مقصد چهارم طبیعیات
غرر فی الوحدة العددیة و النوعیة للحرکة و یختتم بالسکون
بیان حرکت شخصی و نوعی و سکون
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

بیان حرکت شخصی و نوعی و سکون

فریده دوم در لواحق جسم طبیعی

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

بیان حرکت شخصی و نوعی و سکون

بیان حرکت شخصی و نوعی و سکون

‏ ‏

‏در هر حرکتی شش چیز لازم است:‏

‏1ـ زمان حرکت.‏

‏2ـ موضوع حرکت.‏

‏3ـ فاعل حرکت.‏

‏4ـ مبدأ حرکت، یعنی جایی که حرکت از آن شروع می شود.‏

‏5ـ منتهای حرکت، یعنی جایی که حرکت به آن ختم می شود.‏

‏6ـ ما فیه الحرکه، که حرکت در آن واقع می شود.‏

‏به واسطۀ سه چیز از آنها که مانند ذات و مقوم برای حرکت می باشند، حرکت،‏‎ ‎‏نوعیت پیدا می کند و اگر هر یک از آن سه چیز تغییر کند حرکت تنوع پیدا می کند ولی‏‎ ‎‏اگر آن سه متحد باشند نوع حرکت محفوظ بوده و در آن تغییری پیدا نمی شود.‏

‏آن سه چیز که مثل ذات و مقوم برای حرکت می باشند عبارتند از: «ما منه الحرکه» و‏‎ ‎‏«ما الیه الحرکه» و «ما فیه الحرکه» اما اینکه اگر مبدأ و منتها اختلاف نوعی پیدا کنند؛‏‎ ‎‏گرچه «ما فیه الحرکه» یکی باشد حرکت نیز اختلاف نوعی پیدا می کند، مانند حرکت‏‎ ‎‏صاعده با حرکت هابطه در اَین. مثلاً اگر زید از زمین به پشت بام برود، یک نوع از‏‎ ‎‏حرکت است و اگر از پشت بام به پایین بیاید، نوع دیگری از حرکت است. و مانند‏‎ ‎‏حرکت از بیاض به سواد و عکس آن در طریق واحد.‏

‏و اما اختلاف نوعی حرکت به واسطۀ اختلاف «ما فیه الحرکه» گرچه مبدأ و منتها‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 508

‏نوعاً و بلکه شخصاً متحد باشند مثل حرکت از نقطه ای به نقطۀ دیگر به نحو استقامت‏‎ ‎‏با حرکت به نحو انحناء است.‏

‏البته مخفی نماند که اختلاف نوعی بین خط منحنی و خط مستقیم است و‏‎ ‎‏استقامت و انحناء بالعرض در حرکت می باشند و بالذات در آن نیستند و در حرکت‏‎ ‎‏بالنسبه به حدود مسافت یک خط موهومی تصور می شود و گرنه حقیقةً خطی نیست،‏‎ ‎‏لیکن این گفتۀ ما مناقشه در مثال است.‏

‏و همچنین مثل حرکت از سفیدی به زردی و از آن به سرخی و از آن به تیرگی و از‏‎ ‎‏آن به سیاهی با حرکت از سفیدی به پسته ای و از آن به سبزی و از آن به نیلی و از آن به‏‎ ‎‏سواد است.‏

‏تاکنون اسباب وحدت و اختلاف در نوع حرکت بیان شد.‏

‏اینک ببینیم درچه زمانی حرکت، شخصی می شود؟ اگر پنج چیز یعنی «ما فیه» و‏‎ ‎‏«ما منه» و «ما الیه» و زمان و موضوع متحد باشند شخصِ حرکت واحد خواهد بود.‏

‏والحاصل: سه چیز از شش چیزی که در هر حرکتی لازم است به منزلۀ ذاتی و مقوم‏‎ ‎‏برای حرکت می باشند و اگر آنها مختلف شوند نوع حرکت تغییر می یابد. و سه چیز از‏‎ ‎‏شش چیز برای حرکت به منزلۀ عرضی می باشند که اگر آنها جز علت حرکت تغییر‏‎ ‎‏یابند شخص حرکت تغییر می یابد، پس مادام که آن پنج چیز متحد باشند ولو علت هم‏‎ ‎‏تغییر کند، حرکت، شخص واحد است.‏

‏اینکه گفتیم: اگر علت تغییر کند شخص حرکت تغییر نمی کند به این خاطر است که‏‎ ‎‏اگر مثلاً زید جسمی را حرکت دهد و قبل از آنکه آن جسم از حرکت باز ایستد،‏‎ ‎‏حرکت آن به وسیلۀ عمرو ادامه یابد، شخص حرکت تغییر نیافته است و یا مثلاً اگر‏‎ ‎‏راننده ای پشت فرمان ماشین باشد و بدون اینکه ماشین را نگه دارد رانندۀ دیگری‏‎ ‎‏فرمان ماشین را از او بگیرد، شخص حرکت تغییر نمی کند و همچنین اگر آهن ربایی‏‎ ‎‏جسمی را جذب کند و حرکت دهد بدون اینکه جسم توقف کند آهن ربای دیگری آن‏‎ ‎‏را جذب نماید و حرکت دهد، یک حرکت تحقق خواهد داشت. و یا اگر آب داخل‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 509

‏دیگی جوش می خورد و در حرارت حرکت می کند وما هیزمی بعد از هیزمی وآتشی‏‎ ‎‏بعد از آتشی در اجاق زیر دیگ بگذاریم جوشش و حرکت آن آب یک جوشش و‏‎ ‎‏حرکت خواهد بود.‏

‏و این تعدد محرّک، از باب اجتماع دو مؤثر بر اثر واحد نیست؛ زیرا اثر هر یک به‏‎ ‎‏منزلۀ بعض از حرکت است و مع ذلک به وحدت حرکت ضرر نمی رساند. تا اینجا‏‎ ‎‏سخن راجع به سبب تنوع و شخصیت حرکت بود.‏

‏اکنون مصنف به این مطلب می پردازد که در چه صورت حرکتی ضد حرکت دیگر‏‎ ‎‏خواهد بود. می گوید: ضدیت حرکتی با حرکت دیگر به تضاد مبدأ دو حرکت و منتهای‏‎ ‎‏آنهاست، چون حاجی در عبارت گفته است:‏

‏ ‏

شخص بذی و اثنین من سواها  ‎ ‎ضدّ بمبدأ و منتهاها

‏ ‏

‏ایشان پس از آنکه ضمیر در «منتهاها» را به حرکت ارجاع می دهد می گوید: اگر‏‎ ‎‏می خواهی مرجع ضمیر در «سواها» با مرجع ضمیر در «منتهاها» یکی باشد، ضمیر در‏‎ ‎‏«منتهاها» را به «ذی» برگردان و اضافه را به تقدیر «فی» قرار بده.‏

‏خلاصه: تضاد حرکات به تضاد «ما منه» و «ما الیه» می باشد مانند حرکت از بیاض‏‎ ‎‏به سواد و بالعکس آن و تضاد در اینجا بالذات است؛ چون در تعریف ضدان چنین‏‎ ‎‏گفته اند: «امران وجودیان بینهما غایة الخلاف داخلان تحت جنس قریب». و مانند‏‎ ‎‏حرکت صاعده با حرکت هابطه ولیکن تضاد آنها بالعرض می باشد؛ چون تضاد بین‏‎ ‎‏مبدأ و منتها در آنها بالعرض و به اعتبار علو و سفل است.‏

‏اما سکون عبارت است از سلب حرکت از موضوعی که قابلیت حرکت داشته‏‎ ‎‏باشد، پس تقابل بین سکون و حرکت تقابل عدم و ملکه است و تقابل تضاد نیست.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 510