مقصد چهارم طبیعیات
غرر فی أنّها ما هی و هل هی و کم هی
نفس و اقسام آن
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نفس و اقسام آن

فریده ششم احوال نفس

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

نفس و اقسام آن

نفس و اقسام آن

‏ ‏

‏این غرر راجع به تعریف نفس و هلیت بسیطۀ آن و اقسام آن است.‏

‏به چیزی که قوام آثار مختصۀ به اشیاء و عوارض مخصوصۀ آنها به آن منوط‏‎ ‎‏می باشد کمال اول گفته می شود.‏

‏به عبارت دیگر: آنچه اشیاء را از نقصان رهایی می دهد دو قسم است؛ چون یا‏‎ ‎‏موجب رهایی آنها از نقصان ذاتی شده و یا باعث رهایی آنها از نقصان صفاتی‏‎ ‎‏می شود؛ به قسم اول کمال اول و به قسم دوم کمال ثانوی گویند. به کمال اول در‏‎ ‎‏صورتی که افعال آن علی وتیرة واحده باشد، مانند صورت ناریه، صورت نوعیه یا‏‎ ‎‏طبیعیه گویند و در صورتی که افعال آن علی وتیرة واحده نباشد، نفس گویند.‏

‏نفس به دو قسم فلکی و عنصری، و عنصری به نباتی و حیوانی و انسانی تقسیم‏‎ ‎‏می شود.‏

‏مرحوم حاجی می فرماید: «کمال» خبر مقدم برای «نفس» است و علت اینکه نفس،‏‎ ‎‏کمال است این است که: کمال آن چیزی است که شی ء به واسطۀ آن از قوه و نقص‏‎ ‎‏خارج می شود و نفس از آن جهت که صورت است و ماده به وسیلۀ آن از قوه به سوی‏‎ ‎‏فعل خارج می گردد و از آن حیث که فصل حقیقی است و جنس مبهم ناقص به واسطۀ‏‎ ‎‏او از نقص رها می شود، کمال می باشد.‏

‏مراد از کمال اول، چیزی است که نوع در ذات خود با آن کامل می گردد و جنس‏‎ ‎‏مبهم ناقص به واسطۀ آن، نوع معین می شود.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 594

‏با قید اول، کمالات ثانیه مانند علم و غیر آن که از توابع کمال اول می باشند از‏‎ ‎‏تعریف نفس خارج می شوند. نفس، کمال اول برای جسم طبیعی است.‏

‏با قید جسم، کمالات مجردات یعنی فصول منوّعۀ آنها از تعریف خارج می شوند.‏

‏با قید طبیعی، جسم صناعی از تعریف خارج می گردد؛ زیرا گاهی اوقات جسم‏‎ ‎‏طبیعی اطلاق گشته و تعلیمی نبودن آن اراده می گردد و گاهی جسم طبیعی اطلاق شده‏‎ ‎‏و صناعی نبودن آن قصد می شود و از طبیعی در تعریف، معنای دوم مراد است. البته‏‎ ‎‏طبیعی در نظم ذکر نشده است چون به آن نیازی نبوده است؛ زیرا طبیعی، اکمل افراد‏‎ ‎‏مطلق یعنی جسم بوده و مشهور از جسم نیز جسم طبیعی می باشد.‏

‏«کمال أوّل لجسم آلی نفس ...» مقصود از آلت، چیزی مثل قواست نه اعضا.‏‎ ‎‏بنابراین: تعریف شامل نفس سماویه نیز می شود؛ زیرا برای نفس سماویه هم قوۀ‏‎ ‎‏درّاکۀ خیالیه و حساسه و قوۀ محرکه که همان طبیعت خامسۀ فلک است می باشد. بلی‏‎ ‎‏قوای فلک در موضع واحدی است که تمام جسم فلک باشد؛ چرا که جسم فلک بسیط‏‎ ‎‏است.‏

‏با توجه به آنچه راجع به معنای آلت در تعریف گفته شد، مقالۀ متأخرین مانند‏‎ ‎‏صاحب ‏‏ملخّص‏‏ و غیر او مندفع خواهد بود و آن این است که محققین چنین گمان‏‎ ‎‏نموده اند که: تعریف نفس به نحوی که نفوس سه گانۀ نباتی و حیوانی و فلکی در آن‏‎ ‎‏مندرج باشد ممکن نیست؛ زیرا اگر نفس را به چیزی که از او فعلی از افعال صادر شود‏‎ ‎‏تفسیر نماییم، عقل و صورت نوعیۀ طبیعیۀ عنصریه نیز نفس خواهند بود و اگر آن را به‏‎ ‎‏چیزی که با قصد و اراده، فعل انجام می دهد تعریف کنیم نفس نباتیه از تعریف خارج‏‎ ‎‏می شود و اگر آن را به چیزی که افعال به وسیلۀ آلات از آن صادر می گردد تفسیر‏‎ ‎‏نماییم، نفس فلکیه از تعریف بیرون می رود در نتیجه نفس تنها به نحو اشتراک لفظی بر‏‎ ‎‏نفوس سه گانه اطلاق می شود.‏‎[1]‎‏ این کلام صاحب ‏‏ملخّص‏‏ بود.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 595

‏با توجه به معنایی که برای آلی ذکر شد وجه اندفاع سخن مذکور معلوم می شود و‏‎ ‎‏به اینکه بگوییم نفس فقط برای فلکِ کلی است و افلاک جزئیه مثل تداویر و خوارج‏‎ ‎‏ـ فلک های خارج مرکز ـ برای آن به منزلۀ اعضا برای حیوانات است نیازی نیست،‏‎ ‎‏بلکه بنابر تحقیق برای هر کره ای نفس جداگانه ای است.‏

‏بنابراین: رفع کلمۀ آلی در تعریف از مجرور بودن آن اصح است و آلی صفت کمال‏‎ ‎‏است و صفت جسم نیست؛ زیرا چنانکه صدر المتألهین  ‏‏قدس سره‏‏ در ‏‏شرح هدایه ‏‏فرموده‏‎ ‎‏است: نسبت قوا به فاعل، یعنی نفس، از نسبت آنها به قابل، یعنی جسم، اظهر‏‎ ‎‏است.‏‎[2]‎

‏از تعریف مذکور معلوم گشت که: نفس، اسم حقیقت جوهر مدبّر که ما از آن‏‎ ‎‏بی خبر هستیم نبوده، بلکه اسم برای اضافۀ آن به جسم است و لذا مبحث نفس از‏‎ ‎‏مباحث طبیعیات قرار گرفته است.‏

‏با فراغ از تعریف نفس به وجود آن می پردازیم:‏

‏دلیل بر وجود نفس حیوانی ادراکات مختلفه از قبیل لمس و بصر و سمع و غیر‏‎ ‎‏آنهاست و دلیل بر وجود نفس نباتی افعال مختلفه از قبیل حرکت و تغذیه و تنمیه‏‎ ‎‏وتولید مثل می باشد.‏

‏والحاصل: در بعضی از اجسام، آثار مخصوصی مانند ادراک و حرکت و تغذیه و‏‎ ‎‏تنمیه و تولید مثل دیده می شود و مبدأ این آثار هیولی نیست؛ زیرا هیولی قابل محض‏‎ ‎‏بوده وعلاوه بر آن بین همۀ اجسام مشترک می باشد و اگر مبدأ آثار هیولی باشد، باید‏‎ ‎‏همۀ اجسام واجد آن آثار باشند. همچنین مبدأ آثار، صورت جسمیۀ مشترکه نیز نیست‏‎ ‎‏و گرنه باید همۀ اجسام دارای آن آثار باشند. صورت طبیعیه هم مبدأ آثار نیست؛ زیرا‏‎ ‎‏فاقد درک می باشد.‏

‏البته مخفی نماند: باید عدم مبدأیت صورت طبیعیه را نسبت به آثار، به این مطلب‏‎ ‎‏معلل نماییم که: فعل صورت طبیعیه مانند نار علی وتیرة واحده است نه اینکه آن را به‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 596

‏عدم درک مستند نمود؛ چنانکه حاجی نیز با افعال، وجود نفس نباتی را اثبات کرده‏‎ ‎‏است و گرنه در غیر این صورت گفته می شود که نفس نباتی نیز واجد درک نیست. پس‏‎ ‎‏از عدم صلاحیت امور مذکوره برای مبدأیت آثار وجود نفوس به عنوان مبادی آثار‏‎ ‎‏ثابت می شود.‏

‏نفوس، یا سماوی و یا ارضی می باشند و ارضی، یا نفس نباتی و یا نفس حیوانی و‏‎ ‎‏یا نفس نطقیۀ انسانیه می باشد.‏

‏«نما» در نظم یا مصدر به معنای «نامٍ» است و نزد ابناء تحقیق مصدر و اسم فاعل‏‎ ‎‏یکی است؛ چون ذات درمشتق اخذ نشده است و یا «نمّا» مشدّد است بنابر اینکه صیغۀ‏‎ ‎‏مبالغه بوده و به خاطر ضرورت مقصور شده باشد.‏

‏در نفس سماویه اختلاف است بعضی گفته اند: نفس فلکی در جسم فلکی منطبع‏‎ ‎‏می باشد.‏‎[3]‎‏ و معنای انطباع آن در جسم فلک این است که به تبع جسم، قابل اشارۀ‏‎ ‎‏وضعیه است؛ چنانکه صورت یاقوتی در جسم یاقوت است و با اشاره به جسم به‏‎ ‎‏صورت یاقوتیه نیز اشاره می شود، ولی مجرد به تبع جسم هم قابل اشارۀ وضعیه‏‎ ‎‏نیست.‏

‏ممکن است این قول را توجیه نمود تا با قول قائلین به تجرد نفس فلکی منافات‏‎ ‎‏نداشته باشد و آن اینکه: شاید ایشان جهت استهلاک نفوس فلکیه را ملاحظه نموده اند‏‎ ‎‏که گویا آنها به اعتبار تجرد و کلیتشان از عالم جسمانی کوچ نموده و جز سایه ای از آنها‏‎ ‎‏باقی نمانده است و اثر آنها در جسم فلک مانند نفس منطبعه است.‏

‏بعضی گفته اند: نفوس افلاک مجرد بوده و جهت انطباع ندارند،‏‎[4]‎‏ و گویا قائل به این‏‎ ‎‏قول خیال فلک را به حس آن و برعکس الحاق نموده است؛ زیرا نشئۀ حسیۀ فلک‏‎ ‎‏دارای لطافت است و خیال فلک در تمام جسد آن سریان دارد.‏

‏قول دیگر این است که فلک دارای هر دو نفس است و این قول به امام رازی‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 597

‏نسبت داده شده است.‏‎[5]‎

‏حاجی می گوید: به واسطۀ دو قاعدۀ امکان اشرف و امکان اخسّ، فلک دارای هر‏‎ ‎‏دو نشئه هست، اما چنانکه امام رازی می گوید، فلک دارای دو نفس که یکی مجرد و‏‎ ‎‏دیگری منطبع است نیست، بلکه یک نفس با هویت و شخصیت واحده ولی دارای دو‏‎ ‎‏مرتبه دارد.‏

‏برای هر کره ای خواه کلی یا جزئی باشد نفس هست؛ زیرا برای هر یک از آنها عقل‏‎ ‎‏خاصی از عقول عرضیه هست و برای هر یک از تدویر و کوکب و خارج مرکز حرکت‏‎ ‎‏ارادی بوده و آن بدون نفسی که ارادۀ تشبه به عقلی دارد که عاشق اوست تمام‏‎ ‎‏نمی شود. و چنین نیست که فقط فلک کلی دارای نفس باشد و کرات جزئیه به منزلۀ‏‎ ‎‏اعضا برای او باشند.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 598

  • )) رجوع کنید به: شرح اشارات، ج 2، ص 291؛ مباحث مشرقیه، ج 2، ص 234؛ شرح هدایۀ اثیریه، ص 180.
  • )) شرح هدایۀ اثیریه، ص 179.
  • )) شفا، بخش الهیات، ص 515 ـ 522؛ مباحث مشرقیه، ج 2، ص 451 ـ 452.
  • )) شرح اشارات، ج 2، ص 416 و ج 3، ص 158 و 173؛ شرح مواقف، ج 7، ص 245 ـ 247.
  • )) شرح اشارات، ج 2، ص 418.