مقصد چهارم طبیعیات
موضوع و بقای آن در حرکت جوهری
تشبیه حرکت جوهری به نمو و ذبول در حرکت کمّی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

تشبیه حرکت جوهری به نمو و ذبول در حرکت کمّی

فریده دوم در لواحق جسم طبیعی / غرر فی تعیین موضوع هذه الحرکة و دفع ما قالوا من بقاء عدم الموضوع

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

تشبیه حرکت جوهری به نمو و ذبول در حرکت کمّی

تشبیه حرکت جوهری به نمو و ذبول در حرکت کمّی

‏و بالجمله: حرکت جوهریه شبیه نمو و ذبول است و چنانکه خود حکما می گویند:‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 494

‏موضوع حرکت کمّی، هیولی است‏‎[1]‎‏ و هیولی در مقادیر حرکت می کند با اینکه هیولی‏‎ ‎‏همان گونه که بدون صورت جسمیه متحقق نمی شود، بدون مقداری از مقادیر تحقق‏‎ ‎‏پیدا نمی کند؛ زیرا تحقیق شد که تفاوت جسم طبیعی و تعلیمی به مجرد ابهام و تعیین‏‎ ‎‏است، یعنی مقادیر در جسم طبیعی به نحو ابهام و در جسم تعلیمی به نحو تعیین است،‏‎ ‎‏پس هیولی با مقداری از مقادیر در مقادیر معینه حرکت می کند. در ما نحن فیه نیز‏‎ ‎‏چنین است که هیولی با صورتی از صور حرکت می کند، پس در هر دو مورد هیولی‏‎ ‎‏ثابت است، منتها «ما فیه الحرکه» در نمو و ذبول، کمّ و در ما نحن فیه صورت جوهریه‏‎ ‎‏است و در اوّلی مقدار و در دومی صورت سیال و متجدد و متغیر است.‏

‏ناگفته نماند: معنای اعتبار «صورة مّا» و یا «مقدار مّا» در جانب موضوع این نیست‏‎ ‎‏که یک صورتی متحرک باشد و صورت دیگری «ما فیه الحرکه» باشد چنانکه عقل‏‎ ‎‏مشوب چنین توهم می کند، بلکه بیش از وجود یک صورت نیست؛ گرچه در هر‏‎ ‎‏حالتی صورتی از صور هست، منتها چون آمدن صورتی بعد از صورتی بدون تخلل‏‎ ‎‏عدم می باشد پس صورت گرچه متجدد است ولی در تجدد ثابت است و به این لحاظ‏‎ ‎‏ثابت اعتبار می شود و به لحاظ اینکه صورتی به صورت دیگری متبدل می شود، سیال‏‎ ‎‏می باشد. پس در حقیقت برای صورت بیش از یک وجود نیست گرچه دو موجود‏‎ ‎‏لحاظ می شود، لیکن این دو موجود به یک وجود موجودند.‏

‏و بالجمله: تفاوت بین آنها مانند تفاوت بین کلی طبیعی و فرد است و معلوم است‏‎ ‎‏که کلی طبیعی و فرد به یک وجود موجود می باشند. پس افراد صور به نحو اتصال‏‎ ‎‏تدریجی بر هیولی وارد می شوند؛ چون هیولی به صورت خاصی از صور احتیاج ندارد‏‎ ‎‏و لذا گفته می شود که هیولی به طبیعت کلیۀ صور محتاج است. پس مادامی که آن‏‎ ‎‏طبیعت به تعاقب افراد صور محفوظ است هیولی باقی است و ما فرقی بین حالت کون‏‎ ‎‏و فساد که حکما در آن به بقای هیولی به واسطۀ «صورة مّا» حکم کرده اند و بین‏‎ ‎‏حرکت جوهری که در آن به عدم بقای هیولی حکم نموده اند نمی بینیم، بلکه به خاطر‏‎ ‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 495

‏اتصال صور در حرکت جوهری، حرکت جوهری به اینکه هیولی در آن باقی باشد،‏‎ ‎‏اقرب است.‏

‏ان قلت: شی ء تا متشخص نشود، موجود نمی شود و تا موجود نشود نمی تواند‏‎ ‎‏ایجاد کند، پس چگونه «صورة مّا» علت وجود هیولی می باشد؟‏

‏قلت: چنانکه قبلاً به آن اشاره شد، علت حقیقی وجود هیولی واحد بالعددی است‏‎ ‎‏که آن، موجود مفارق می باشد و اما «صورة مّا» که واحد بالعموم است شریکة العله‏‎ ‎‏می باشد و شرکت خفیف المؤونه است و مَثَل علیت آن برای هیولی مَثَل ستونهایی‏‎ ‎‏است که آنها را یکی بعد از دیگری زیر سقف نصب نمایند بدون اینکه لحظه ای سقف‏‎ ‎‏بدون ستون بماند.‏

‏همین اشکال و جواب در جانب هیولی نیز هست، به این بیان که کسی بگوید:‏‎ ‎‏هیولی، قوه، و صورت، فعلیت است، چگونه ممکن است علت، قوه، و معلول، فعلیت‏‎ ‎‏باشد، در صورتی که باید وجود علت از وجود معلول اقوی باشد؟‏

‏جواب همان است که بگوییم: هیولی برای صورت شریکة العله است و علت‏‎ ‎‏صورت در حقیقت موجود مفارق است.‏

‏بلی، اگر ماده نباشد تخصیص صورت به زمانی دون زمانی و به مکانی دون مکانی،‏‎ ‎‏امکان ندارد؛ زیرا تخصیص صورت به زمان و مکان خاص به وسیلۀ ماده است وعلت‏‎ ‎‏افاضۀ وجود صورت که موجود مفارق ومجرد است نمی تواند واسطۀ تخصیص‏‎ ‎‏صورت باشد. چون ماده در این زمان و این محل بوده ولی در هزار سال قبل در سِند یا‏‎ ‎‏هند نبوده است و نطفۀ زید مثلاً در اینجا و در این زمان است؛ لذا صورت به این زمان‏‎ ‎‏و به این مکان تخصیص یافته است.‏

‏ ‏

موضوعها بشخصه له البقا  ‎ ‎مبقیّه اعلمنّه المفارقا

‏ ‏

‏حاجی می فرماید: به این مطالبی که گفته شد با این بیت اشاره کرده ایم که‏‎ ‎‏برای موضوع حرکت جوهری بشخصه و بعینه بقا هست و مُبقی او موجود مفارق‏‎ ‎‏است.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 496

‏در حقیقت ایشان با این بیت می خواهد غیر از بقای هیولی بقای دیگری نیز برای‏‎ ‎‏مجموع هیولی و صورت جسمیه بلکه برای صورت منوّعۀ به صورت نوعیه، اثبات‏‎ ‎‏نماید تا این ایراد دفع شود که چون شیئیت شی ء به صورت آن است و شما قائل‏‎ ‎‏هستید به اینکه در حرکت جوهری صورت تغییر می یابد پس در حقیقت هذیّت و‏‎ ‎‏شخصیت شی ء عوض می شود، گرچه بگوییم هیولی باقی است؛ چون هیولی‏‎ ‎‏شخصیتی مختص به خود دارد و شخصیت او برای بقای شخصیت صورت کافی‏‎ ‎‏نیست.‏

‏لذا برای دفع این ایراد گفت: موضوع حرکت جوهری بشخصه و بعینه باقی است‏‎ ‎‏و آن عبارت از هیولای مجسّمه بل المنوّعه بالصورة النوعیه است و مبقی و عماد‏‎ ‎‏شخصیت و وحدت صورت هم موجود مفارق است.‏

‏مراد از مفارق عقل عاشر نیست ـ چنانکه مراد مشائین از واحد بالعدد مفارق، مبقی‏‎ ‎‏هیولای عناصر به «صورة مّا» در تکونات و تفاسدات می باشد که همان عقل عاشر‏‎ ‎‏است‏‎[2]‎‏ ـ بلکه مراد مثال نوری و ربّ النوع است که رأس مخروط وجود آن عند الله‏‎ ‎‏است و نور قاعدۀ مخروط وجود آن بر اصنامش منسحب می باشد و حقیقت زید و‏‎ ‎‏عمرو و سایر افراد نوع طبیعی اشعه و اظلال و سایه های اوست و آن ثابت است.‏

‏و اصنام جواهر سیالند و هرچه در سیلان باشند وحدت آنها با همان شعاع و سایۀ‏‎ ‎‏ثابت نور قاعدۀ مخروط وجود رب النوع حفظ می شود. پس وجهۀ ثبات اشیاء، اظلال‏‎ ‎‏ارباب انواع است و وجهۀ تغیر و تصرم و سیالیت آنها وجهۀ صنمی و طبیعی خود آنها‏‎ ‎‏است.‏

‏این است که حاجی می فرماید: مراد از مفارق، مثال نوری است که برای هر نوع‏‎ ‎‏طبیعی سیال جوهری هست و آن مثال نوری وجه باقی و ثابت نوع در علم خداوند‏‎ ‎‏است ‏‏«‏مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللّٰهِ بَاقٍ‏»‏‎[3]‎‏ در اینجا دو ایراد هست:‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 497

  • )) شفا، بخش طبیعیات، ص 208؛ اسفار، ج 3، ص 87 ـ 96.
  • )) شرح اشارات، ج 2، ص 125 ـ 126 و ج 3، ص 220 و 225 ـ 258؛ اسفار، ج 3، ص 88.
  • )) نحل (16): 96.