دلیل بر ابطال تفویض
اما ابطال قول مفوّضه به این است که: حکم علیت و معلولیت، صرف تعلق و عدم استقلال معلول است و اگر بخواهد معلول از تعلق خود زایل شود، باید از معلولیت خارج شود؛ زیرا زوال تعلق عین زوال معلولیت است.
و بالجمله: علیت، تأثیر چیزی در شی ء اجنبی و ایجاد آن نیست، بلکه هویت معلول تمام استناد و تعلق به علت است و هویت علت جامع هویت معلول است.
خلاصه: استقلال در معلول محال است و هر چیزی که بخواهد استقلال داشته باشد باید به حکم تعقل حقیقتِ علیت، واجب الوجود باشد.
پس مبدأ المبادی همان چیزی است که استقلال بالذات داشته و وجودات بالتبع به حکم «ألَمْ تَرَ إلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ» همه اظلال او بوده و در امتداد ظلّ او قرار گرفته اند که به حکم حقیقتِ علیت و معلولیت، امری عقلی است.
تمام وجودات عین ربط به او بوده و حدوثاً و بقاءً از او می باشند؛ چنانکه سابقاً گذشت و هر اثری که از چیزی صادر می شود به جهت خصوصیتی است که در آن چیز هست و آن خصوصیت نحوۀ وجود اوست و مبدأ تأثیر همان وجود است بدون اینکه غیر از وجود، چیز دیگری که اثر مال اوست باشد و اگر اثر از چیز دیگری باشد به خود وجود آن چیز دیگر نقل کلام می کنیم.
به عبارت دیگر: در وجودات ممکنه وجودات و ماهیاتی هست، اما ماهیات چیزی نیستند تا اثر از آنها صادر شود، بلکه آنها به طفیل وجود موجودند و اگر اثری هم به آنها نسبت داده شود ـ مانند نسبت تحقق و موجودیت به آنها ـ مجازی است.
هنگامی که این اعتباریات را از وجودات ممکنه تجرید نماییم، اصل وجود و هویت نوریۀ حقیقیه را می بینیم و هر اثری که در عالم بروز و ظهور پیدا می کند از این وجودات است، منتها هر اثری به جهت خصوصیتی که در مبدأ آن هست از او ناشی
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 314
می شود و آن خصوصیت، نحوۀ وجود اوست و همان وجود، مبدأ جهت تأثیر است و چون جهت تأثیر عین وجود است و مؤثریت امر زایدی بر اصل وجود نیست و وجود ممکنات استقلالی نبوده بلکه ربطی و تعلقی می باشد، پس مؤثریت و تأثیر آنها هم استقلالی نیست و محال است که استقلالی باشد؛ زیرا استقلال تأثیر، فرع استقلال وجود است و استقلالیت وجود با معلولیت وجود، منافات دارد. پس وجود ممکن هیچ گاه استقلال ندارد، البته واقعاً وجود است ولی مستقل نیست.
و چون گفتیم مؤثریت و مبدأیت عین وجود است، پس مؤثریت و مبدأیت هم غیر مستقل است. البته این گونه نیست که وجود ممکن مؤثر نباشد؛ زیرا وجودی که عین جهت تأثیر است واقعیت دارد؛ چون وجود ممکن حقیقةً وجود است. بنابراین مؤثریت آن هم واقعیت دارد و تعارف نیست.
در حقیقت، وجود فاعل است و چون وجود مستقل نیست تأثیر هم مستقل نیست و چون وجود بسیط است، مؤثریت امر زاید بر او نیست، بلکه مؤثر و وجود، مصداقاً یک حقیقت می باشند.
و بالجمله: چنانکه در عین حال که وجود ممکن مستقل نیست ولی حقیقةً متحقق و دارای واقعیت است، علم و قدرت و تکلم و حیات و اراده و تأثیر و فاعلیت آن نیز چنین است.
پس همان گونه که می توانیم بگوییم: شما موجود هستی ولیکن لا من نفسک بل من الله، همچنین می توانیم بگوییم: شما عالم هستی لا من نفسک بل من الله و هکذا می توانیم حقیقةً بگوییم: شما قادر هستی لا من نفسک بل من الله. اینکه می گوییم: «انت موجودٌ» تعارف نیست بلکه حقیقةً شما وجود دارید ولی وجود از خود شما نیست، بلکه از خداست و هکذا انت قادر لکن لا من نفسک بل من الله. سمعتَ حقیقةً و ما سمعتَ حقیقةً و لکن الله أسمعک، و نطقت حقیقةً و ما نطقت حقیقةً ولکن الله أنطقک علی حدّ قوله تبارک و تعالی: «وَمَا رَمَیْتَ إذْ رَمَیْتَ وَلٰکِنَّ اللّٰهَ رَمَی».
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 315
و بالجمله: اگر انسان را تجزیه و تحلیل نماییم دارای دو جهت ماهیت و وجود است. آنچه که واقعیت دارد جهت وجودی اوست و آنچه واقعیت ندارد و دروغ است جهت ماهیتی اوست. جهت وجودی انسان که مبدأ تأثیر است خود، ربط و غیر مستقل است؛ چون وجود معلولی است و شأن وجود معلولی به حکم حقیقت معلولیت، غیر مستقل بودن است در عین حالی که حقیقت دارد و چون مبدأ تأثیر است اگر بگوییم مؤثر نیست خلف است.
پس حقیقةً مؤثر و هویت مؤثریت انسان تمام هویت وجودی اوست چنانکه تمام هویت وجود او، تمام هویت مبدأیت و مؤثریت اوست و چون وجودش غیر استقلالی است تأثیرش نیز غیر استقلالی است.
پس در عین حال که انسان حقیقةً مؤثر است، مؤثر حقیقی استقلالی نیست و در عین حال که مؤثر استقلالی نیست مؤثر حقیقی است «وَمَا رَمَیْتَ إذْ رَمَیْتَ وَلٰکِنَّ اللّٰهَ رَمَی» بنابراین: بعد از ابطال دو مذهب، امر بین الامرین ثابت شد و آن در تمام موجودات امکانیه هست و به طوری وسعت دارد که در تمام مراتب وجود امکانی از اول تا آخر جریان دارد و اوسع از ارضین و سماوات و ما بینهما می باشد.
اما بنابر طریقۀ عرفا چون آنها به یک وجود حقیقی قائل بوده و در مقابل وجود واحد به وجود دیگری معتقد نیستند؛ لذا بحث از جبر و تفویض و یا امر بین الامرین، جایی ندارد که بحث شود آیا سایر وجودات به نحو تفویض یا جبر یا امر بین الامرین فاعلیت دارند؛ زیرا اصلاً نوبت به این حرفها نمی رسد.
ملت عشق از همه دینها جداست عاشقان را مذهب و ملت خداست
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 316