اثبات بساطت واجب تعالی
مرحوم حاجی اقسام متصورۀ ترکیب را ضبط نموده است ـ که اجزاء ترکیبیه ممکن است چند نحو باشد ـ و سپس اثبات می کند که هیچ یک از اقسام ترکیب در ذات واجب الوجود ممکن نبوده و از آنجا بساطت ذات احدیت را ثابت می کند.
یک نحوۀ ترکیب، ترکیب در اجزاء خارجی است که اجزاء در خارج با یکدیگر ترکیب شده باشند، مانند ترکیب عناصر با یکدیگر که در خارج حقیقةً عنصری با عنصری مرکب شده و یک صورت نوعیۀ دیگری تشکیل می دهند مثل طلا و نقره که معدنی با معدن دیگر در خارج حقیقةً امتزاج یافته و از ترکیب دو عنصر جسم سومی تشکیل گردیده است و همچنین هیولی و صورت در خارج به ترکیب انضمامی مرکب شده و وجود ماده و وجود صورت با هم متحد شده اند.
و دیگر از اقسام ترکیب، ترکیب مقداریه است. گرچه خود مقدار، شی ء بسیط و امر وحدانی صرف است ولکن در وهم قابل تجزیه بوده و وهماً صاحب اجزاء دیده می شود. مقدار در حقیقت صاحب اجزاء نبوده و یک صورت ممتدّۀ مستمرّه است که از طریق وهم تنصیف گردیده و مقداری در این طرف و مقداری در آن طرف قرار می گیرد و اصل جامع بین دو طرف هیولی است که هر یک در ضمن آن متحصّص شده و باقی است.
قسم دیگر از اقسام ترکیبیه این است که مادۀ خارجی و صورت خارجی، دو شی ء و دو وجود است که به ترکیب انضمامی مرکب شده اند، ولی در عقل اجزاء تحلیلیه اند
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 100 و اگر این اجزاء تحلیلیه در عقل لابشرط اخذ شوند، به ماده جنس و به صورت، فصل گویند و اگر در عقل بشرط لا اخذ شوند، به آنها ماده و صورت عقلیه گویند، گرچه در خارج بین ماده و صورت عقلیه و جنس و فصل تفاوت نبوده و فرقشان فقط به اعتبار است والاّ منشأ اخذ هر دو ماده و صورت خارجیه است و منشأ حکم در هر دو مقام خارج است. و ممکن است در مورد جنس و فصل عقلی، دو وجود در خارج نباشد و فقط عقل در تحلیل عقلی دو شی ء، یعنی جنس و فصل اعتبار می کند. مثلاً اعراض مانند بیاض و سواد در خارج بسیط بوده و حقیقةً جنس و مادۀ خارجی بین آنها نیست، بلکه عقل از آنها بالقیاس به یکدیگر، یک وجه اشتراکی انتزاع می نماید که آن جهت شرکت بین آن دو به منزلۀ جنس بوده و آنچه را که خارجاً بسیط است به منزلۀ فصل آنها قرار می دهد، مثلاً لونیت بین بیاض و سواد بالقیاس به یکدیگر را جهت اشتراک و به منزلۀ جنس دانسته و مفرقیت و قابضیت را به منزلۀ فصل آنها می داند و می گوید: البیاض لون مفرق لنور البصر و السواد لون قابض لنور البصر.
وجه ضبط اقسام چهارگانه این است که بگوییم اجزاء در عین و خارج یا به وجود واحد موجودند و یا به وجودات متعدده موجودند.
در صورت اول، یا در عقل به تحلیل عقلی لابشرط اخذ می شوند که در این اعتبار جنس و فصل بوده و اجزاء حملیه می باشند و بهتر این است که از آنها به اجزاء حدّیه تعبیر شود؛ زیرا در این لحاظ اجزاء برای حد مرکب واقع می شوند نه اجزاء برای محدود. چنانکه در بعض کتب منطق متذکر این معنی شده اند مثلاً در تعریف و حد قوس، دایره اخذ می شود اما وقوع آن به نحو جزئیت برای محدود که قوس باشد نیست. زیرا قوس، دایره نیست بلی دایره در حد و تعریف قوس اخذ می گردد، و تعبیر به اجزاء حملیه منافی عنوان جزئیت است؛ چون شی ء مادامی که تمام موضوع نباشد حمل نمی شود، مثلاً اگر ناطق تمام انسان نباشد بر انسان حمل نمی شود و ان شاء الله ذکر خواهد شد که فصل اخیر جامع تمام شؤون مراتب نازله است، پس تعبیر به اجزاء حملیه مناسب نیست.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 101 و یا اینکه در ذهن بشرط لا اعتبار می شوند که در این اعتبار به آنها ماده و صورت عقلی و ذهنی گویند.
و در صورت دوم، اجزاء یا در وضع متباین بوده و هر کدام قابل اشارۀ حسیه بوده و اشاره به یک جزئی غیر اشاره به جزء دیگر است که این قسم را اجزاء مقداریه گویند و یا اینکه در وضع، متباین نیستند که این گونه اجزاء، اجزاء خارجیه، یعنی ماده و صورت است.
آنچه ذکر شد بیانات حاجی بود، ولیکن ایشان در مورد اجزاء مقداریه تسامح فرموده، بلکه شاید به نحوی که ایشان فرموده است، سهو باشد؛ زیرا مقدار بسیط است، منتها وهم یک چیز طویل و بسیط را می بیند و با خیال برای او طرف راست و چپ و محاذات توهم می کند و مقدار بسیط به واسطۀ قوۀ وهمیه، جوهری صاحب اجزاء می گردد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 102