برهان دوم
برهان دوم اینکه: ملاک علم به چیزی، حضور آن چیز نزد عالم بوده و عدم حجاب بین او و عالم می باشد، مثلاً در مورد صوری که از منشآت نفس است با توجه به اینکه نفس وجودی دارای ماهیت است و صور منشئۀ آن هم وجودات مخلوقۀ دارای ماهیت می باشند و ماهیت مثار کثرت و غیریت و حجاب است، در عین حال چون صور پیش نفس حضور دارند، معلوم نفس هستند. و حضور آنها، حضور معلول نزد علت می باشد، البته چون نفس، صاحب ماهیت است، علت ضعیفی است و همچنین چون صور دارای ماهیت می باشند معلولات ضعیفه ای هستند، ولکن چون صور یک نحو حضوری پیش نفس دارند معلوم نفس هستند؛ زیرا تمام ملاک برای علم همان حضور شی ء پیش عالم است.
و اینکه علم را به صورت حاصله از شی ء برای نفس تعریف نموده و آن را کیفیتی نفسانی که به قیام حلولی به نفس قائم باشد، دانسته اند و حال آنکه ملاک علم حلول نیست، حتی اگر قیام صور به نفس به نحو حلول هم باشد، ولی چون حالّ در محل حاضر است صور معلوم می باشند. پس ملاک علم، حلول نیست بلکه حضور است.
اگر بگوییم: در قیام صدوری شی ء به چیزی، قائم پیش «ماقام به» حاضر است، آن شی ء معلوم آن چیز خواهد بود؛ چنانکه راجع به نفس نسبت به صور جزئیه گفتیم، پس اگر فرض کنیم در شی ء مجردی قوۀ درک هست ـ البته قوه به معنای شدت نه به معنای مقابل فعلیت ـ و هیچ حجابی در او نیست و از ماده ولواحق ماده و زمان و مکان
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 145 خارج است، در صورتی که در چیزی قابلیت مدرکیت و معلومیت باشد، آن چیز پیش آن شی ء مجرد، حضور معلومیت دارد چون ملاک علم تمام است. چنانکه دربارۀ نفس گفتیم: با اینکه نفس صاحب ماهیت است و صور مخلوقۀ او هم وجودات صاحب ماهیت می باشند و ماهیات مثار کثرت و غبار ظلمت و حجاب هستند، در عین حال صور معلوم نفس می باشند.
حال اگر فاعلی و علتی صرف الوجود بوده بدون اینکه ماهیتی داشته باشد و صریح ذات او علت تامه باشد به طوری که علتی اتمّ از او متصور نباشد و صریح ذات وی بدون محدودیتی و ماهیتی در نهایت صرافت وجود بوده و به کلی جهت ظلمت و نقص از ساحت اقدسش دور باشد و معالیلش هم وجودات قویه بوده و به قیام صدوری به او قائم باشند و او به اتمّ مرتبۀ قیومیت، حافظ آن معالیل باشد، آن معالیل در نهایت ربط و شدت حضور، در پیشگاه اقدس او حضور داشته و او در نهایت احاطه، بر همۀ معالیل به یک نحو احاطه خواهد داشت و چون او از زمان و مکان خارج بوده و به چیزی اقرب از چیزی نیست چون همه معالیل او هستند و به مقتضای ادلۀ توحید ورای قیومیت و علیت او، قیومیت و علیتی نیست، او بر همه به یک نحو قیومیت وجودی خواهد داشت و همه به یک نحو پیش او حاضر خواهند بود و تقدم و تأخر و توسط نسبت به قیومیت احاطی او نخواهد بود و نحوۀ احاطۀ او بر همه علی نحو سواء خواهد بود، پس حجابی که بین او و غیر حایل باشد در بین نبوده تا باعث غیبت چیزی گردد و اگر چیزی بین او و شی ء دیگری واسطه باشد لازمه اش حجاب است و لازمۀ حجاب این است که آن شی ء دیگر پیش او حضور نداشته باشد و لازمۀ عدم حضور این است که او به آن شی ء دیگر احاطه نداشته باشد، در صورتی که گفتیم احاطۀ قیومیت وجودی او به همۀ اشیاء به یک نحو بوده، بدون اینکه از جهت شدت و ضعف تفاوتی باشد؛ چون ملاک احاطه، علیت و معلولیت است بنابراین، چون او به یک نحو به همه احاطه دارد، دیگر برای هیچ موجودی نسبت به موجود دیگر ازلاً و ابداً، من ازل الآزال الی ابد الآباد تقدم و تأخر نخواهد بود، بلکه همه به یک نحوه
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 146 محاطیت و حضور پیش او حاضر و معلوم خواهند بود.
و بالجمله: وقتی مناط و ملاک علم، حضور شد، مبصَرات باصره و مسموعات سامعه و مدرکات حاسّه و صور قائمۀ به نفس پیش نفس حاضرند. با اینکه مبصَر ذات خارجی است بدون اینکه مبصَریت در ذات او داخل باشد و مبصِر جلیدتین است که مادۀ دیگری است و بصر از حقیقت او خارج است و مبصِر و مبصَر هر دو دارای ماهیت بوده و ماهیت، ملاک غیریت و کثرت می باشد، ولیکن چون در مبصَر قابلیت معلومیت و در بصر قابلیت مبصِریت وجود دارد و با وجود ملاک غیبت یک نحوه حضور ناقصی بین آن دو هست، ملاک علم حاصل شده و علم حاصل گردیده است.
و اگر وجودی مانند وجود حق از تمام نواقص ماهیتی دور بوده و هیچ ملاک غیبت در او متصور نباشد و از طرفی وجود تو از وجود صور مخلوقۀ نفس قوی تر و شدیدتر است، پس معلومیت تو پیش حضرت حق از معلومیت صور مخلوقۀ نفس پیش نفس، بیشتر می باشد: «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا إلاَّ هُوَ وَ یَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إلاَّ یَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إلاَّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ»،«لاَ یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی السَّمـٰوَاتِ وَ لاَ فِی الْأرْضِ وَلاَ أصْغَرُ مِنْ ذَلِکَ وَلاَ أکْبَرُ إلاَّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ».
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 147