مقصد سوم الهیات
استدلال بر عمومیت قدرت بنا بر اصالت وجود
دلیل دوم بر عمومیت قدرت
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

دلیل دوم بر عمومیت قدرت

فریده دوم احکام صفات واجب / غرر فی عموم قدرته تعالی لکلّ شی‌ء خلافاً للثنویة و المعتزلة / بیان عمومیت قدرت باری تعالی‌

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

دلیل دوم بر عمومیت قدرت

دلیل دوم بر عمومیت قدرت

‏ ‏

و إنّ علم الأوّل فعلی  ‎ ‎و کیف لا و علمه ذاتی

‏ ‏

‏دلیل دوم بر عمومیت قدرت این است که ایجاد فعل ازسوی نفس دو نوع است:‏‎ ‎‏یکی ایجاد فعل به وسیلۀ آلت است، مثل اینکه اگر انسان بخواهد راه برود و یا به سوی‏‎ ‎‏چیزی دست دراز کرده و آن را بردارد، محتاج است به اینکه اول آن را تصور کرده و‏‎ ‎‏بعد فایدۀ آن را تصدیق نموده و سپس عزم و شوق و تأکّد عزم و در نهایت، اراده‏‎ ‎‏حاصل شود تا فعل با تحرک عضلات موجود گردد.‏

‏و دیگری ایجاد فعل، بالذات و بدون آلت است و در این قسم سیر مراتب مذکوره،‏‎ ‎‏یعنی تصور و تصدیق به فایده و شوق و تأکّد شوق و اراده و تحرک عضلات و آن گاه‏‎ ‎‏ایجاد، نیست بلکه نفس تصور، عین ایجاد است و دیگر ایجاد، مبادی ندارد و از مبادی‏‎ ‎‏تصور شی ء، تصور آن نیست و الاّ تسلسل لازم می آید. و هر چیزی که مثل نفس‏‎ ‎‏بالذات فاعلیت داشته باشد، ایجاد آن از علم آن جدا و منفک نیست. و در صورتی که‏‎ ‎‏بسیط باشد علم آن عین قدرت و قدرت آن عین علم و ارادۀ آن عین علم آن و علم آن‏‎ ‎‏عین ارادۀ آن و فاعلیت آن عین علم آن و علم آن عین فاعلیت آن خواهد بود.‏

‏و چون خداوند متعال بسیط الحقیقه است ـ زیرا صرف الوجود است و چنانکه‏‎ ‎‏قبلاً گفتیم: صرف الوجود و بسیط الحقیقه، کل الکمال است و کل الکمال، علم و اراده‏‎ ‎‏و قدرت و فاعلیت است ـ لذا ذات او عین علم و علم او عین ذات است و چون علم‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 300

‏عین قدرت و قدرت عین علم است، پس قدرت عین ذات است و چون مبدأیت او‏‎ ‎‏برای اشیاء عین علم و علم عین مبدأیت است، بنابراین ذات عین مبدأیت است و‏‎ ‎‏تفکیک مبدأیت از علم، عین تفکیک ذات از ذات است.‏

‏پس به هر چیزی علم تعلق بگیرد، مبدأیت و قدرت نیز به او تعلق خواهد گرفت و‏‎ ‎‏این وجودات عین علم فعلی حق است؛ زیرا علم حق به ذات خود عین ذات است و‏‎ ‎‏اینکه علم ذات به ذات گفته می شود به این معنی که ذاتی و علمی و منکشفی باشد‏‎ ‎‏نیست، بلکه ذات همان حقیقت علم است و علم به ذات مستلزم علم به اشیاء است؛‏‎ ‎‏چنانکه سابقاً از محقق طوسی نقل شد که ذات علت تامۀ اشیاء است و علم به ذات‏‎ ‎‏مستلزم علم به اشیاء است و چون ذات و علم یک حقیقت است، پس معلومِ علم و‏‎ ‎‏اشیاء در خارج یک حقیقت خواهند بود و هر چیزی که متعلَّق علم باشد مبدأیت و‏‎ ‎‏قدرت و فاعلیت هم به او متعلّق خواهد بود و مقدور عین معلوم خواهد بود.‏‎[1]‎‏ بنابراین‏‎ ‎‏چون تمام اشیاء از ذوات و اوصاف و افعال معلوم حق هستند، همۀ آنها مقدور حق نیز‏‎ ‎‏خواهند بود و چنانکه علم او به همۀ موجودات احاطه دارد، قدرت و مبدأیت او نیز به‏‎ ‎‏تمام موجودات محیط می باشد.‏

‏بعد از آنکه برهان بر مطلبی قائم شد و مقدمات آن درست بود، دیگر معطّلی ندارد‏‎ ‎‏و تبعیت برهان لازم است ولو تمام عالم بر خلاف آن اتفاق داشته باشند و یا نصی که‏‎ ‎‏سند آن هم صحیح است از نبی مرسل بر خلاف آن صادر شود و یا وحی منزل بر‏‎ ‎‏خلاف آن باشد.‏

‏والحاصل: اگر دلیل قائم شد بر اینکه مبدأ عالم، موجود صرف و واحد است و‏‎ ‎‏برهان آن را اثبات کرد، اگر پیامبری گفت خدا دوتاست، باید کلام او را تأویل نمود به‏‎ ‎‏اینکه مثلاً به خاطر مصلحتی آن را گفته است و الاّ چنین پیامبری مرسلیت خود را‏‎ ‎‏تکذیب نموده است.‏

‏و بالجمله: باید نقطۀ اساسی و اصلی را در دین که رکن رکین و ستون تمام‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 301

‏اعتقادات است حفظ کرد و آن مسألۀ توحید می باشد و اینکه مبدأ عالم، موجود واحد‏‎ ‎‏بسیط من جمیع الجهات و واجب الوجود است و ردای کبریایی او  از غبار امکان به‏‎ ‎‏دور بوده و محال است که گرد امکان بر ردای کبریایی او بنشیند. پس اگر قدرت او‏‎ ‎‏عین علم او نباشد، لازم می آید علم او از قدرت او منفک باشد. بنابراین اگر قدرت در‏‎ ‎‏مرتبۀ ذات باشد، انفکاک بین دو وصف لازم می آید و انفکاک بین آنها موجب انفکاک‏‎ ‎‏ذات از ذات است و آن جایز نیست و اگر قدرت خارج از ذات باشد، عجز در مرتبۀ‏‎ ‎‏ذات لازم می آید و عجز ناشی از نقص است و اگر ذات ناقص باشد، صرف الوجود‏‎ ‎‏نخواهد بود واگر صرف الوجود نباشد، لازم می آید دارای حد و ماهیت باشد و ماهیت‏‎ ‎‏عارض وجود است، پس در ذات ترکیب لازم می آید و ترکیب مستلزم احتیاج است و‏‎ ‎‏احتیاج مساوق با امکان است و در نتیجه: ما فرضناه واجباً لیس بواجب بل ممکن.‏

‏ما اگر بخواهیم یک مسأله از فروع یک مذهبی را برای تثبیت آن مذهب تصحیح‏‎ ‎‏کنیم، اصل و اساس همۀ مذاهب را نابود می کنیم با اینکه اغلب ما آن مسأله را از‏‎ ‎‏منبری های بی سواد شنیده ایم؛ زیرا نصف معتقدات ما از آنهاست. آنها هم چیزی را که‏‎ ‎‏یک بی سوادی در کتابی نوشته یاد گرفته و گفته اند.‏

‏و با اینکه نمی دانیم آن مسأله، مضمون اخبار است یا خیر؟ اگر مضمون اخبار است‏‎ ‎‏کدام خبر؟ جای آن کجاست؟ واگر جای آن پیدا شد، سند آن چگونه است؟ واگر سند‏‎ ‎‏آن درست بود آیا بر قرآن عرضه شده یا نه؟ چه کسی آن را بر قرآن عرضه کرده؟ و بعد‏‎ ‎‏از همۀ اینها آیا معنای آن را فهمیده ایم؟ آیا در اعراب و لغتی از آن وانمانده ایم؟‏

‏و بالجمله: اگر مقدمات برهان ثابت شد و برهان بر اساس قواعد منطق ترکیب یافته‏‎ ‎‏باشد، جای معطلی نیست و برهان از هر چه با او مصادم باشد می گذرد و با هرچه‏‎ ‎‏مصادف شود، آن را از بین می برد.‏

‏بلی، فقط راه مقابله با برهان این است که در صورت توان در مقدمات آن خدشه‏‎ ‎‏وارد شود و الاّ باید بعد از قبول مقدمات، لازمه و نتیجۀ آنها را قبول کرد و الاّ رسوایی و‏‎ ‎‏فضاحت به بار می آید.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 302

‏لذا ما بار دیگر مقدماتی را که برای برهان لازم است ذکر می کنیم ـ اگر همۀ آنها‏‎ ‎‏مورد قبول بود و ما توانستیم طریقۀ مذهبی را با آن موافق کنیم؛ چنانکه خواهیم‏‎ ‎‏توانست، نعم المطلوب، و الاّ باید آیات و اخبار صادره را تأویل و یا اخبار را طرح‏‎ ‎‏نمود ـ : مبدأ موجود است وصرف الوجود است وصرف الوجود کل الکمال است،‏‎ ‎‏بنابراین اگر مبدأ در عین بساطت کل الکمال باشد باید جمیع مفاهیم کمالیه از او انتزاع‏‎ ‎‏شود بدون اینکه وحدت ذات منثلم شود، پس ذات عین علم و عین اراده و عین‏‎ ‎‏قدرت و عین مبدأیت و علیت برای اشیاء است. و چون علم عین ذات و ذات عین‏‎ ‎‏قدرت است پس علم عین قدرت است و همان گونه که علم حضرت حق به جمیع‏‎ ‎‏اشیاء محیط می باشد و لا یشذّ عن حیطة علمه شی ء و لا یعزب عن علمه ذره، قدرت‏‎ ‎‏او نیز به آنچه علم به او تعلق گرفته است متعلق می باشد. و اگر علم عین قدرت نباشد‏‎ ‎‏لازم می آید که یا قدرت و یا علم و یا هر دو خارج از ذات باشند تا آنکه بتوانند از‏‎ ‎‏یکدیگر منفک باشند و این خلاف بسیط الحقیقه بودن و کل الکمال بودن است و الاّ‏‎ ‎‏اگر هر دو در مرتبۀ ذات باشند مستلزم انفکاک ذات از ذات می باشد.‏

‏این مقدمات، اصل توحید را تشکیل می دهد که هیچ چیز حتی وحی منزل هم‏‎ ‎‏نمی تواند جلوی آن را بگیرد.‏

‏و اما اینکه گفته اند: علم از قدرت اوسع است؛ زیرا ممکن است علم به چیزی تعلق‏‎ ‎‏بگیرد ولیکن قدرت به آن تعلق نگیرد، چنانکه ما بعضی از چیزها را می دانیم ولی بر‏‎ ‎‏آنها قدرت نداریم‏‎[2]‎‏ بسیار حرف نامربوطی است؛ زیرا لازمۀ آن در صورتی که قدرت‏‎ ‎‏را عین ذات بدانیم، عجز در مرتبۀ ذات است.‏

‏لایقال: ما بالوجدان می بینیم که علم به اجتماع نقیضین حاصل می شود با اینکه‏‎ ‎‏قدرت به آن تعلق نمی گیرد.‏

‏فانّه یقال: این سخن هم خیلی نامربوط است؛ زیرا سابقاً گفتیم و اثبات نمودیم که‏‎ ‎‏علم حقیقی به آنچه وجود است تعلق می گیرد و به آنچه عدم و نبود است تعلق‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 303

‏نمی گیرد و ممکن است کسی ادعا کند که علم به اجتماع نقیضین صرف خیال و خیال‏‎ ‎‏علم است و این چنین علمی واقعاً جهل مرکب است؛ چون اجتماع نقیضین امر‏‎ ‎‏موجودی نیست.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 304

  • )) رجوع کنید به: شرح اشارات، ج 3، ص 306؛ رسالۀ فوائد ثمانیه، ضمن نقد المحصل، ص 517.
  • )) شرح مواقف، ج 8، ص 70.