن متضاد و متقابل نیستند نه بالحقیقه و الاصاله و نه بالعرض، ممکن است منشأ انتزاع بسیط و واحد و فرید داشته باشند، به این بیان که: پایه و اساس صدق این معنی اصالت وجود است و ما بعد از آنکه صفحۀ عالم و صفحۀ کون را باز کرده و اثبات نمودیم که متحقق بالاصاله وجود است و این حقیقت نوریه صفحه و اعماق عالم را پُر کرده و ماهیات اعتباری بوده، و حال عدم معلوم است، پس ممکن نیست مفاهیم را به نحو حقیقت از عدم و از ماهیات انتزاع نمود؛ چون عدم که عدم بوده و چیزی نیست و اگر مفهومی از آن انتزاع شود، منشأ انتزاع «نیست و هیچ» است و ماهیات هم اعتباری است و هر چه از اعتباری انتزاع شود، اعتباری از اعتبارات است. بنابراین: آنچه به حمل شایع صناعی منشأ انتزاع مفاهیم است وجود است لاغیر. پس مفهوم علم و مفهوم قدرت و مفهوم اراده و هکذا کلیۀ مفاهیم کمالیه را کنار گذاشته و آنچه از علم متحقق و متأصل بوده و پای آن در دار و صفحۀ ثبات محکم است همان حقیقة العلم است که به حمل شایع صناعی وجود است.
والحاصل: علم که ما به الکشف است مفهوم نیست، بلکه به حمل شایع صناعی چیزی متحقق و متأصل است و مفاهیم کلیه را یک دسته، مانند دسته گلی کنار گذاشته و از آنها به حمل اوّلی عطف نظر می نماییم و گفتیم آنچه متحقق و متحصل و متأصل است وجود است و آن یگانه آفتاب حقیقت نوریه در عالم است و حال اعدام معلوم بوده و ماهیات هم اعتباری صرف است.
ماهیات عبارت از موجودات محدوده نیست. اصلاً وجود اعم از اینکه محدود یا غیر محدود باشد، ماهیت نیست. ماهیات عبارت از حدود است نه موجودات محدوده و انسانیت حد است نه موجود محدود و مفاهیم هم به حمل اوّلی ذاتی برکنار است، پس این حقیقت اصلیۀ نوریۀ حقۀ حقیقیه وجود است. بنابراین علم به حمل شایع صناعی نه مفهوم کلی ذات به حمل اوّلی وجود است؛ زیرا متأصل اوست، پس
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 43
چیزی که متحقق و متأصل است و مفهوم علم از آن منتزع می شود وجود است که عین حقیقت متأصلۀ علم است.
والحاصل: مفاهیم قدرت و اراده و علم و جمیع اوصاف کمالیه را کنار گذاشته و آنچه متأصل و حقیقت دار است ـ قدرت متحققه و متأصله و ارادۀ متحققۀ متأصله و علم متحقق متأصل و ادراک متحقق متأصل ثابت ـ در صفحۀ کون به حمل شایع بنابر اصالة الوجود، وجود است لاغیر، نه ماهیات که سحر فرعونی، و نه اَعدام که هیچ محض است.
البته مفهوم قدرت و علم و اراده، الفاظ مترادفه و حاکی از یک چیز به نحو ترادف لفظی نیست، بلکه بعد از اثبات این مطلب که در دار تحقق تنها نظام وجود و یک حقیقت نوریۀ مستطیلۀ ذو مراتب و قابل تشکیک هست، حقیقت علم و قدرت و اراده و تمام متأصل که محل انتزاع مفاهیم کمالیه است، وجود است.
تتمیم بیان اینکه: در عین حال که متحقق وجود است لاغیر، و اصل اوست و دیگران هیچ، و منشأ خیرات و مبرّات اوست و دیگران شرور، شأن مفاهیم کمالیه ترادف هم نیست و ان شاء الله به زودی این بیان را تکمیل و این نمونه را تتمیم می نماییم.
والحاصل: با تحکیم اساس اصالة الوجود که آن در حکمت بنایی است که باید آن را مانند سد اسکندر با زُبَر حدید ساخت «آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ» و از براهین آن به بنیان مرصوص و غیر قابل انهدام تعبیر نمود، گفتیم وجود و حقیقت نوریه، همان حقیقت علم و اراده و قدرت است.
و بالجمله: به اثبات رساندیم که علم متحقق وجود است و به حمل شایع صناعی وجود عین قدرت، عین علم، عین اراده، عین حیات و عین ادراک است. حقیقت حیات متحقق و علم متحقق همان حقیقة الوجود است گرچه مفهوم عام بدیهی وجود غیر مفهوم علم و اراده و حیات و قدرت است.
والحاصل: حسن واحد و فارد و ماینفع للعالمین بسیط است و «کلّ إلی ذاک الجمال
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 44
یشیر» و سه چیز مطرح نمودیم: یکی بطلان محض و دیگری اعتباری محض و سوم اصل اصیل و متحقق و متأصل.
اگر مفهومی که انتزاع می شود از بطلان منتزع شود، چون محل انتزاع از اباطیل است، آن جهتی هم که از او چیزی انتزاع می شود، از اباطیل خواهد بود. و همچنین آنچه از اعتباری، یعنی ماهیت انتزاع می شود او هم اعتباری خواهد بود و اما چیزی که اصیل است و حقیقت حقۀ نوریۀ متأصله است، چون محل انتزاع شی ء اصیل و متحقق است، تمام اوصاف و مفاهیم کمالیه از آن منتزع بوده و مقابل مفاهیم کمالیه چه ذاتاً با آنها مقابل باشد و چه بالعرض، چون مقابل مفاهیم کمالیه است، لابد مفاهیم مقابل کمال بوده و از مفاهیم نقصیه خواهد بود.
و لذا از همان جهتی که به ملاحظۀ او مفهوم کمالی انتزاع شده، مفهومی که از جهت نقصی منتزع می شود، انتزاع نخواهد شد.
هر جا حدی یافت شود از ماهیت و هر جا نقصی و جهت نقیصه ای دیده شد، از مفاهیم غیر کمالیه انتزاع می شود. و علم و قدرت و حیات ولو مفهوماً مترادف نبوده ولیکن مصداق حقیقت علم که مفهوم آن کشف کل اشیاء در خارج است و آنچه به او اشیاء کشف می شود لابعنوانه و مفهومه بل بعین خارجیته و تحققه و تأصله، به حکم اصالة الوجود چیزی غیر از وجود نیست.
بنابراین: مفهوم وجود، یعنی هستی و مفهوم علم، یعنی کشف اشیاء و مفهوم قدرت، یعنی توانایی و مفهوم حیات، یعنی زنده بودن هر چند با یکدیگر متفاوت بوده و مترادف نیستند ولی یک هویت است که موجود اوست بدون اینکه حیثیات و جهات مختلفه داشته باشد. آن هویت که موجود است هم عین کشف اشیاء است و هم عین توانایی است.
پس بعد از آنکه مفاهیم به معانی عامه موضوع له واقع شده اند، هر جا کشف اشیاء و «مظهر لغیره و ظاهر لنفسه» دیده شود مصداق حقیقی متحققِ آن مفهوم است، نه بعنوانه و مفهومه بل بهویته و تحققه.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 45
بنابراین: هویتی بسیطه در عین حالی که هست اوست و موجود است، کشف اشیاء است و علم است و توانایی است و قدرت متحققه و خارجیه است، پس وجود و آن موجود متحقق که در دار تحقق جز او نیست کلّه الوجود، کلّه العلم، کلّه الحیاة، کلّه القدرة، کلّه الاراده.
والحاصل: به حکم اصالة الوجود، متحقق اصیل، غیر وجود چیزی نیست، پس علم لابعنوانه و مفهومه بل بحقیقته الحقه و بحقیقته الکمالیة النافعه به حمل شایع صناعی در خارج، الاّ و لابد وجود خواهد بود. و همچنین قدرت و حیات لابعنوانهما و مفهومهما بل بحقیقتهما الخارجیه وجود است. یک شی ء اصیل است که چون هست وجود است و مفهوم وجود بر آن صادق است و چون کشف اشیاء است، حقیقت علم بوده و مفهوم علم بر آن صادق است و چون بطلان و فساد ندارد، حیات بر آن صادق است. البته جهات و خصوصیاتی در آن نیست تا به جهت و خصوصیتی، مفهومی بر او صادق باشد و به جهت و خصوصیت دیگری، مفهوم دیگری بر او صادق باشد. و چون وجود صرف الکمال است به همان حقیقته الوجودیه و هویته الاصیله کشف اشیاء است، پس نور است و علم است و به همان حقیقته الحقه ثابت و برقرار و لایزال بوده و حیات است.
و بالجمله: این طور نیست که وجود منشأ خیرات بوده و منشأ آثار باشد، بلکه خودش حقیقة الخیرات و حقیقة المبرّات و الآثار است. صرف الوجود حد نداشته تا از آن ماهیت اعتبار شود و جهت نقصی ندارد تا از او مفاهیم غیر کمالیه و نقصیه انتزاع شود و چون خود بهویته الذاتیه متحقق و متأصل است وجود است و کشف الاشیاء است و علم است و بذاته من ذاته لذاته است، قدیر است و قیوم است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 46