مقصد سوم الهیات
غرر فی بساطته تعالی
اثبات بساطت واجب تعالی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

اثبات بساطت واجب تعالی

فریده اول احکام ذات واجب

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

اثبات بساطت واجب تعالی

اثبات بساطت واجب تعالی

‏ ‏

‏مرحوم حاجی اقسام متصورۀ ترکیب را ضبط نموده است ـ که اجزاء ترکیبیه ممکن‏‎ ‎‏است چند نحو باشد ـ و سپس اثبات می کند که هیچ یک از اقسام ترکیب در ذات‏‎ ‎‏واجب الوجود ممکن نبوده و از آنجا بساطت ذات احدیت را ثابت می کند.‏

‏یک نحوۀ ترکیب، ترکیب در اجزاء خارجی است که اجزاء در خارج با یکدیگر‏‎ ‎‏ترکیب شده باشند، مانند ترکیب عناصر با یکدیگر که در خارج حقیقةً عنصری با‏‎ ‎‏عنصری مرکب شده و یک صورت نوعیۀ دیگری تشکیل می دهند مثل طلا و نقره که‏‎ ‎‏معدنی با معدن دیگر در خارج حقیقةً امتزاج یافته و از ترکیب دو عنصر جسم سومی‏‎ ‎‏تشکیل گردیده است و همچنین هیولی و صورت در خارج به ترکیب انضمامی مرکب‏‎ ‎‏شده و وجود ماده و وجود صورت با هم متحد شده اند.‏

‏و دیگر از اقسام ترکیب، ترکیب مقداریه است. گرچه خود مقدار، شی ء بسیط و امر‏‎ ‎‏وحدانی صرف است ولکن در وهم قابل تجزیه بوده و وهماً صاحب اجزاء دیده‏‎ ‎‏می شود. مقدار در حقیقت صاحب اجزاء نبوده و یک صورت ممتدّۀ مستمرّه است که‏‎ ‎‏از طریق وهم تنصیف گردیده و مقداری در این طرف و مقداری در آن طرف قرار‏‎ ‎‏می گیرد و اصل جامع بین دو طرف هیولی است که هر یک در ضمن آن متحصّص‏‎ ‎‏شده و باقی است.‏

‏قسم دیگر از اقسام ترکیبیه این است که مادۀ خارجی و صورت خارجی، دو شی ء‏‎ ‎‏و دو وجود است که به ترکیب انضمامی مرکب شده اند، ولی در عقل اجزاء تحلیلیه اند‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 100

‏و اگر این اجزاء تحلیلیه در عقل لابشرط اخذ شوند، به ماده جنس و به صورت، فصل‏‎ ‎‏گویند و اگر در عقل بشرط لا اخذ شوند، به آنها ماده و صورت عقلیه گویند، گرچه در‏‎ ‎‏خارج بین ماده و صورت عقلیه و جنس و فصل تفاوت نبوده و فرقشان فقط به اعتبار‏‎ ‎‏است والاّ منشأ اخذ هر دو ماده و صورت خارجیه است و منشأ حکم در هر دو مقام‏‎ ‎‏خارج است. و ممکن است در مورد جنس و فصل عقلی، دو وجود در خارج نباشد و‏‎ ‎‏فقط عقل در تحلیل عقلی دو شی ء، یعنی جنس و فصل اعتبار می کند. مثلاً اعراض‏‎ ‎‏مانند بیاض و سواد در خارج بسیط بوده و حقیقةً جنس و مادۀ خارجی بین آنها‏‎ ‎‏نیست، بلکه عقل از آنها بالقیاس به یکدیگر، یک وجه اشتراکی انتزاع می نماید که آن‏‎ ‎‏جهت شرکت بین آن دو به منزلۀ جنس بوده و آنچه را که خارجاً بسیط است به منزلۀ‏‎ ‎‏فصل آنها قرار می دهد، مثلاً لونیت بین بیاض و سواد بالقیاس به یکدیگر را جهت‏‎ ‎‏اشتراک و به منزلۀ جنس دانسته و مفرقیت و قابضیت را به منزلۀ فصل آنها می داند و‏‎ ‎‏می گوید: البیاض لون مفرق لنور البصر و السواد لون قابض لنور البصر.‏

‏وجه ضبط اقسام چهارگانه این است که بگوییم اجزاء در عین و خارج یا به وجود‏‎ ‎‏واحد موجودند و یا به وجودات متعدده موجودند.‏

‏در صورت اول، یا در عقل به تحلیل عقلی لابشرط اخذ می شوند که در این اعتبار‏‎ ‎‏جنس و فصل بوده و اجزاء حملیه می باشند و بهتر این است که از آنها به اجزاء حدّیه‏‎ ‎‏تعبیر شود؛ زیرا در این لحاظ اجزاء برای حد مرکب واقع می شوند نه اجزاء برای‏‎ ‎‏محدود. چنانکه در بعض کتب منطق متذکر این معنی شده اند مثلاً در تعریف و حد‏‎ ‎‏قوس، دایره اخذ می شود اما وقوع آن به نحو جزئیت برای محدود که قوس باشد‏‎ ‎‏نیست. زیرا قوس، دایره نیست بلی دایره در حد و تعریف قوس اخذ می گردد، و تعبیر‏‎ ‎‏به اجزاء حملیه منافی عنوان جزئیت است؛ چون شی ء مادامی که تمام موضوع نباشد‏‎ ‎‏حمل نمی شود، مثلاً اگر ناطق تمام انسان نباشد بر انسان حمل نمی شود و ان شاء الله‏‎ ‎‏ذکر خواهد شد که فصل اخیر جامع تمام شؤون مراتب نازله است، پس تعبیر به اجزاء‏‎ ‎‏حملیه مناسب نیست.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 101

‏و یا اینکه در ذهن بشرط لا اعتبار می شوند که در این اعتبار به آنها ماده و صورت‏‎ ‎‏عقلی و ذهنی گویند.‏

‏و در صورت دوم، اجزاء یا در وضع متباین بوده و هر کدام قابل اشارۀ حسیه بوده و‏‎ ‎‏اشاره به یک جزئی غیر اشاره به جزء دیگر است که این قسم را اجزاء مقداریه گویند و‏‎ ‎‏یا اینکه در وضع، متباین نیستند که این گونه اجزاء، اجزاء خارجیه، یعنی ماده و صورت‏‎ ‎‏است.‏

‏آنچه ذکر شد بیانات حاجی بود، ولیکن ایشان در مورد اجزاء مقداریه تسامح‏‎ ‎‏فرموده، بلکه شاید به نحوی که ایشان فرموده است، سهو باشد؛ زیرا مقدار بسیط‏‎ ‎‏است، منتها وهم یک چیز طویل و بسیط را می بیند و با خیال برای او طرف راست و‏‎ ‎‏چپ و محاذات توهم می کند و مقدار بسیط به واسطۀ قوۀ وهمیه، جوهری صاحب‏‎ ‎‏اجزاء می گردد.‏

‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 102