مقصد سوم الهیات
بیان صفات ذات و صفات زاید بر ذات
اوصاف حقیقیه محضه و ذات الاضافه عین ذاتند
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

اوصاف حقیقیه محضه و ذات الاضافه عین ذاتند

فریده دوم احکام صفات واجب / غرر فی أنّ أیّاً من النعوت عین و أیّاً منها زائد؟

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

اوصاف حقیقیه محضه و ذات الاضافه عین ذاتند

اوصاف حقیقیۀ محضه و ذات الاضافه عین ذاتند

‏و اما دو قسم دیگر از اوصاف، یعنی حقیقیۀ محضه، مانند حیات و «انّه ثابت» و «انّه‏‎ ‎‏موجود» و حقیقیۀ ذات الاضافه، مثل علم و قدرت و اراده، عین ذات می باشند.‏

‏و الحاصل: اوصاف حقیقیه عین ذات حق است به بیانی که گذشت که یک هویت‏‎ ‎‏حقۀ حقیقیه و وجود صرف و بسیط در متن واقع و حاقّ اعیان هست منتها چون مفهوم‏‎ ‎‏نور عبارت از چیزی است که بذاته ظاهر و هویدا و بحقیقته آشکار بوده و ظاهر کنندۀ‏‎ ‎‏غیر باشد و آن حقیقت صرف الوجود بذاته ظاهر بوده، بلکه کل الظهور است و چیزی‏‎ ‎‏غیر از وجود نیست که ظاهر باشد و تمام ظاهر وجود بوده و ظهور اشیاء از اوست و‏‎ ‎‏اگر نور وجود نبود همه چیز در ظلمتِ خالصِ عدم مخفی مانده و هیچ چیز از تنگنای‏‎ ‎‏کتمِ نیستی بروز و ظهور پیدا نمی کرد و با طلوع وجود تنگنای عدم شکافته شده و‏‎ ‎‏ظلمات فوق ظلمات نیستی، برطرف گردیده و اشیاء نمودار شده است ‏‏«‏اَللّٰهُ نُورُ‎ ‎السَّمـٰوَاتِ وَ الْأرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکوٰةٍ ...‏»‏‏،‏‎[1]‎‏ از این جهت عقل، آن حقیقت را نور‏‎ ‎‏خوانده و مفهوم نور را از آن انتزاع نموده است بدون اینکه در ذات آن، ترکیبی وجود‏‎ ‎‏داشته باشد به طوری که در مقابل مفهوم نور، حیثیتی ورای حیثیاتی که مفاهیم دیگر بر‏‎ ‎‏آنها منطبق است، محقق باشد.‏

‏اما اوصاف اضافی: چنانکه سابقاً گفتیم، اضافه بر دو قسم است: اضافۀ حقیقی که‏‎ ‎‏محض اضافه بوده و حقیقت آن صرف اضافه است، مانند ابوّت که مضاف حقیقی‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 116

‏است و زید، «اَب» نبوده بلکه همان حقیقة الابوّة است که اگر دارای حقیقت باشد و به‏‎ ‎‏تحقق خارجی محقق شود «اَب» است. اوصاف قادریت و عالمیت و مریدیت که‏‎ ‎‏نسبت بین علم و معلوم و قدرت و مقدور و حقیقت اراده و مراد است و از اعتبار‏‎ ‎‏نسبت بین عالم و معلوم و قادر و مقدور و مرید و مراد انتزاع می شود، مضاف حقیقی‏‎ ‎‏می باشند.‏

‏البته این گونه نعوت هم بدون اختلاف زاید بر ذات حق است؛ زیرا اگر عین ذات‏‎ ‎‏باشد، لازم می آید ـ نعوذ بالله ـ ذات حق نسبت اعتباریه باشد؛ چون این گونه صفات‏‎ ‎‏اضافۀ محضه و محض اضافه بوده و اضافۀ حقیقیۀ محضه، محض نسبت اعتباریه‏‎ ‎‏است. بلی با اینکه این گونه صفات، اضافۀ محضه و اعتباری است، ذات به آنها متصف‏‎ ‎‏می گردد؛ زیرا عقل، ذات حق را به این صفات توصیف می کند؛ چنانکه ابوّت با اینکه‏‎ ‎‏نسبت اعتباریه است زید به آن متصف می شود.‏

‏و اما اوصاف حقیقیۀ ذات الاضافه: جهت اضافۀ آنها غیر ذات بوده ولی جهت‏‎ ‎‏حقیقیۀ آنها عین ذات می باشد. مثلاً جهت حقیقیۀ وصف علم عین ذات است، ولی‏‎ ‎‏عالمیت که نسبت اعتباریۀ بین عالم و معلوم است، زاید بر ذات می باشد. البته کلیۀ‏‎ ‎‏اضافات، متأخر از مضاف و مضاف الیه و بعد از وجود آنهاست؛ چون تمام اضافات‏‎ ‎‏بعد از ملاحظۀ نسبت اعتباریه بین مضاف و مضاف الیه اعتبار می شود، ولکن یک‏‎ ‎‏اضافۀ اشراقیه هست که در عرض مضاف بوده بلکه عین مضاف می باشد و آن عبارت‏‎ ‎‏از اشراق آن نور منبسط بر ماهیات است که ماهیات مرائی آن نور بوده و به واسطۀ آن‏‎ ‎‏نور، نمود و بود یافته اند. آن نور ساطعه از مطلع غیب طلوع کرده و ماهیاتی را  که سایۀ‏‎ ‎‏آن نور می باشند، بود نموده است و این طور نیست که مضافهای آن نور از خود تحققی‏‎ ‎‏داشته باشند بلکه مضاف و محل تابش و طلوع نور وجود از صبحگاه غیبی، مانند سایه‏‎ ‎‏است و سایه توأم با نور است و با وجود نور موجود است، البته سایه، وجود حقیقی‏‎ ‎‏ندارد، بلکه عدم است ولی عدم مطلق بحت نیست بلکه عدم مقید است.‏

‏و الحاصل: سایه، عدم النور است و وجودی در مقابل وجود نور نیست بلکه وقتی‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 117

‏آفتاب اشراق نموده و یک نور منبسط در عالم بسط می نماید شاخص که مقابل آفتاب‏‎ ‎‏است و نور آفتاب بر آن تابیده است به اندازۀ محدودیت وجود خود، مانع از تابش نور‏‎ ‎‏به ورای خود می شود و به مقدار عدمِ نور، سایه محقق می شود و سایه در حقیقت عدم‏‎ ‎‏نور است که آفتاب به این طرف و آن طرفِ شاخص می تابد ولی شاخص به اندازۀ قد‏‎ ‎‏خود مانع تابش نور می شود و انسان به کمک وهم و تخیل گمان می کند که سایه‏‎ ‎‏وجودی در مقابل وجود نور است و اگر شاخص انسان باشد و حرکت کرده و از‏‎ ‎‏نقطه ای به نقطه دیگر منتقل شود جای آن عدم النور در نقطۀ اول که شاخص مانع از‏‎ ‎‏تابش نور به آنجا بود، از نور پر می شود و در نقطۀ ثانی به اندازۀ وجود و قد شاخص،‏‎ ‎‏باز عدم النور خواهد بود و هرچه شخص حرکت کند به نظر می رسد که سایه هم‏‎ ‎‏حرکت می کند با اینکه سایه نبودِ نور است.‏

‏این است که حضرت حق فرمود: ‏‏«‏ألَمْ تَرَ إلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ‏»‏‏.‏‎[2]‎‏ حضرت‏‎ ‎‏سبحان از مرتبۀ غیب و از ورای عالم و ورای افق ماهیات ثابته اشراق نموده و به یک‏‎ ‎‏نور منبسط وسیع و مطلق تجلی کرده و ماهیات برحسب اختلاف قابلیت خود، محل‏‎ ‎‏تابش آن نور واقع شده اند. البته ماهیات سابقۀ تحققی نداشته اند، بلکه در آن مرتبه نه‏‎ ‎‏موجود بوده و نه معدوم می باشند، نه اقتضای وجود داشته و نه اقتضای عدم دارند و نه‏‎ ‎‏مقتضی ظهور و بروز بوده و نه مقتضی خفا و ستر می باشند، بلکه سایه ها به نور آن‏‎ ‎‏وجود، بود می نمایند و جاهل آن سایه ها را بود می پندارد.‏

‏به عبارت دیگر: آن نور که عین اضافۀ نوریه است دارای حقیقت است و گرچه‏‎ ‎‏خارج از ذات است ولکن اعتباری نبوده بلکه دارای واقعیت می باشد. آن نور که به‏‎ ‎‏ماهیات تابیده و از روزنه های حدود ماهیات بروز و ظهور می یابد و این روزنه ها از آن‏‎ ‎‏وجود مفاض بسیط وسیع پر گشته و آن وجود در این روزنه ها لمعان و تلألؤ پیدا‏‎ ‎‏می نماید چون این روزنه ها محدود بوده و با توجه به استعداد خود نگه دار آن نور‏‎ ‎‏می باشند، هر یک از ماهیات آن نور را به حد خود محدود نموده و از تقید آن نور‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 118

‏وسیع مطلق به حدودات، کثرات و تکثرات حاصل می گردد. و همه جا حد و‏‎ ‎‏محدودیت نور، به واسطۀ ماهیات حاصل می شود، مثل سایه که در نور آفتاب مثال‏‎ ‎‏زدیم و گفتیم جلوگیری شاخص از تابش نور موجب عدم النور می شود، و به توهمِ‏‎ ‎‏واهمه دو شی ء، یکی نور و دیگری سایه به نظر می آید، و نورِ محدودِ سایه و نور یعنی‏‎ ‎‏کثرت پدیدار می گردد، با اینکه گفتیم سایه عدم النور است.‏

‏و بالجمله: به واسطۀ تابش آن نور که اضافۀ اشراقیه بوده و غیر ذات او می باشد‏‎ ‎‏ـ گرچه از او صادر گشته و متعلق اعیان ثابته است ـ موجودات عوالم از آن نور ساطع و‏‎ ‎‏طالع شده است و خود موجودات عین آن نور است، منتها آن نور با محدود شدن در‏‎ ‎‏روزنه ها و حدودات و ماهیات، متعدد و متکثر شده است. پس موجودات عالم عین‏‎ ‎‏آن اضافۀ اشراقیه است و مضاف الیه ها واقعیت دار نبوده و نسبت بین مضاف و‏‎ ‎‏مضاف الیه در مرتبۀ متأخره اعتبار نمی شود، بلکه اضافه عین مضاف الیه است که‏‎ ‎‏موجودات می باشند. و این موجودات از آن نور منبسط حاصل شده که به تحدیدات‏‎ ‎‏روزنه ها به حدودات متکثره، محدود می باشد و وجودات عبارت از آن نور است‏‎ ‎‏«‏اَللّٰهُ نُورُ السَّمـٰوَاتِ وَ الْأرْضِ‏»‏‎[3]‎‏ و این اضافه عین مضاف الیه است و متأخر از‏‎ ‎‏مضاف و مضاف الیه نبوده بلکه متأخر از مضاف و مقارن با مضاف الیه بوده، بلکه عین‏‎ ‎‏مضاف الیه می باشد؛ چون ماهیات عدم و به منزلۀ سایه اند که کیفیت آن مشروحاً‏‎ ‎‏گذشت.‏

‏و بالجمله: آن اضافه، عماد هر ظهور و قوام هر بروزی است و مطلع آن نور غیر آن‏‎ ‎‏نور است و جهت حقیقیۀ آن، عین ذات است و آنچه از طلیعۀ او، اشراق نموده، بر تمام‏‎ ‎‏ماهیات و وجودات مقیدۀ مجردات و مادیات منبسط بوده و بر مادیات و ماهیات‏‎ ‎‏عارض می باشد و از جهت وجودی، عین حق و از جهت ظهور وجود، بر ماهیات‏‎ ‎‏عارض است و به این اضافه، یعنی نور منبسط، اضافۀ اشراقیه گویند؛ با اینکه اضافه به‏‎ ‎‏معنای اول، یعنی اضافۀ حقیقی که صرف الاعتبار است نیست، بلکه اصل هر چیزی‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 119

‏وجود است و عماد هر چیزی ظهور و نور است، لکن به اعتبار اینکه برزخ البرازخ‏‎ ‎‏است و بین مرتبۀ خفای مطلق و غیب الغیوب که در حدیث قدسی از آن به کنز مخفی‏‎ ‎‏تعبیر شده است‏‎[4]‎‏ و بین وجودات مقیده از مجردات و مادیات واقع بوده و منبسط‏‎ ‎‏می باشد، به آن اضافۀ اشراقیه گویند. مخفی نماند که کنز مخفی غیر از خفای مطلق‏‎ ‎‏است که ان شاء الله بعد به تفصیل خواهد آمد.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 120

  • )) نور (24): 35.
  • )) فرقان (25): 45.
  • )) نور (24): 35.
  • )) رجوع کنید به: بحار الانوار، ج 84، ص 199 و 344.