توضیح عبارات حاجی در متن
الذات علّة لذات ماعدا والعلم للعلم و حیث اتّحدا
حاجی علم به اشیاء بالعقل البسیط را نگه داشته و اضافۀ اشراقیه را مقدم داشته است.
می فرماید: ذات خداوند باری علت ماعدای خود و کل وجودات ممکنۀ مجرده و مادیه است و علم باری به ذات خود علت علم به ماعدای خود می باشد؛ چون شناختی که علم به علت مستلزم علم به معلول است و با برهانی که سابقاً گذشت صفات باری، عین ذات اوست و بین علم و ذات تغایر نیست. پس زمانی که دو علت، یعنی ذات مقدسه و علم او متحد شدند، ناچار باید قضاوت کنی که دو معلول آنها، یعنی ذات ماعدا و علم به ماعدا، نیز یکی است و اگر دو معلول متحد نباشند، لازم می آید کثیر از واحد صادر شود. محقق طوسی مقام را این چنین تحقیق کرده است.
سپس حاجی به مسلک عرفانی تمایل پیدا کرده و به زمزمۀ اهل ذوق، زمزمه نموده و می فرماید: پس علم حضرت حق ـ به تحقیق ـ نوریت اوست ولکن نه نوریت مصدری به معنای مفهومی، بلکه نوریت حقیقیۀ خارجیۀ صاحب آثار، و نه نوریت حسیۀ عرضیه که افراد متعدد در عرض هم داشته، مانند نور آفتاب و نور شمع و نور چراغ که عدیمة الشعور بوده و منبسط بر ظواهر سطوح می باشد و تنها مُظهر مبصرات بوده و افول بر او لاحق می شود، بلکه نوریت وجودیۀ مستقلۀ حسیه ای که مواضع شعور مستمرۀ موجودات دائمی، مثل عقول و غیرمستمرۀ موجودات غیردائمی، مانند طبیعت و زمان به او قائم است و در اعماق و تار و پود و عرض و عمق و بواطن اشیاء نافذ است و مظهر ماهیات است و غروبی و تغیر حالی و ثانی و امثالی برای او نیست.
و نوریت او قدرت اوست و بیان این مطلب که علم او نوریت او و عین قدرت
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 205
اوست، به علم نفس به صور علمیۀ مثالیه است که نفس در عالم مثال، عین قدرت نفس بر صور علمیۀ مثالیه و عین اضافۀ اشراقیه به آنهاست و اگر این صور، قوت وجودی هم پیدا کنند باز علم نفس و قدرت نفس خواهند بود، بلکه اگر فرض کنیم که این صور علمیه به واسطۀ قوت نفس یا به واسطۀ نوم یا اغما از موجودات عینیه اقوی گردند، باز هم علم نفس و قدرت نفس خواهند بود.
و الحاصل: صور ذهنیه ای که نفس ایجاد می نماید قدرت نفس است و اگر فرضاً نفس قوی بوده و موجودات ذهنیه ای قوی تر از موجودات عینیه ایجاد کند، باز آن موجودات ذهنیه علم نفس و قدرت نفس خواهد بود.
با این بیان، نفس وجودات اشیاء از سماء و ارض و حیوان و انسان و غیر اینها علوم وقدرت خداوند بوده و وجود و ایجاد می باشند. وقدرت خداوندی، انتساب او به اشیاء است.
به عبارت دیگر: قدرت وی عبارت از فیض مقدس اطلاقی اوست که وجود مطلق منبسط بر اشیاء است؛ زیرا وجود دارای مراتبی از قبیل وجود حق و وجود مطلق و وجود مقید است و وجود حق وجود الله ـ جلّ شأنه ـ است و وجود مطلق، فعل باری و وجود مقید، اثر باری است.
و اما چرا ما انتساب اشراقی گفته و انتساب اضافی نگفتیم؛ زیرا صرف الوجودی که به گونه ای مأخوذ باشد که فیض مانند عنوانِ فانی در معنون، از صقع او باشد نسبت ذهنیۀ مقولیه را نفی می کند؛ چون وقتی که صرف اخذ گردد، هر وجودی از صقع فیض او خواهد بود وفیض او نیز از صقع ذات اوست. بنابراین: طرف متحصلی باقی نمی ماند تا نسبت متحقق شود.
و لذا صفت از خداوند متعال منتفی است. و این بیان اشاره به قول امیر علیه السلاماست که: «و کمال الإخلاص له نفی الصفات عنه» یعنی صفات مأخوذه به نحو نسبت مقولیه، از او منفی است به خلاف انتساب اشراقی که مستدعی طرف نیست؛ چون اشراق قائم
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 206
به ذات است و در وقت ظهور او بالوحدة التامه، هر مستشرقی و هر قابل غاسقی فانی می گردد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 207