مقصد سوم الهیات
بیان اینکه علم واجب اضافه اشراقیه است
توهم عدم علم حق تعالی به جزئیات
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

توهم عدم علم حق تعالی به جزئیات

فریده دوم احکام صفات واجب / غرر فی أنّ علمه بالأشیاء بالعقل البسیط و الإضافة الإشراقیة

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

توهم عدم علم حق تعالی به جزئیات

توهم عدم علم حق تعالی به جزئیات

‏یک عبارتی در کتب حکما ذکر شده که از آن سوء تفاهم شده است که خداوند‏‎ ‎‏متعال به علم کلی به اشیاء عالم است و به علم جزئی عالم نیست‏‎[1]‎‏ و توهم کرده اند که‏‎ ‎‏خدا کلیات را می داند و جزئیات را نمی داند و جزئیات را از روی علم کلی می داند،‏‎ ‎‏مثل منجم که از روی حساب قواعد کلی در سیر کواکب علم دارد به اینکه زهره چه‏‎ ‎‏وقت طلوع می کند.‏‎[2]‎

‏این توهم از عدم بصیرت و تفقه و خبرویت در کلام ایشان و عدم آشنایی به‏‎ ‎‏اصطلاحات و نامحرم بودن به مرام آنهاست؛ زیرا خود حکما در کلماتشان گفته اند:‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 270

‏حدوث و تصرم و کثرت و تغییر و تبدیل در علم نیست، بلکه در معلوم می باشد و داثر‏‎ ‎‏و متغیر و زایل منکشف است نه آنچه کشف به واسطۀ اوست.‏‎[3]‎

‏با این تصریحات اکیده در اثبات جمله ای که به واسطۀ آن مدام صدای تغیر معلوم،‏‎ ‎‏گوش هر کسی را که شنوندۀ کلام آنهاست قرع می نماید، این توهم از کلامی از آنها‏‎ ‎‏پیدا شده است که ابداً بر افترایی که به آنها زده می شود دلالت ندارد و آن کلام این‏‎ ‎‏است که:‏

‏«یعلم الاشیاء بالعلم الکلی و لا یعلم بالعلم الجزئی» معنای فرمایش حکما‏‎ ‎‏این است که یک بار کلی و جزئی در مفاهیم گفته می شود؛ چنانکه نزد اهل منطق‏‎ ‎‏چنین است و یک بار کلی و جزئی، مانند مطلق و مقید با نظر به وسعت و‏‎ ‎‏احاطۀ وجودی در کلی و مطلق و ضیق وجودی در جزئی و مقید، در باب وجودات‏‎ ‎‏و حقایق گفته می شود؛ چنانکه عقل کلی و فلک کلی و نفس کلیه که می گویند، مراد‏‎ ‎‏از کلیت صدق بر کثیرین نیست، بلکه مراد این است که اینها به دیگران احاطه‏‎ ‎‏دارند. فلک کلی، یعنی افلاک دیگر و موجودات طبیعی در جوف او بوده و او بر‏‎ ‎‏آنها محیط می باشد.‏

‏حال همان گونه که نور شمس که بر فضای وسیع و پهناور احاطه دارد و بر اطراف‏‎ ‎‏خود تا چندین هزار فرسنگ اشراق دارد، در این اصطلاح کلی است و اگر بر مکان‏‎ ‎‏خاص و اتاق خاصی بتابد محدود می شود ولی این محدودیت، او را  از کلیت و احاطه‏‎ ‎‏خارج نمی کند؛ چون نور ساطع شمس بر این فضا هم محیط بوده و نسبت به آن‏‎ ‎‏وسعت دارد، همچنین ذات احدیت به علم محیط و وسیع و فیض منبسط و مقدس به‏‎ ‎‏اشیاء عالم است، منتها این ظلّ منبسط یک وجهۀ تعلقی و فنایی و ربطی به خالق دارد‏‎ ‎‏که جنبۀ «یلی الرب» او و وجهۀ نورانیت اوست که جلوه ای و صدوری است که دارای‏‎ ‎‏اطلاق و بساطت و وحدت و کلیت و احاطه می باشد و به این وجهه، علم فعلی کلی‏‎ ‎‏است و بر صور خاصه، یعنی وجودات محدوده و جزئیه و ناقصه و داثره و متغیره و‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 271

‏حادثه و زائله و متکثره، محیط می باشد.‏

‏پس با این توهم، سزاوار نیست که به طریقۀ شیخ اشراق اشکال شود. بلکه قدح در‏‎ ‎‏مسلک او فقط از حیث انتفاء علم تفصیلی در مرتبۀ ذات است و اینکه ایشان در آن‏‎ ‎‏مرتبه به علم اجمالی اکتفا کرده و علم تفصیلی را علم فعلی و عین موجودات و نظام‏‎ ‎‏وجودات از حیث وجهۀ یلی الرب دانسته است.‏

‏و در تحقیق آن گفته شد که علم تفصیلی در مرتبۀ ذات ورای علم تفصیلی در مرتبۀ‏‎ ‎‏فعل است و مجد و کمال حضرت باری به کشف اشیاء برای او نیست، بلکه این است‏‎ ‎‏که انکشاف اشیاء در انکشاف ذات او بذاته برای ذات او منطوی باشد.‏

‏حاصل اینکه: مناط مجد، انکشاف اشیاء برای ذات نیست؛ اشیاء چه هستند که‏‎ ‎‏انکشاف آنها موجب کمال ذات باشد؟ بلکه موجب مجد و کمال او، ذات او و علم او‏‎ ‎‏به ذات خویش می باشد که علم به ذات عین ذات بوده و علم به ماعدا، در او منطوی‏‎ ‎‏می باشد. پس، از انکشاف اشیاء استکمال در ذات لازم نمی آید و آن انکشاف منطوی،‏‎ ‎‏آن حضور نحو اعلای از هر وجودی به وجود واحد بسیط، نزد خداوند است و این،‏‎ ‎‏آن چیزی است که گاهی از آن به انطواء و گاهی به استتباع علم خداوند به ذات خودش‏‎ ‎‏نسبت به علم او به ماعدا، تعبیر آورده می شود.‏

‏قوله: «فذاته تعالی عقل بسیط و فی عین بساطته جامع فی مرتبة ذاته لکلّ معقول و‏‎ ‎‏کلّ خیر و کمال بنحو اعلی و ابسط» اشاره است به مسألۀ کثرت در وحدت و اینکه‏‎ ‎‏وجود بسیط کل وجودات به نحو اعلی است ـ چنانکه ارسطاطالیس گفته‏‎[4]‎‏ و صدر‏‎ ‎‏الحکماء المتألهین آن را احیاء کرده‏‎[5]‎‏ و عبارت سید داماد در ‏‏تقدیسات‏‎[6]‎‏ مضمون آن را‏‎ ‎‏می رساند ـ و نیز اشاره است به اینکه قول ایشان: «البسیط کل الوجودات و لیس بشی ء‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 272

‏منها» چیزی خارج از مفاد قرآن نیست؛ چنانکه ‏‏«‏لاَ یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ‏»‏‎[7]‎‏ بر آن‏‎ ‎‏شاهد است. و قول حاجی «والامر تابع» در آخر بیت:‏

‏ ‏

فذاته عقل بسیط جامع  ‎ ‎لکلّ معقول و الأمر تابع

‏ ‏

‏به مسألۀ وحدت در کثرت اشاره است و به اینکه این مسأله برمی گردد به فقر ذاتی‏‎ ‎‏وجودات امکانیه و غنای ذاتی واجب تعالی، به مفاد: ‏‏«‏یَا أیُّهَا النَّاسُ أ نْتُمُ الْفُقَرَاءُ إلَی‎ ‎اللّٰهِ وَ اللّٰهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ‏»‏‏.‏‎[8]‎

‏و معنای تبعیت امر این است که وجود منبسط بر هیاکل ممکنات که عبارت است‏‎ ‎‏از امر خدا و اولین کلمه ای که اسماع ممکنات را شق نموده است، تابع اوست، بلکه‏‎ ‎‏تبع محض و داخل در صقع وجود اوست.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 273

  • )) رجوع کنید به: شفا، بخش الهیات، ص 359؛ شرح اشارات، ج 3، ص 307ـ310.
  • )) المطالب العالیه، ج 3، ص 151؛ شرح مواقف، ج 8، ص 69؛ شرح مقاصد، ج 3، ص 121.
  • )) شفا، بخش الهیات، ص 499؛ اسفار، ج 3، ص 407 ـ 417.
  • )) رجوع کنید به: اثولوجیا، ص 134.
  • )) اسفار، ج 2، ص 368 و ج 6، ص 110 و 269.
  • )) تقدیسات، ص 58؛ اسفار، ج 6، ص 111.
  • )) سبأ (34): 3.
  • )) فاطر (35): 15.