بیان راه حلّ مورد نظر اشراقیون
شیخ الاشراق برای کیفیت حصول کثرت دستگاه دیگری گسترده است و اساس دیگری تأسیس نموده است.
و آن عبارت است از سلسلۀ عقول بسیار زیاد که به شمار نمی آیند، گرچه از جهت استحالۀ تسلسل ترتبی در وجود، غیر محدود نیست ولیکن به اندازه ای است که قوای بشریه نمی تواند آنها را به حصر و عدد در آورد؛ زیرا عقول علاوه بر کثرت طولیه دارای کثرت عرضیه نیز می باشند از این رو ایجاد حضرت حق عقل اول را، اشراق حق بر اوست و عقل اول حضرت حق را مشاهده می نماید؛ چون مجردات را حایلی نیست. پس برای عقل اول دو جهت حقیقیۀ اشراق حق بر او و مشاهدۀ او جمال و جلال حق را هست.
عقل ثانی که به واسطۀ عقل اول ایجاد می شود، علاوه بر اینکه اشراق حضرت حق است و او جمال حق را مستقلاً مشاهده می کند؛ چون مجرد است، دو جهت دیگر نیز در او هست که همان دو جهتی است که در عقل اول هست که در او هم منعکس شده است و عقل سوم علاوه بر اینکه اشراق حق است و جمال حق را مشاهده می کند چون مجرد است آن چهار جهتی که در عقل ثانی هست نیز در او منعکس گردیده است و آن دو جهتی هم که عقل اول داراست نیز در او منعکس گشته است، پس جهات حقیقیه در عقل سوم هشت جهت است، و در عقل چهارم جهات شانزده و در عقل پنجم سی و دو و به همین ترتیب تصاعدی در سایر عقول الی ما شاء الله افزایش پیدا می کند.
و لذا از جهات حقیقیه ای که در عقول طولیه هست جز یک جهت که به واسطۀ آن عقل طولی ایجاد می شود و آن اشراق حق بر آنهاست، عقول متکافئۀ عرضیه ایجاد شده است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 405 بنابراین عدد عقول عرضاً و طولاً بسیار است و لذا مانعی ندارد که هر ذره ای از ذرات عالم طبیعت را بعون الله یکی از آن عقول خلق کرده باشد. پس بر هر ذره ای یک عقلی که از ملائکة الله است موکّل می باشد و هر نبات و برگی را یکی از عقول تربیت می نماید و آنها مربیان و مکثّرات عالم طبیعت هستند.
و بالجمله: ما در اینجا دو چیز لازم داریم: حصول کثرت نوعیه و حصول کثرت فردیه، و مهم برای ایشان این است که کثرت نوعیه را تصحیح نمایند به این طریق که مانعی از اینکه یک عقلی مربی و موجد یک نوعی باشد، در کار نباشد، پس اشراقیین به این نحو به حصول کثرت در عالم قائل هستند و برای عقول تقسیماتی دارند.
منتها غیر الهیین از طبیعیین آن زمان، ارباب و عقول را در کار مستقل می دانستند، ولی طبیعیین الهی منافاتی نمی بینند در اینکه آنها مربی باشند و یک مربی بزرگ مافوق یعنی خدا هم باشد وآنها فقط وسایطی باشند که دست اطفال عالم طبیعت را گرفته و مباشر با آنها و موکّل بر آنها و موظّف به تربیت آنها باشند.
پس ارباب و عقول در ایجاد مستقل نیستند بلکه تربیت آنها به نحو تربیت معلمان نسبت به اطفال است چنانکه در قدیم به مربی اطفال، آخوند و ملاّ می گفته اند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 406