روایات و ادعیه دو راه متفاوت در اخذ معارف
اگر این گفته های ما درست تعقل شود، بسیاری از روایات حل می شود مانند: «خلق الله المشیة بنفسها ثمّ خلق الأشیاء بالمشیة» و همچنین روایت شریفی که در کافی است که مشیت خدا را عبارت از این وجودات قرار داده ولکن علم را در مرتبۀ ذات اخذ نموده است. و اینکه حضرت از علم در مرتبۀ ذات، علم اجمالی و از مشیت، وجود خارجی فعلی را اراده کرده است، برای یک نکته بوده است و آن نکته این است که سائل و مخاطب نمی توانست علم و اراده را در خارج عین ذات تصور کند و اگر حضرت آنها را در مرتبۀ ذات اخذ می کرد، سائل تجدد می فهمید و نمی توانست ادراک کند که مستلزم تجدد نیست؛ لذا حضرت بین اوصاف تفکیک کرد.
باید باب معارف را از ادعیه فهمید، نمی توان باب معارف را از اخباری که مورد خطاب، مردمان علم ندیده و حکمت ندیده بوده فهمید.
باید معارف را از ادعیۀ آنها آموخت، چون طرف خطاب در ادعیه حق سبحانه است؛ لذا می بینی جملات فصوص در معنی با ادعیه موافق است منتها حضرت امیر علیه السلام متأدب بوده و توانسته حق بیان را ادا نماید ولی صاحب فصوص متأدب نبوده و نتوانسته حق را ایفا کند.
حضرت باقر علیه السلام در ادای باب معارف در صورتی که طرف خطاب یک جمّال بوده است چه کند؟
باید حضرت احکام طهارت و نجاست را به او بفرماید و در مورد معارف که آمد به او بفرماید: «عالمٌ؛ أی لیس بجاهل»؛ زیرا او نمی توانست اتحاد علم با ذات را تصور کند. لذا حضرت اقل محذور را ملاحظه می فرمود و اگر به این نحو نمی فرمود، جمّال
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 183 از عالم بیش از «ذاتٌ ثبت له العلم» نمی فهمید و این معنی مستلزم ترکیب در ذات بوده وترکیب مستلزم امکان می باشد. پس حضرت چاره ای جز اینکه در این مقام بفرماید: «أ نّه قادر؛ أی لیس بعاجز» نداشت.
حاصل کلام این شد که: خداوند دارای دو علم است، علم اجمالی در مرتبۀ ذات که متحد با ذات است و علم فعلی اشراقی که عبارت از نظام وجود است که عین علم و عین اراده است.
و ائمۀ هدی علیهم السلام فرموده اند: «الحمد لله الذی خلق الأشیاء بلا همّة» که مانند انسانها نیست که در فعل خارجی اراده نموده و همت و هجوم عضلانی کرده و فعلی به عمل می آورند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 184