مقصد سوم الهیات
براهین الهیین بر اثبات واجب
حقیقت صفات کمالیه غیر از حقیقت متأصل وجود نیست
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

حقیقت صفات کمالیه غیر از حقیقت متأصل وجود نیست

فریده اول احکام ذات واجب / غرر فی إثباته تعالی / اثبات واجب تعالی

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

حقیقت صفات کمالیه غیر از حقیقت متأصل وجود نیست

حقیقت صفات کمالیه غیر از حقیقت متأصل وجود نیست

‏بیان وجه صحت انتزاع این است که: مفاهیم را باید با یکدیگر سنجیده و در میزان‏‎ ‎‏سنجش ببینیم. بعضی از مفاهیم با بعضی متقابل است، مانند مفهوم علم و جهل و‏‎ ‎‏مفهوم قدرت و عجز و بعضی از مفاهیم گرچه بالاصاله با یکدیگر متقابل و متضاد‏‎ ‎‏نیستند ولکن بالعرض با یکدیگر متقابل و متضادند؛ چنانکه بعد در مقام اثبات‏‎ ‎‏صغریات اوصاف ذکر خواهد شد. مثلاً مفهوم علم با مفهوم عجز گرچه بالاصاله‏‎ ‎‏متقابل نبوده ولیکن بالعرض متقابل هستند؛ چون عجز بالذات با قدرت متقابل است و‏‎ ‎‏علم با قدرت متقابل نیست، فلذا عجز که با قدرت متقابل است بالعرض و به واسطۀ‏‎ ‎‏قدرت با علم متقابل است.‏

‏البته نمی توان مفاهیمی را که با یکدیگر بالذات متقابل و بالاصاله متضادند از منشأ‏‎ ‎‏واحد و شی ء بسیط انتزاع نمود؛ چون به حکم تضاد محال است از جهت و‏‎ ‎‏خصوصیتی که با آن جهت، علم انتزاع می شود، با همان جهت مفهوم جهل منتزع شود،‏‎ ‎‏زیرا خصوصیتی که از آن، ضد منتزع می شود، ضد خصوصیتی است که مفهوم ضد‏‎ ‎‏دیگر از آن خصوصیت انتزاع شده است.‏

‏مثلاً انسانی که به جهت خصوصیتی عالم به این است که «الواحد نصف الاثنین»‏‎ ‎‏محال است با آن خصوصیت جاهل به این باشد که «الواحد نصف الاثنین» زیرا آن‏‎ ‎‏جهت موجبۀ علم به «الواحد نصف الاثنین» علت علم به «الواحد نصف الاثنین» است‏‎ ‎‏و این علت که با این علم سنخیت دارد، محال است برای عدم العلم به «الواحد نصف‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 42

‏الاثنین» علت بوده و با آن سنخیت داشته باشد.‏

‏و اما مفاهیمی که با یکدیگر متخالف بوده ولیکن متضاد و متقابل نیستند نه‏‎ ‎‏بالحقیقه و الاصاله و نه بالعرض، ممکن است منشأ انتزاع بسیط و واحد و فرید داشته‏‎ ‎‏باشند، به این بیان که: پایه و اساس صدق این معنی اصالت وجود است و ما بعد از‏‎ ‎‏آنکه صفحۀ عالم و صفحۀ کون را باز کرده و اثبات نمودیم که متحقق بالاصاله وجود‏‎ ‎‏است و این حقیقت نوریه صفحه و اعماق عالم را پُر کرده و ماهیات اعتباری بوده، و‏‎ ‎‏حال عدم معلوم است، پس ممکن نیست مفاهیم را به نحو حقیقت از عدم و از‏‎ ‎‏ماهیات انتزاع نمود؛ چون عدم که عدم بوده و چیزی نیست و اگر مفهومی از آن انتزاع‏‎ ‎‏شود، منشأ انتزاع «نیست و هیچ» است و ماهیات هم اعتباری است و هر چه از‏‎ ‎‏اعتباری انتزاع شود، اعتباری از اعتبارات است. بنابراین: آنچه به حمل شایع صناعی‏‎ ‎‏منشأ انتزاع مفاهیم است وجود است لاغیر. پس مفهوم علم و مفهوم قدرت و مفهوم‏‎ ‎‏اراده و هکذا کلیۀ مفاهیم کمالیه را کنار گذاشته و آنچه از علم متحقق و متأصل بوده و‏‎ ‎‏پای آن در دار و صفحۀ ثبات محکم است همان حقیقة العلم است که به حمل شایع‏‎ ‎‏صناعی وجود است.‏

‏والحاصل: علم که ما به الکشف است مفهوم نیست، بلکه به حمل شایع صناعی‏‎ ‎‏چیزی متحقق و متأصل است و مفاهیم کلیه را یک دسته، مانند دسته گلی کنار گذاشته‏‎ ‎‏و از آنها به حمل اوّلی عطف نظر می نماییم و گفتیم آنچه متحقق و متحصل و متأصل‏‎ ‎‏است وجود است و آن یگانه آفتاب حقیقت نوریه در عالم است و حال اعدام معلوم‏‎ ‎‏بوده و ماهیات هم اعتباری صرف است.‏

‏ماهیات عبارت از موجودات محدوده نیست. اصلاً وجود اعم از اینکه محدود یا‏‎ ‎‏غیر محدود باشد، ماهیت نیست. ماهیات عبارت از حدود است نه موجودات‏‎ ‎‏محدوده و انسانیت حد است نه موجود محدود و مفاهیم هم به حمل اوّلی ذاتی برکنار‏‎ ‎‏است، پس این حقیقت اصلیۀ نوریۀ حقۀ حقیقیه وجود است. بنابراین علم به حمل‏‎ ‎‏شایع صناعی نه مفهوم کلی ذات به حمل اوّلی وجود است؛ زیرا متأصل اوست، پس‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 43

‏چیزی که متحقق و متأصل است و مفهوم علم از آن منتزع می شود وجود است که عین‏‎ ‎‏حقیقت متأصلۀ علم است.‏

‏والحاصل: مفاهیم قدرت و اراده و علم و جمیع اوصاف کمالیه را کنار گذاشته و‏‎ ‎‏آنچه متأصل و حقیقت دار است ـ قدرت متحققه و متأصله و ارادۀ متحققۀ متأصله و‏‎ ‎‏علم متحقق متأصل و ادراک متحقق متأصل ثابت ـ در صفحۀ کون به حمل شایع بنابر‏‎ ‎‏اصالة الوجود، وجود است لاغیر، نه ماهیات که سحر فرعونی، و نه اَعدام که هیچ‏‎ ‎‏محض است.‏

‏البته مفهوم قدرت و علم و اراده، الفاظ مترادفه و حاکی از یک چیز به نحو ترادف‏‎ ‎‏لفظی نیست، بلکه بعد از اثبات این مطلب که در دار تحقق تنها نظام وجود و یک‏‎ ‎‏حقیقت نوریۀ مستطیلۀ ذو مراتب و قابل تشکیک هست، حقیقت علم و قدرت و اراده‏‎ ‎‏و تمام متأصل که محل انتزاع مفاهیم کمالیه است، وجود است.‏

‏تتمیم بیان اینکه: در عین حال که متحقق وجود است لاغیر، و اصل اوست و دیگران‏‎ ‎‏هیچ، و منشأ خیرات و مبرّات  اوست و دیگران شرور، شأن مفاهیم کمالیه ترادف هم‏‎ ‎‏نیست و ان شاء الله به زودی این بیان را تکمیل و این نمونه را تتمیم می نماییم.‏

‏والحاصل: با تحکیم اساس اصالة الوجود که آن در حکمت بنایی است که باید آن‏‎ ‎‏را مانند سد اسکندر با زُبَر حدید ساخت ‏‏«‏آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ‏»‏‎[1]‎‏ و از براهین آن به‏‎ ‎‏بنیان مرصوص و غیر قابل انهدام تعبیر نمود، گفتیم وجود و حقیقت نوریه، همان‏‎ ‎‏حقیقت علم و اراده و قدرت است.‏

‏و بالجمله: به اثبات رساندیم که علم متحقق وجود است و به حمل شایع صناعی‏‎ ‎‏وجود عین قدرت، عین علم، عین اراده، عین حیات و عین ادراک است. حقیقت‏‎ ‎‏حیات متحقق و علم متحقق همان حقیقة الوجود است گرچه مفهوم عام بدیهی وجود‏‎ ‎‏غیر مفهوم علم و اراده و حیات و قدرت است.‏

‏والحاصل: حسن واحد و فارد و ماینفع للعالمین بسیط است و «کلّ إلی ذاک الجمال‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 44

‏یشیر» و سه چیز مطرح نمودیم: یکی بطلان محض و دیگری اعتباری محض و سوم‏‎ ‎‏اصل اصیل و متحقق و متأصل.‏

‏اگر مفهومی که انتزاع می شود از بطلان منتزع شود، چون محل انتزاع از اباطیل‏‎ ‎‏است، آن جهتی هم که از او چیزی انتزاع می شود، از اباطیل خواهد بود. و همچنین‏‎ ‎‏آنچه از اعتباری، یعنی ماهیت انتزاع می شود او هم اعتباری خواهد بود و اما چیزی که‏‎ ‎‏اصیل است و حقیقت حقۀ نوریۀ متأصله است، چون محل انتزاع شی ء اصیل و متحقق‏‎ ‎‏است، تمام اوصاف و مفاهیم کمالیه از آن منتزع بوده و مقابل مفاهیم کمالیه چه ذاتاً با‏‎ ‎‏آنها مقابل باشد و چه بالعرض، چون مقابل مفاهیم کمالیه است، لابد مفاهیم مقابل‏‎ ‎‏کمال بوده و از مفاهیم نقصیه خواهد بود.‏

‏و لذا از همان جهتی که به ملاحظۀ او مفهوم کمالی انتزاع شده، مفهومی که از جهت‏‎ ‎‏نقصی منتزع می شود، انتزاع نخواهد شد.‏

‏هر جا حدی یافت شود از ماهیت و هر جا نقصی و جهت نقیصه ای دیده شد، از‏‎ ‎‏مفاهیم غیر کمالیه انتزاع می شود. و علم و قدرت و حیات ولو مفهوماً مترادف نبوده‏‎ ‎‏ولیکن مصداق حقیقت علم که مفهوم آن کشف کل اشیاء در خارج است و آنچه به او‏‎ ‎‏اشیاء کشف می شود لابعنوانه و مفهومه بل بعین خارجیته و تحققه و تأصله، به حکم‏‎ ‎‏اصالة الوجود چیزی غیر از وجود نیست.‏

‏بنابراین: مفهوم وجود، یعنی هستی و مفهوم علم، یعنی کشف اشیاء و مفهوم‏‎ ‎‏قدرت، یعنی توانایی و مفهوم حیات، یعنی زنده بودن هر چند با یکدیگر متفاوت بوده‏‎ ‎‏و مترادف نیستند ولی یک هویت است که موجود اوست بدون اینکه حیثیات و جهات‏‎ ‎‏مختلفه داشته باشد. آن هویت که موجود است هم عین کشف اشیاء است و هم عین‏‎ ‎‏توانایی است.‏

‏پس بعد از آنکه مفاهیم به معانی عامه موضوع له واقع شده اند، هر جا کشف اشیاء‏‎ ‎‏و «مظهر لغیره و ظاهر لنفسه» دیده شود مصداق حقیقی متحققِ آن مفهوم است، نه‏‎ ‎‏بعنوانه و مفهومه بل بهویته و تحققه.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 45

‏بنابراین: هویتی بسیطه در عین حالی که هست اوست و موجود است، کشف اشیاء‏‎ ‎‏است و علم است و توانایی است و قدرت متحققه و خارجیه است، پس وجود و آن‏‎ ‎‏موجود متحقق که در دار تحقق جز او نیست کلّه الوجود، کلّه العلم، کلّه الحیاة، کلّه‏‎ ‎‏القدرة، کلّه الاراده.‏

‏والحاصل: به حکم اصالة الوجود، متحقق اصیل، غیر وجود چیزی نیست، پس علم‏‎ ‎‏لابعنوانه و مفهومه بل بحقیقته الحقه و بحقیقته الکمالیة النافعه به حمل شایع صناعی‏‎ ‎‏در خارج، الاّ و لابد وجود خواهد بود. و همچنین قدرت و حیات لابعنوانهما و‏‎ ‎‏مفهومهما بل بحقیقتهما الخارجیه وجود است. یک شی ء اصیل است که چون هست‏‎ ‎‏وجود است و مفهوم وجود بر آن صادق است و چون کشف اشیاء است، حقیقت علم‏‎ ‎‏بوده و مفهوم علم بر آن صادق است و چون بطلان و فساد ندارد، حیات بر آن صادق‏‎ ‎‏است. البته جهات و خصوصیاتی در آن نیست تا به جهت و خصوصیتی، مفهومی بر او‏‎ ‎‏صادق باشد و به جهت و خصوصیت دیگری، مفهوم دیگری بر او صادق باشد. و‏‎ ‎‏چون وجود صرف الکمال است به همان حقیقته الوجودیه و هویته الاصیله کشف‏‎ ‎‏اشیاء است، پس نور است و علم است و به همان حقیقته الحقه ثابت و برقرار و لایزال‏‎ ‎‏بوده و حیات است.‏

‏و بالجمله: این طور نیست که وجود منشأ خیرات بوده و منشأ آثار باشد، بلکه‏‎ ‎‏خودش حقیقة الخیرات و حقیقة المبرّات و الآثار است. صرف الوجود حد نداشته تا‏‎ ‎‏از آن ماهیت اعتبار شود و جهت نقصی ندارد تا از او مفاهیم غیر کمالیه و نقصیه انتزاع‏‎ ‎‏شود و چون خود بهویته الذاتیه متحقق و متأصل است وجود است و کشف الاشیاء‏‎ ‎‏است و علم است و بذاته من ذاته لذاته است، قدیر است و قیوم است.‏

‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 46

  • )) کهف (18): 96.