مقصد سوم الهیات
اتحاد صفات با یکدیگر
رد کلام قاضی سعید در نفی صفات
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

رد کلام قاضی سعید در نفی صفات

فریده دوم احکام صفات واجب / غرر فی أنّها متّحدة کلٌّ مع الاخری

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

رد کلام قاضی سعید در نفی صفات

رد کلام قاضی سعید در نفی صفات

‏ولکن ما قائلین به تغایر مفاهیم و معتقدین به وحدت مصداق با اثبات اوصاف‏‎ ‎‏کمالیه برای حضرت حق می گوییم:‏

‏اولاً: معنای وصف آن نیست که مستلزم زیادت بر شی ء باشد. علاوه بر آن: ما باب‏‎ ‎‏الفاظ را نمی خوانیم و مشغول یادگیری لغت نیستیم که ببینیم در ‏‏قاموس ‏‏وصف را‏‎ ‎‏چگونه معنی نموده است؟ هر طور که می خواهد معنی کند، شاید عقلش به حقیقت‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 134

‏نرسیده باشد و ممکن است در لغت، وصف مجازاً بر نفس الامریت معانی اطلاق شده‏‎ ‎‏باشد و ما از تخطئۀ لغت مضایقه نداریم، بلکه نقشۀ حقیقت را جلوی خود گذارده و‏‎ ‎‏معانی را از عالم تلقی می نماییم؛ خواه در عالم لغت باشد یا نباشد و خواه در لغت‏‎ ‎‏تعبیری ذکر شده باشد یا نشده باشد، گویا در عالم هیچ مباحث مشتق مطرح نبوده و‏‎ ‎‏کسی حال مشتقات را تحقیق نکرده باشد.‏

‏و ثانیاً: ما قائلیم که الفاظ برای معانی عامه وضع شده است، مثلاً علم انکشاف اشیاء‏‎ ‎‏نزد عالم است و همچنین نور آن است که ظاهر بنفسه باشد. چون این اشعۀ آفتاب‏‎ ‎‏ظاهر بنفسه است، به آن نور می گوییم. حال اگر فرض کنیم چیزی خود به خود ظاهر و‏‎ ‎‏نمایان باشد او حقیقةً نور خواهد بود و نور حقیقی اوست؛ زیرا نور شمس هم به او‏‎ ‎‏ظاهر بوده و آفتاب هم شعاعی از اشعۀ او می باشد و آفتاب به جهت تعلیلیه ظاهر‏‎ ‎‏است، بلکه کل اشیاء از نور او هویداست و الاّ تحت ظلمت عدم مختفی و محتجب و‏‎ ‎‏مستور بودند. شعاع وجودی که از ذات حضرت حق تابش نموده این اشیاء را از پس‏‎ ‎‏پردۀ مظلم عدم به نور وجود ظاهر نموده است و مَثَل آن ـ از باب تشبیه کامل به‏‎ ‎‏ناقص ـ مثل آفتاب است که شعاع آن تابیده و صفحۀ عالم را بالعرض نورانی نموده‏‎ ‎‏است و از نور آن موجودات ظاهر گشته اند.‏

‏البته چیزی که مانند آفتاب به شعاع خود ظاهر کنندۀ اشیاء است معنای ظهور بر او‏‎ ‎‏بیشتر صادق است با اینکه خود آفتاب وجوداً و نوراً و شعاعاً یک شعاعی از نور‏‎ ‎‏حقیقی است که بر او تابیده و آفتاب به واسطۀ او ظاهر گشته است، مانند انسان بما انّه‏‎ ‎‏انسان که با قطع نظر از وجود، تحت ظلمت عدم مختفی بوده و به نور وجود ظاهر‏‎ ‎‏گردیده است. و آفتاب با اِشراقش ذره ای از شعاع وجود ظاهر است و آفتاب بوجوده‏‎ ‎‏ظاهر است نه بماهیته.‏

‏بالجمله: ماهیات در پس پردۀ ظلمت و تاریکی عدم مخفی بوده اند یک اشراق‏‎ ‎‏شعاع منبسط بر ماهیات و اعیان ثابته واقع گردیده، به نور آن وجود همه ظاهر و منور‏‎ ‎‏گردیده است، پس شمس و اشیاء دیگر که ظهور دارند، ظهورشان از غیر است و آن‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 135

‏غیر صرف الوجود است و ظهور همۀ ظواهر از اوست و به حیثیت وجودی او هر چیزی‏‎ ‎‏هویداست. پس باید به آن وجودی که بذاته بدون جهت تعلیلیه، صرف الوجود است‏‎ ‎‏گفت: هو الظاهر، بلکه او عین ظهور است و در مورد علم و قدرت نیز چنین است.‏

‏و الحاصل: این صرف الوجود است که ظهور آن بدون جهت تعلیلیه است و در آن‏‎ ‎‏مرتبه، ذاتی که وجود بر آن طاری باشد نیست و همچنین ظهور او که به عین وجود‏‎ ‎‏اوست به واسطۀ تابش نور وجود از دیگری نیست.‏

‏پس وقتی به آنچه به واسطۀ نور آفتاب نمایان می گردد، ظاهر می گوییم ـ با اینکه‏‎ ‎‏خود آفتاب یکی از چیزهایی است که با ذره ای از اشعۀ نور آن صرف الوجود ظاهر‏‎ ‎‏گردیده است ـ باید به طریق اکمل و اتمّ به آنچه خودش ظاهر و صرف الوجود است و‏‎ ‎‏همه چیز به واسطۀ او دیده می شود، ظاهر بگوییم بلکه باید بگوییم چون ظهور اشیاء‏‎ ‎‏دیگر قائم به غیر است و به توسط اشراق و شعاع وجودی غیر ظاهر است و قائم بذاته‏‎ ‎‏و بالاستقلال نیست، ظهوری عرضی است. اگر چیزی باشد که ظهور آن قائم بنفسه و‏‎ ‎‏بذاته باشد و حقیقة الظهور باشد که ظهور تمام اشیاء به او قائم باشد، او حقیقةً ظاهر‏‎ ‎‏بوده و ظهور دیگران ظهور عرضی خواهد بود و آنها از خود ظهوری نخواهند داشت.‏

‏انسان بحقیقته جز حیوان ناطق نیست و حیوان ناطق ظهور ندارد و آنچه ظهور‏‎ ‎‏دارد وجود است که قائم به غیر است و ظهور انسان به واسطۀ شعاع نور وجود است و‏‎ ‎‏اگر جایی حقیقة الظهور پیدا شود، در حقیقت او ظاهر است. مثلاً به زید که می گوییم‏‎ ‎‏فقیه است، او بالعرض و به واسطۀ اینکه فقه در عالم طبیعت به زید قائم است، فقیه‏‎ ‎‏است و الاّ فقه، فقیه است اگر بتواند بذاته قائم باشد. و هکذا ابیض، خود بیاض است‏‎ ‎‏اگر فرض شود بیاض متحقق و قائم بذاته باشد. اگر اصل بیاض استقلال وجودی‏‎ ‎‏داشت او ابیض حقیقی بود.‏

‏و بالجمله: افاضۀ نور و شعاع در نور عرضی ظاهر است که می بینی نور عرضی‏‎ ‎‏فیاض شعاع است، ولی افاضۀ شعاع نور معنوی افاضۀ وجود انوار قاهره و اسفهبدیه‏‎ ‎‏است و افاضات شعاع نور حقیقی در مراتب مشککۀ وجودی سیر نموده و مرتبۀ تنزل‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 136

‏آن، نور عرضی است. و هکذا وصف «کونه قادراً» را به ظهور و نور قیاس کن؛ چون‏‎ ‎‏قدرت افاضه با شعور و مشیت است. و همچنین صفات: کونه حیاً، و انّه عالم، و انّه‏‎ ‎‏مرید، و انّه متکلم را؛ زیرا تکلم اظهار ما فی الضمیر است و وجود معروفیت و اظهار از‏‎ ‎‏مرتبۀ مکنونۀ غیبی است.‏

‏و بالجمله: بنابر اصالة الوجود حقیقتِ تمام کمالات همان صرف الوجود است. و‏‎ ‎‏این هویت بسیطه ظاهر است به ملاحظۀ اینکه صرف الوجود صرف الظهور است و‏‎ ‎‏نور است به لحاظ اینکه صرف الوجود صرف الظهور است، و علم است و عالم بذاته‏‎ ‎‏است به ملاحظۀ اینکه اشیاء در پیشگاه صرف الوجود منکشف و ظاهر بوده و همۀ‏‎ ‎‏ماهیات در پیشگاه وجود حاضر می باشند؛ لذا عرفا اسم را ـ از قبیل: عالم و قادر و حیّ‏‎ ‎‏و مرید ـ بر نفس وجود به لحاظ تعینی از تعینات کمالیه اطلاق می کنند،‏‎[1]‎‏ و ذات و‏‎ ‎‏مسمی را بر وجود صرف در حالی که بدون تعین لحاظ شود، اطلاق می نمایند.‏

‏ملخص آنچه گفتیم این است که: أ نّه کلّه العلم و العلم کلّه هو، و أ نّه کلّه القدرة و‏‎ ‎‏القدرة کلّها هو، و أ نّه کلّه الحیاة و الحیاة کلّها هو، و هو جمیع الکمالات و جمیع‏‎ ‎‏الکمالات هو، و أ نّه عالم، قادر، مرید، مدرک و حیّ، مع أ نّه صرف الوجود و هو واجب‏‎ ‎‏الوجود بذاته، و واجب الوجود بذاته واجب الوجود من جمیع جهاته.‏

‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 137

  • )) رجوع کنید به: اصطلاحات الصوفیه، ص28؛ شرح فصوص الحکم قیصری، ص13؛ جامع الاسرار، ص 133؛ اسرار الحکم، ص 55.