توهم عدم علم حق تعالی به جزئیات
یک عبارتی در کتب حکما ذکر شده که از آن سوء تفاهم شده است که خداوند متعال به علم کلی به اشیاء عالم است و به علم جزئی عالم نیست و توهم کرده اند که خدا کلیات را می داند و جزئیات را نمی داند و جزئیات را از روی علم کلی می داند، مثل منجم که از روی حساب قواعد کلی در سیر کواکب علم دارد به اینکه زهره چه وقت طلوع می کند.
این توهم از عدم بصیرت و تفقه و خبرویت در کلام ایشان و عدم آشنایی به اصطلاحات و نامحرم بودن به مرام آنهاست؛ زیرا خود حکما در کلماتشان گفته اند:
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 270 حدوث و تصرم و کثرت و تغییر و تبدیل در علم نیست، بلکه در معلوم می باشد و داثر و متغیر و زایل منکشف است نه آنچه کشف به واسطۀ اوست.
با این تصریحات اکیده در اثبات جمله ای که به واسطۀ آن مدام صدای تغیر معلوم، گوش هر کسی را که شنوندۀ کلام آنهاست قرع می نماید، این توهم از کلامی از آنها پیدا شده است که ابداً بر افترایی که به آنها زده می شود دلالت ندارد و آن کلام این است که:
«یعلم الاشیاء بالعلم الکلی و لا یعلم بالعلم الجزئی» معنای فرمایش حکما این است که یک بار کلی و جزئی در مفاهیم گفته می شود؛ چنانکه نزد اهل منطق چنین است و یک بار کلی و جزئی، مانند مطلق و مقید با نظر به وسعت و احاطۀ وجودی در کلی و مطلق و ضیق وجودی در جزئی و مقید، در باب وجودات و حقایق گفته می شود؛ چنانکه عقل کلی و فلک کلی و نفس کلیه که می گویند، مراد از کلیت صدق بر کثیرین نیست، بلکه مراد این است که اینها به دیگران احاطه دارند. فلک کلی، یعنی افلاک دیگر و موجودات طبیعی در جوف او بوده و او بر آنها محیط می باشد.
حال همان گونه که نور شمس که بر فضای وسیع و پهناور احاطه دارد و بر اطراف خود تا چندین هزار فرسنگ اشراق دارد، در این اصطلاح کلی است و اگر بر مکان خاص و اتاق خاصی بتابد محدود می شود ولی این محدودیت، او را از کلیت و احاطه خارج نمی کند؛ چون نور ساطع شمس بر این فضا هم محیط بوده و نسبت به آن وسعت دارد، همچنین ذات احدیت به علم محیط و وسیع و فیض منبسط و مقدس به اشیاء عالم است، منتها این ظلّ منبسط یک وجهۀ تعلقی و فنایی و ربطی به خالق دارد که جنبۀ «یلی الرب» او و وجهۀ نورانیت اوست که جلوه ای و صدوری است که دارای اطلاق و بساطت و وحدت و کلیت و احاطه می باشد و به این وجهه، علم فعلی کلی است و بر صور خاصه، یعنی وجودات محدوده و جزئیه و ناقصه و داثره و متغیره و
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 271 حادثه و زائله و متکثره، محیط می باشد.
پس با این توهم، سزاوار نیست که به طریقۀ شیخ اشراق اشکال شود. بلکه قدح در مسلک او فقط از حیث انتفاء علم تفصیلی در مرتبۀ ذات است و اینکه ایشان در آن مرتبه به علم اجمالی اکتفا کرده و علم تفصیلی را علم فعلی و عین موجودات و نظام وجودات از حیث وجهۀ یلی الرب دانسته است.
و در تحقیق آن گفته شد که علم تفصیلی در مرتبۀ ذات ورای علم تفصیلی در مرتبۀ فعل است و مجد و کمال حضرت باری به کشف اشیاء برای او نیست، بلکه این است که انکشاف اشیاء در انکشاف ذات او بذاته برای ذات او منطوی باشد.
حاصل اینکه: مناط مجد، انکشاف اشیاء برای ذات نیست؛ اشیاء چه هستند که انکشاف آنها موجب کمال ذات باشد؟ بلکه موجب مجد و کمال او، ذات او و علم او به ذات خویش می باشد که علم به ذات عین ذات بوده و علم به ماعدا، در او منطوی می باشد. پس، از انکشاف اشیاء استکمال در ذات لازم نمی آید و آن انکشاف منطوی، آن حضور نحو اعلای از هر وجودی به وجود واحد بسیط، نزد خداوند است و این، آن چیزی است که گاهی از آن به انطواء و گاهی به استتباع علم خداوند به ذات خودش نسبت به علم او به ماعدا، تعبیر آورده می شود.
قوله: «فذاته تعالی عقل بسیط و فی عین بساطته جامع فی مرتبة ذاته لکلّ معقول و کلّ خیر و کمال بنحو اعلی و ابسط» اشاره است به مسألۀ کثرت در وحدت و اینکه وجود بسیط کل وجودات به نحو اعلی است ـ چنانکه ارسطاطالیس گفته و صدر الحکماء المتألهین آن را احیاء کرده و عبارت سید داماد در تقدیسات مضمون آن را می رساند ـ و نیز اشاره است به اینکه قول ایشان: «البسیط کل الوجودات و لیس بشی ء
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 272 منها» چیزی خارج از مفاد قرآن نیست؛ چنانکه «لاَ یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ» بر آن شاهد است. و قول حاجی «والامر تابع» در آخر بیت:
فذاته عقل بسیط جامع لکلّ معقول و الأمر تابع
به مسألۀ وحدت در کثرت اشاره است و به اینکه این مسأله برمی گردد به فقر ذاتی وجودات امکانیه و غنای ذاتی واجب تعالی، به مفاد: «یَا أیُّهَا النَّاسُ أ نْتُمُ الْفُقَرَاءُ إلَی اللّٰهِ وَ اللّٰهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ».
و معنای تبعیت امر این است که وجود منبسط بر هیاکل ممکنات که عبارت است از امر خدا و اولین کلمه ای که اسماع ممکنات را شق نموده است، تابع اوست، بلکه تبع محض و داخل در صقع وجود اوست.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 273