سخنی با بزرگان فنّ در شمارۀ افلاک
مشهور نُه فلک کلی اثبات کرده اند.
شیخ الرئیس گفته است: جایز است برای هر یک از ثوابت یک فلک جداگانه ای باشد.
محقّق طوسی برخلاف مشهور فرموده: جایز است افلاک هشت تا باشد و زیاده بر آن خارج از احتیاج است؛ برای ثوابت یک فلک و برای هفت کوکب سیار هفت فلک هست و یک نفس هم به مجموع این هشت فلک متعلق است که به واسطۀ تحریک آن برای این مجموع حرکت یومیه اتفاق می افتد.
ولیکن حاجی در مقابل این دو، معتقد است افلاک کمتر و بیشتر از نُه تا نیست، سپس بر ابطال قول شیخ به این نحو دلیل اقامه نموده است که: حرکات افلاک ثوابت یا بالذات و یا بالتبع است. در صورت اول می گوییم: چگونه امکان دارد برای هر یک از ثوابت که قبلاً هزار و بیست و دو عدد از آنها را کشف کرده بودند و فعلاً به واسطۀ ترقی آلات بینایی رصدی سی میلیون از آنها را اکتشاف نموده اند یک فلک مختص باشد، در صورتی که انقضای حرکات جمیع در زمان واحد اتفاق می افتد و همچنین چطور می شود حرکات آنها متفق باشد با اینکه افلاک از نظر مقدار، به واسطۀ احاطۀ بعضی بر بعضی و نیز از حیث نوع، مختلف می باشند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 551 بنابراین: در صورتی که حرکات افلاک بالذات باشد با اینکه افلاک در نوع و قدر مختلفند، چگونه سیر آنها در مدت بیست و پنج هزار و دویست سال متفقاً واقع شده و به اندازۀ یک درجه با هم تفاوت نمی کند با اینکه در اتفاقیات نظامی نیست. پس ناچار باید تساوی حرکات آنها اتفاقی نبوده، بلکه به یک امر غیر اتفاقی مستند باشد و آن اینکه یک فلک باشد که همۀ ثوابت در آن مرکوز باشند.
اما بنابر اینکه حرکات آنها به تبع فلک الافلاک باشد، وجهی برای قول به این تعداد افلاک نیست؛ زیرا وجه اثبات فلک، حرکت کوکب است؛ چنانکه حرکات خاصۀ سیارات عقلاً ما را به اثبات افلاک مختصه برای آنها مجبور نموده است و به این مطلب در بیت ذیل اشاره شده است:
ولم یحرّک تبعاً ذی فلک إن لم یکن لذاتها تحرّک
«ذی» به افلاک ثوابت بر فرض تعدد اشاره است و مفعولی است که بر فاعلی که فلک باشد مقدم شده است و معنای بیت این است که: فلک بالتبع افلاک ثوابت را حرکت نمی دهد، در صورتی که آنها بالذات تحرک نداشته باشند؛ زیرا اگر آنها تحرک ذاتی نداشته باشند ثابت نخواهند بود تا فلکی باعث حرکت تبعی آنها شود؛ «ثبّت الارض ثمّ انقش». آیا چنین نیست که باید ما بالعرض بر ذاتی عارض شود؟ پس باید آنها حرکتهای خاصۀ ذاتیه داشته باشند تا وجود آنها ثابت باشد و آن گاه یک حرکت تبعی هم به توسط فلک دیگری داشته باشند؛ چنانکه تمام افلاکی که در جوف فلک اطلس است چنین است.
دلیل بر ابطال قول محقق طوسی چنین است: وجود با وحدت مساوق است و چیزی که وحدت حقیقیه نداشته باشد وجود حقیقی نیز ندارد، مجموع افلاک ثمانیه من حیث المجموع حقیقةً وجود جداگانه ای ندارد تا نفس جداگانه ای به آن تعلق داشته باشد، چنانکه برای مجموع انسان و بقر و غنم من حیث المجموع وجود حقیقی جداگانه ای نیست تا غیر از نفوسی که به وجودات خاصۀ آنها تعلق دارد نفسی به مجموع آنها متعلق باشد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 552 دلیل دیگر بر ابطال قول وی این است که: فرق عقل با نفس در این است که عقل ذاتاً و فعلاً از طبیعت مجرد است، ولیکن نفس فعلاً به طبیعت محتاج است. نفس در مصدریت حرکت جزئیه، برای انبعاث میل و اراده و علم جزئی، مخصصی مانند طبع و نفس منطبعه لازم دارد؛ لذا قوا و طبایع را در افعال نفس واسطه قرار داده اند تا خیال و حس مشترک حرکت جزئیه را تخیل نموده و از قوۀ شوقیه، ارادۀ جزئیه منبعث شده و از قوۀ عامله، از قبیل عضلات دست و پا و غیر آنها، فعل جزئی صادر شود و اگر چنین نبود نفس، عقل می شد.
طبع و نفس منطبعه باید در جسمی حلول نمایند و مبادی جزئیۀ منطبعۀ در افلاک هشتگانه، وسایط حرکات خاصه و جزئیۀ خود آنها از سوی نفوس آنهاست، و دیگر ممکن نیست مبادی مشترکه مضادّه در آنها حلول نماید و اگر یک نفس کلی به همۀ آنها تعلق داشته باشد، باید در آنها مبادی مشترکه مضادّه و مبادی خاصه باشد تا نفس کلی طبق آن مبادی مضادّۀ موجوده در آنها حرکت جزئیه ای که با حرکات خاصۀ آنها مخالف است مانند حرکت یومیه در آنها ایجاد نماید.
مرحوم حاجی در نظم به این دو دلیل اشاره کرده است:
دلیل اول آنکه: برای مجموع، وجود دیگری نیست تا نفس دیگری برای مجموع باشد.
دلیل دیگر اینکه: وقتی مبدأ میل جزئی استداری که طبیعت خامسه باشد و همچنین مبدأ علم و شوق و ارادۀ جزئی که نفس منطبعه باشد وجود ندارد، چگونه حرکت یومیه حاصل شود و حال آنکه مبادی منطبعۀ در افلاک ثمانیه برای حرکات خاصۀ آنهاست؟
اینک که مبادی جزئیۀ ضروریه در مباشرت حرکت جزئیه متحقق نیست اگر از نفس بدون آلت تحریک صادر گردد چنین نفسی عقل خواهد بود؛ زیرا فرق بین نفس و عقل در احتیاج و عدم احتیاج به آلت در فعل است و شأن عقل اجلّ است از اینکه مباشر حرکات باشد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 553 بنابراین: حرکت سریعۀ یومیه مستدعی جسم کل و فلک الافلاک است تا نفس در آن منطبع بوده و طبع خامس حالّ در او باشد.
تذنیب: نُه عقل به ترتیب، علت و مربّی نُه فلک کلی هستند و عقل عاشر مکمّل و مربّی بشر بوده و در مقابل نفوس ارضیه است و اوست که به اذن حق به انبیا ـ صلوات الله علیهم ـ وحی می رساند و به اولیا ـ سلام الله علیهم ـ الهام می کند و به علما تعلیم می نماید و نُه عقل دیگر از عقول عشره در مقابل نفوس نُهگانه فلکیه و علت آنها و معشوقات آنها می باشند و این نفوس با حرکات خاصۀ خود به آن عقول تشبّه پیدا می کنند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 554