اوصاف حقیقیۀ محضه و ذات الاضافه عین ذاتند
و اما دو قسم دیگر از اوصاف، یعنی حقیقیۀ محضه، مانند حیات و «انّه ثابت» و «انّه موجود» و حقیقیۀ ذات الاضافه، مثل علم و قدرت و اراده، عین ذات می باشند.
و الحاصل: اوصاف حقیقیه عین ذات حق است به بیانی که گذشت که یک هویت حقۀ حقیقیه و وجود صرف و بسیط در متن واقع و حاقّ اعیان هست منتها چون مفهوم نور عبارت از چیزی است که بذاته ظاهر و هویدا و بحقیقته آشکار بوده و ظاهر کنندۀ غیر باشد و آن حقیقت صرف الوجود بذاته ظاهر بوده، بلکه کل الظهور است و چیزی غیر از وجود نیست که ظاهر باشد و تمام ظاهر وجود بوده و ظهور اشیاء از اوست و اگر نور وجود نبود همه چیز در ظلمتِ خالصِ عدم مخفی مانده و هیچ چیز از تنگنای کتمِ نیستی بروز و ظهور پیدا نمی کرد و با طلوع وجود تنگنای عدم شکافته شده و ظلمات فوق ظلمات نیستی، برطرف گردیده و اشیاء نمودار شده است «اَللّٰهُ نُورُ السَّمـٰوَاتِ وَ الْأرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکوٰةٍ ...»، از این جهت عقل، آن حقیقت را نور خوانده و مفهوم نور را از آن انتزاع نموده است بدون اینکه در ذات آن، ترکیبی وجود داشته باشد به طوری که در مقابل مفهوم نور، حیثیتی ورای حیثیاتی که مفاهیم دیگر بر آنها منطبق است، محقق باشد.
اما اوصاف اضافی: چنانکه سابقاً گفتیم، اضافه بر دو قسم است: اضافۀ حقیقی که محض اضافه بوده و حقیقت آن صرف اضافه است، مانند ابوّت که مضاف حقیقی
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 116
است و زید، «اَب» نبوده بلکه همان حقیقة الابوّة است که اگر دارای حقیقت باشد و به تحقق خارجی محقق شود «اَب» است. اوصاف قادریت و عالمیت و مریدیت که نسبت بین علم و معلوم و قدرت و مقدور و حقیقت اراده و مراد است و از اعتبار نسبت بین عالم و معلوم و قادر و مقدور و مرید و مراد انتزاع می شود، مضاف حقیقی می باشند.
البته این گونه نعوت هم بدون اختلاف زاید بر ذات حق است؛ زیرا اگر عین ذات باشد، لازم می آید ـ نعوذ بالله ـ ذات حق نسبت اعتباریه باشد؛ چون این گونه صفات اضافۀ محضه و محض اضافه بوده و اضافۀ حقیقیۀ محضه، محض نسبت اعتباریه است. بلی با اینکه این گونه صفات، اضافۀ محضه و اعتباری است، ذات به آنها متصف می گردد؛ زیرا عقل، ذات حق را به این صفات توصیف می کند؛ چنانکه ابوّت با اینکه نسبت اعتباریه است زید به آن متصف می شود.
و اما اوصاف حقیقیۀ ذات الاضافه: جهت اضافۀ آنها غیر ذات بوده ولی جهت حقیقیۀ آنها عین ذات می باشد. مثلاً جهت حقیقیۀ وصف علم عین ذات است، ولی عالمیت که نسبت اعتباریۀ بین عالم و معلوم است، زاید بر ذات می باشد. البته کلیۀ اضافات، متأخر از مضاف و مضاف الیه و بعد از وجود آنهاست؛ چون تمام اضافات بعد از ملاحظۀ نسبت اعتباریه بین مضاف و مضاف الیه اعتبار می شود، ولکن یک اضافۀ اشراقیه هست که در عرض مضاف بوده بلکه عین مضاف می باشد و آن عبارت از اشراق آن نور منبسط بر ماهیات است که ماهیات مرائی آن نور بوده و به واسطۀ آن نور، نمود و بود یافته اند. آن نور ساطعه از مطلع غیب طلوع کرده و ماهیاتی را که سایۀ آن نور می باشند، بود نموده است و این طور نیست که مضافهای آن نور از خود تحققی داشته باشند بلکه مضاف و محل تابش و طلوع نور وجود از صبحگاه غیبی، مانند سایه است و سایه توأم با نور است و با وجود نور موجود است، البته سایه، وجود حقیقی ندارد، بلکه عدم است ولی عدم مطلق بحت نیست بلکه عدم مقید است.
و الحاصل: سایه، عدم النور است و وجودی در مقابل وجود نور نیست بلکه وقتی
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 117
آفتاب اشراق نموده و یک نور منبسط در عالم بسط می نماید شاخص که مقابل آفتاب است و نور آفتاب بر آن تابیده است به اندازۀ محدودیت وجود خود، مانع از تابش نور به ورای خود می شود و به مقدار عدمِ نور، سایه محقق می شود و سایه در حقیقت عدم نور است که آفتاب به این طرف و آن طرفِ شاخص می تابد ولی شاخص به اندازۀ قد خود مانع تابش نور می شود و انسان به کمک وهم و تخیل گمان می کند که سایه وجودی در مقابل وجود نور است و اگر شاخص انسان باشد و حرکت کرده و از نقطه ای به نقطه دیگر منتقل شود جای آن عدم النور در نقطۀ اول که شاخص مانع از تابش نور به آنجا بود، از نور پر می شود و در نقطۀ ثانی به اندازۀ وجود و قد شاخص، باز عدم النور خواهد بود و هرچه شخص حرکت کند به نظر می رسد که سایه هم حرکت می کند با اینکه سایه نبودِ نور است.
این است که حضرت حق فرمود: «ألَمْ تَرَ إلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ». حضرت سبحان از مرتبۀ غیب و از ورای عالم و ورای افق ماهیات ثابته اشراق نموده و به یک نور منبسط وسیع و مطلق تجلی کرده و ماهیات برحسب اختلاف قابلیت خود، محل تابش آن نور واقع شده اند. البته ماهیات سابقۀ تحققی نداشته اند، بلکه در آن مرتبه نه موجود بوده و نه معدوم می باشند، نه اقتضای وجود داشته و نه اقتضای عدم دارند و نه مقتضی ظهور و بروز بوده و نه مقتضی خفا و ستر می باشند، بلکه سایه ها به نور آن وجود، بود می نمایند و جاهل آن سایه ها را بود می پندارد.
به عبارت دیگر: آن نور که عین اضافۀ نوریه است دارای حقیقت است و گرچه خارج از ذات است ولکن اعتباری نبوده بلکه دارای واقعیت می باشد. آن نور که به ماهیات تابیده و از روزنه های حدود ماهیات بروز و ظهور می یابد و این روزنه ها از آن وجود مفاض بسیط وسیع پر گشته و آن وجود در این روزنه ها لمعان و تلألؤ پیدا می نماید چون این روزنه ها محدود بوده و با توجه به استعداد خود نگه دار آن نور می باشند، هر یک از ماهیات آن نور را به حد خود محدود نموده و از تقید آن نور
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 118
وسیع مطلق به حدودات، کثرات و تکثرات حاصل می گردد. و همه جا حد و محدودیت نور، به واسطۀ ماهیات حاصل می شود، مثل سایه که در نور آفتاب مثال زدیم و گفتیم جلوگیری شاخص از تابش نور موجب عدم النور می شود، و به توهمِ واهمه دو شی ء، یکی نور و دیگری سایه به نظر می آید، و نورِ محدودِ سایه و نور یعنی کثرت پدیدار می گردد، با اینکه گفتیم سایه عدم النور است.
و بالجمله: به واسطۀ تابش آن نور که اضافۀ اشراقیه بوده و غیر ذات او می باشد ـ گرچه از او صادر گشته و متعلق اعیان ثابته است ـ موجودات عوالم از آن نور ساطع و طالع شده است و خود موجودات عین آن نور است، منتها آن نور با محدود شدن در روزنه ها و حدودات و ماهیات، متعدد و متکثر شده است. پس موجودات عالم عین آن اضافۀ اشراقیه است و مضاف الیه ها واقعیت دار نبوده و نسبت بین مضاف و مضاف الیه در مرتبۀ متأخره اعتبار نمی شود، بلکه اضافه عین مضاف الیه است که موجودات می باشند. و این موجودات از آن نور منبسط حاصل شده که به تحدیدات روزنه ها به حدودات متکثره، محدود می باشد و وجودات عبارت از آن نور است «اَللّٰهُ نُورُ السَّمـٰوَاتِ وَ الْأرْضِ» و این اضافه عین مضاف الیه است و متأخر از مضاف و مضاف الیه نبوده بلکه متأخر از مضاف و مقارن با مضاف الیه بوده، بلکه عین مضاف الیه می باشد؛ چون ماهیات عدم و به منزلۀ سایه اند که کیفیت آن مشروحاً گذشت.
و بالجمله: آن اضافه، عماد هر ظهور و قوام هر بروزی است و مطلع آن نور غیر آن نور است و جهت حقیقیۀ آن، عین ذات است و آنچه از طلیعۀ او، اشراق نموده، بر تمام ماهیات و وجودات مقیدۀ مجردات و مادیات منبسط بوده و بر مادیات و ماهیات عارض می باشد و از جهت وجودی، عین حق و از جهت ظهور وجود، بر ماهیات عارض است و به این اضافه، یعنی نور منبسط، اضافۀ اشراقیه گویند؛ با اینکه اضافه به معنای اول، یعنی اضافۀ حقیقی که صرف الاعتبار است نیست، بلکه اصل هر چیزی
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 119
وجود است و عماد هر چیزی ظهور و نور است، لکن به اعتبار اینکه برزخ البرازخ است و بین مرتبۀ خفای مطلق و غیب الغیوب که در حدیث قدسی از آن به کنز مخفی تعبیر شده است و بین وجودات مقیده از مجردات و مادیات واقع بوده و منبسط می باشد، به آن اضافۀ اشراقیه گویند. مخفی نماند که کنز مخفی غیر از خفای مطلق است که ان شاء الله بعد به تفصیل خواهد آمد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 120